فرجام «بگم بگم»های احمدی نژاد
داستان لاتی که از چشم افتاده بود و مثل آدمهای عقدهای در میدان شهر قیل و قال به راه انداخت تا دیده شود، داستان احمدینژاد از زبان محسنیاژهای، وزیر اطلاعات دولت اول او و سخنگوی فعلی دستگاه قضا است. افشاگری در ادبیات آنها جاری و ساری است. فرقی ندارد فهرست مفسدان اقتصادی باشد که قریب به 12 سال است در جیب کاپشن محمود احمدینژاد خاک میخورد یا فهرست پاداش بگیران از دولت دهم باشد که نامشان از زبان حمید بقایی شنیده میشود. یک دوربین و صندلی برای آنها کافی است. خیره به دوربین، چند برگه کاغذی در دست با ادبیاتی تهدیدآمیز و کنایی، سبک بدیعی از «افشاگری» را به نمایش میگذارند. سبکی از افشاگری که خود پایهگذار آن هستند؛ افشاگری مقامات ارشد اما اسبق نظام علیه مقامات فعلی. گعده احمدینژادیها افشاگری و «خاندان لاریجانی» که یکی در راس دستگاه قضا و دیگری بر کرسی ریاست پارلمان تکیه زده است را تهدید میکنند. همین چند روز پیش بود که حمید بقایی فهرستی را که گوشه جیب کاپشن احمدینژاد خاک میخورد در قالب یک دیالوگ بیشباهت به گفتوگو منتشر کرد. او در توجیه پرداخت پاداشهای بیحد و حصر از سوی دولت نهم و دهم نام کسانی را برد که دولت در آن زمان به آنها 5 سکه پاداش داده است؛ کسانی که همگی جزو مقامات مسوول حاکمیت هستند. گرچه نام و تعداد افرادی که از دولت عدالتورز محمود احمدینژاد سکه پاداش گرفته بودند قابل توجه بود با این حال سه نفر به آن واکنش نشان دادند. غلامرضا مصباحیمقدم اعلام کرد که خاطرش نیست سکهای دریافت کرده باشد. دفتر فرماندهی کل سپاه پاسداران ادعای بقایی را تکذیب و اعلام کرد معاونت حقوقی سپاه با طرح شکایت رسمی این «تهمت و اقدام خلاف اخلاق» را دنبال خواهد کرد. این تنها افشاگری چند روز گذشته نبود. سعید مرتضوی، مدیر محبوب احمدینژاد و کسی که به خاطر تداوم حضورش در تامین اجتماعی یکشنبه سیاه مجلس نهم را رقم زد هم دیروز با انتشار نامهای دست به افشاگری علیه قاضی پروندهای زد که او را به جرم معاونت در قتل به دو سال حبس محکوم کرده است.
او شاید در این دوران سراسر اتهام ارتباط تشکیلاتی با احمدینژاد نداشته باشد اما گویی همچنان مقلد او در سبک و سیاق افشاگری است. او «احمد شیرخان» قاضی پروندهاش را متهم کرده که حکمی از سر خصومت شخصی صادر کرده است. خصومت شخصی که ریشه در پرونده قاتل زنجیرهای به نام «بیجه» دارد.
مرتضوی در این نامه مدعی شده که شیرخان در سال 83 بازپرس پرونده «بیجه» متهم به 17 مورد قتل و تجاوز و آتش زدن کودکان بوده است که با هر بار آزاد کردن بیجه شرایط را برای تکرار جرایم این قاتل زنجیرهای فراهم میکرده است. اما آیا پیش از افشاگریها به سبک محمود، تاریخ ایران پس از انقلاب هیچ افشاگری به خود ندیده است؟ پاسخ روشن است. ماجرای مکفارلین و مذاکره ایران در جریان جنگ تحمیلی برای خرید تسهیلات از امریکا توسط یک روزنامه لبنانی به نام «الشراع» در میانه دهه 60 فاش شد. یا حتی پیش از آن انتشار اسناد سفارت امریکا و شیوه تصمیمگیری در مورد آنها نوعی افشاگری محسوب میشد. انتشار نامه سعید امامی از سوی روزنامه سلام افشاگری دهه 70 و در دولت اصلاحات بود. جعلی بودن مدرک کردان، وزیر دولت احمدینژاد یا ناگفتههای فساد مالی محمدرضا رحیمی و حلقه فاطمی در دهه اخیر همگی از جمله افشاگریهای پر سر و صدای ایران پس از انقلاب محسوب میشوند با این حال به نظر میرسد که محمود احمدینژاد و یارانش میخواهند «افشاگری»ها را وارد فاز تازهای کنند؛ فازی که رنگ و بوی تقابل با حاکمیت دارد. آنها از درون نظام به طرح مناقشاتی میپردازند تا همچنان در صدر اخبار قرار گیرند. افشاگری به سبک محمود از انتخابات سال 84 آغاز شد و تا آذر 96 ادامه یافت. پدیدهای که شاید از ابتدا جدی گرفته نشد اما حالا به معضلی مبدل شده که مقامات قضایی یک به یک در مورد آن اظهارنظر میکنند، انذار میدهند و تهدید میکنند. محمود احمدینژاد راهی را انتخاب کرده که پایانش نامعلوم است. نوعی از افشاگری که سال 84 از آن پرده برداشت و همچنان ادامه دارد.
