حاشیه های جادوگری و دعانویسی فوتبال ایران را نابود می کند
از ناموس کفتار تا تار موی گربه، همه چیز در برنامه نود این هفته به سحر و جادو ختم میشد. از همان ابتدا هم مشخص بود آنچه در جدال گلگهر سیرجان و خونه به خونه مازندران اتفاق افتاده، چیزی به جز چند قطره از اقیانوس جهل و جادو در فوتبال ایران نیست. روایتها، حیرتانگیز بودند. شرمآور و نگرانکننده. روایت تیمهایی که به جای تمرین و تاکتیک، پیروزی را در اسم مادر بازیکنان جستجو میکردند. آنها که دست از کار کشیده بودند تا به سحر و طلسم، تکیه بزنند و با جادوگرها قرارداد امضا کنند. این زخم، روی صورت فوتبال خواهد ماند و این رسوایی، به راحتی فراموش نخواهد شد اما مرتبطدانستن همه ابعاد این پرونده بزرگ به فوتبال، چیزی به جز انحراف و سادهانگاری نیست. آنچه در فوتبال میگذرد، برآیند باورهای عمومی در جامعه است.
اگر جامعه به خرافه متمایل باشد، فوتبال نیز به همین مسیر گرایش پیدا میکند و اگر جامعه از جهل فاصله بگیرد، فوتبال نیز راهش را از ناآگاهی جدا خواهد کرد. فوتبالیستها، تنها مشتریان دعانویسها نیستند. در گوشه و گنار شهر، آدمهای زیادی هستند که به امید حل مشکل شخصیشان، از این خانههای مخوف سردرمیآورند. «آقاسید»ها و«الف.الف»ها همه جا هستند. نزدیک و دور. با کاغذهایی مخوف. با دستورهایی عجیب. با روشهای غیرمعمول. کاسبهای نادانی. رویافروشهای زرنگ. که قرار است خوشبختی یک شبه را به مردم هدیه بدهند. که امید واهی میفروشند. دامن فوتبال، آلوده است و دامن جامعه، آلودهتر. این مشکل، باید بیرون از زمین مسابقه حل شود. در قلب جامعه. در ذهن مردم.