پرده اول: مفسدان اقتصادی در جیب کاپشن محمود
محمود احمدینژاد در نخستین انتخابات ریاستجمهوری دهه 80 هنوز به پدیدهای در میان رجل سیاسی مبدل نشده بود. گرچه حرفهای تازهای داشت اما حتی اصولگرایان هم او را آنقدرها جدی نمیگرفتند. یک گزاره اما او را از سایر کاندیداها متفاوت میکرد؛ حمله به ساختار پذیرفته شده نظام و ادعای شکستن حلقه بسته مدیریتی کشور و ادعای بزرگتر و اتهاماتی بیپروا به مرحوم هاشمیرفسنجانی فاز اول پردهبرداری از احمدینژادی بود که امروز سخنگوی دستگاه قضا او را با یک لات هرزه دهان مقایسه میکند. محمود احمدینژاد کسی بود که تقریبا 27 سال پس از انقلاب شعارهایی میداد که یادآور شعارهای روزهای آغازین انقلاب مبارزه علیه رژیم پهلوی داشت. او حتی پس از ریاستجمهوری در سخنرانی مشهوری در آبان ۱۳۹۰ در جمع هوادارانش، گفته بود که پیش از انتخابات ۱۳۸۴، به برخی از اصولگرایان گفته: «اگر یک نفر مثل من از متن پابرهنههای جامعه بیاید رییسجمهور شود یک انقلاب دوباره است، بساط اشرافیگری و شاهنشاهی و خانواده تباری و بچاپ بچاپ را جمع میکنم.» مبارزه با فساد یکی از محوریترین شعارهای محمود احمدینژاد در مبارزات انتخاباتی سال 84 بود که در سال 88 با سبکی تازه تکرار شد. در همه دوران ریاستش بر قوه مجریه صحبت از افشاگری کرد، افشاگریهایی که البته در آن دولت هیچوقت اتفاق نیفتاد.
پرده دوم: آغاز حمله
مناظرات انتخابات سال 88 نخستین دوره برگزاری مناظرات دو نفره کاندیداها بود که البته دیگر تکرار نشد. سال 88 مناظرات به کارزار منازعات مبدل شد. سبک احمدینژاد همان سبک دوره قبل بود با یک تفاوت. محمود احمدینژاد یک تنه این مناظرهها را به صحنه اتهامزنی تبدیل کرد. اتهامزنیهایی که خود و یارانش نام «افشاگری» بر آن نهادند. افشاگری رییس دولت مستقر علیه مقامات سابق و اسبق. «پسرهای آقای هاشمیرفسنجانی در کشور چه میکنند؟ پسرهای آقای ناطقنوری چگونه میلیاردر شدند و در کشور زندگی میکنند؟ آقای ناطق چهطور زندگی میکند؟ اینها حامیان شما هستند.» گزارههای پرحرف و حدیث مناظره محمود احمدینژاد با میرحسین موسوی بود. گرچه او پاسخ شنید که این دو نفر از مقامات ارشد نظام هستند و باید خودشان در مورد این اتهامزنیها پاسخ دهند اما این موضوع باعث نشد که محمود احمدینژاد سکوت اختیار کند و ادامه ندهد. لحظه تاریخی مناظرات 88 اما زمانی بود که تصمیم گرفت بار دیگر نمایش
«بگم بگم»هایش را اجرا کند. پوشهای در دست گرفت و رو به طرف دیگر منظره کرد: «آیا من میتوانم راجع به پرونده آموزشی یک خانم صحبت کنم؟ بگویم؟ من اینجا پروندهای دارم برای یک خانم. شما میشناسید در تبلیغات انتخاباتی کنار شما مینشیند.» پروندهای در دست و رو به دوربین اتهامزنیها را ادامه داد تا به زعم خودش افشاگری کند. او حرف و حدیث در مورد هزینههای انتخاباتی و تبلیغاتی کاندیداها را به مناظرات کشاند. هاشمیرفسنجانی را متهم کرد که در آغاز کار دولت نهم به پادشاه یکی از کشورهای خلیجفارس پیغام داده است که نگران نباشید زیرا این دولت به زودی سقوط خواهد کرد. او البته از مهدی کروبی هم نگذشت. او کروبی را متهم کرد که از شهرام جزایری، متهم مالی پول دریافت کرده یا در زمان ریاستش بر بنیاد شهید زندانی درست کرده، آنجا افراد را زندانی میکرده است. با وجود همه اتهامزنیها یا به توصیف محمود «افشاگری»ها رقبای او هیچگاه فرصت پیدا نکردند همچون او اسناد و مدارکی ارایه یا خود را تبرئه کنند. هاشمیرفسنجانی و ناطق نوری از صدا و سیما درخواست کردند تا به اتهامها پاسخ دهند اما صدا و سیما هرگز به آنها فرصت پاسخگویی نداد. دو کاندیدای دیگر هم هرگز فرصت حضور دوباره در تلویزیون نیافتند.
پرده سوم: یکشنبه سیاه
شاید هرگز کسی تصور نمیکرد محمود احمدینژادی که مناظرات انتخاباتی را به منازعه تبدیل کرد و در دهه 80 یکتنه علیه اصلاحطلبان و نیروهای نزدیک به آنان با پشتوانه و تشویق و تقدیر اصولگرایان قد علم کرد، یک روز رودرروی حامیان سابقش قرار گیرد و یکشنبهای سیاه را برای پارلمان رقم بزند. محمود احمدینژاد برای دفاع از وزیر کار دولتش به مجلس رفته بود که به دستور و تاکید مستقیم احمدینژاد حاضر نبود سعید مرتضوی را از ریاست تامین اجتماعی برکنار کند. سعید مرتضوی از منظر نمایندگان گزینه مناسبی برای ریاست تامین اجتماعی نبود کسی که
نه تنها تخصص کافی در این زمینه را نداشت بلکه متهم به قتل بود. محمود احمدینژاد آن روز عبدالرضا
شیخ الاسلامی را تا مجلس همراهی کرد و در زمان مقرر برای دفاع از این وزیر کابینه پشت تریبون رفت. بعد از ارایه دفاعیات خواست تا فیلمی در مجلس پخش شود. فیلم افشاگری 20 دقیقهای از جلسهای خصوصی میان فاضل لاریجانی، سعید مرتضوی و بابک زنجانی بود که برای 218 نماینده حاضر به نمایش گذاشته شد. گرچه صدا و تصویر واضحی نداشت اما تمام سناریو مشخص بود. علی لاریجانی، رییس مجلس ترجیح داد پاسخ دهد. او کنایه محمود احمدینژاد را به وضوح متوجه شدهبود. ماجرا صرفا بر سر نشست فاضل لاریجانی، برادر کوچک لاریجانیها با مرتضوی و زنجانی نبود. بحث بر سر خانواده لاریجانی و به ویژه علی لاریجانی، رییس مجلسی بود که آن زمان پرتنشترین دوران خود با دولت را سپری میکرد. لاریجانی در صحن علنی مجلس خطاب به احمدینژاد گفت که مشکل اینجاست شما افرادی را به عنوان یاران خود انتخاب کردهاید که پروندههایی دارند و شما نمیگذارید که رسیدگی شوند. اگر مطالبی که در مجلس عنوان کردهاید به دادگاه میدادید رسیدگی میکردند ما از کسی دفاع نمیکنیم ما نزدیکترین فردمان نیز تخلفی کرده باشد جلوگیری نمیکنیم و میگوییم رسیدگی شود لذا اشکال اینجاست. سخنان لاریجانی مورد اعتراض احمدینژاد قرار گرفت. از همین رو درخواست کرد تا از پشت تریبون صحبت کند. با این حال لاریجانی دیگر آنچنان که برای پخش فیلم در صحن علنی مماشات کرد، کوتاه نیامد. احمدینژاد را خطاب قرار داد و گفت شما شؤونات جمهوری اسلامی را رعایت نکردید و در نهایت هم با یک «به سلامت» بدرقهاش کرد. پایان آن نشست علنی مجلس اما پایان افشاگریها به سبک محمود نبود. روزهای پایانی دولت هم افشاگریها و تهدید به آن تمام نشد چه آنکه مشایی در روزهای آبان 91 در نشستی خصوصی اعلام کرد «قصد داریم در این 6 ماه آخر دولت مدام حمله کنیم و دیگر با هیچ کس رودربایستی نداریم. اگر احمدینژاد تنها 10 دقیقه در مورد التهابات اخیر بازار ارز و سکه صحبت کند همه نگاهها عوض خواهد شد.»
این حرفها که از یک نشست خصوصی به بیرون درز پیدا کرد نشان داد که آنها خود را برای رویارویی با چیزی فراتر از پارلمان یا علی و فاضل لاریجانی آماده میکنند.
پرده چهارم: متهمان افشاگر
محمود احمدینژاد و یاران نزدیکش پس از تغییر دولت دیگر تنها مقامات سابق محسوب نمیشدند. آنها پس از تحویل قوه مجریه حالا مقامات سابق در مظان اتهام هستند. با این حال متهمان فعلی و مقامات مسوول سابق دست از تهدید به افشاگری نمیکشند به ویژه که پس از چند سال دوری از قدرت فرصت حضور دوباره نیافتند تا بار دیگر مشابه مناظرات 88 را رقم بزنند. افشاگریهای یک طرفه احمدینژاد هنوز پایان نیافته و آنها باید به اتهامات مالی این حلقه پاسخ بگویند؛ اتهاماتی که درست از زمان تحویل گرفتن نهاد ریاستجمهوری با برداشت غیرقانونی رییس دولت دهم از حساب نهاد ریاستجمهوری برای تشکیل دانشگاه ایرانیان کلید خورد و هر روز گریبان یکی از اعضای دولت اسبق را گرفت. شاید گعده احمدینژادیها در دورانی که در مسند قدرت بودند از تریبونهای رسمی به افشاگری میپرداختند اما حالا تنها یک دوربین، پایگاه اطلاعرسانی فیلتر شده «دولت بهار» و کانالهای تلگرامی و صفحههای اینستاگرامیشان برای اتهامزنی باقی مانده است. آنها در 4 سال اول دولت روحانی تنها از خودشان دفاع میکردند چرا که حجم تخلفات حلقه یاران دولت نهم و دهم آنقدر بود که تصمیم گرفتند تنها به اتهامات پاسخ دهند. مصداق آن انتشار فهرست متخلفان مالی بود که در سال 93 منتشر شد. دستگیری حمید بقایی در سال 94 و پس از آن در سال 96، اظهارات واضح و روشن از تخلفات شخص احمدینژاد در دولت دهم از سوی مقاماتی چون دادستان دیوان محاسبات و احضار اسفندیار رحیم مشایی به علاوه رد صلاحیت آنها در انتخابات، بهانههای خوبی برای این حلقه بود تا به زعم خودشان در این افشاگری را بالا ببرند. افشاگریها در جهان امروز عمدتا از سوی رسانهها اتفاق میافتد و حاکمیت عمدتا تلاش دارد تا به آن رسیدگی کرده و غائله را ختم کند با این حال در ایران همهچیز متفاوت است. افشاگری از سوی مقامات و مسوولان انجام میشود اما رسانهها اغلب از انعکاس آن معذورند.
درست از زمانی که محمود احمدینژاد رجال سیاسی به حساب آمد و به عنوان دومین مقام عالیرتبه کشور انتخاب شد سطح و شیوه افشاگری هر سال تغییر کرد. افشاگری بیش از افشای حقیقت به اتهامزنی شباهت دارد که حق و باطل آن در ابهام است.