بازگشایی پرونده مرگ آیتالله/ گزارش شورایعالی امنیت ملی، روحانی را قانع نکرد
یاسر، کوچکترین فرزند مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی، متولد سال ٥٠ است. در این سالها مدیریت دفتر آیتالله هاشمی در دانشگاه آزاد و مرکز تحقیقات استراتژیک را برعهده داشت و حالا هم در دفتر نشر معارف انقلاب که مربوط به انتشار آثار و خاطرات هاشمی است، مشغول شده است.
او در میانههای گفتوگو، گریزی هم به سانسور و ممنوعیتهای پدرش در دولتهای اصلاحات و احمدینژاد زد؛ از اینکه بعضا ممنوعیتهایی برای ملاقاتهای پدرش ایجاد میشد. از نقش آیتالله در نامزدی سیدحسن خمینی برای خبرگان پنجم گفت و جلساتی که برای انتخابات ریاستجمهوری برگزار کرده بود. بعد هم به روایت روزهای آخر زندگی پدرش پرداخت و شبی که فوت شد. به گفته یاسر، شورای عالی امنیت ملی گزارشی را درباره فوت پدرش تهیه کرده که مورد قبول فرزندان هاشمی قرار نگرفته و حسن روحانی دستور داده تا دوباره پرونده مربوط به درگذشت آیتالله باز شود.
از او درباره علت حساسیت آیتالله هاشمی به پرونده مهدی هم سؤال کردم. او از تلاشهای مرحوم، برای بازگشت پرونده به دیوان عالی سخن گفت و جزئیاتی از ملاقات پدرش با مقام معظم رهبری را هم تشریح کرد. ممنوعالخروجی و روایت ارتباط سردار سلیمانی با آیتالله هم از دیگر محورهای این گفتوگوست که مشروح آن در ادامه میآید.
یکی از اتفاقات مهمی که اواخر عمر آقای هاشمی رخ داد، انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم بود. در این خبرگان فهرست منسوب به ایشان پیروز شد. پدر شما بعد از مشخصشدن نتایج چه تصوری از ترکیب جدید خبرگان داشتند؟
من در انتخابات خبرگان، رئیس ستاد فهرست «خبرگان مردم» بودم. به همین دلیل، در این زمینه ارتباط زیادی با ایشان داشتم. مهمتر از اینکه چه کسانی برنده این انتخابات شدند، پیامی بود که مردم با این رأی ارسال کردند. به نظر من این پیام از طرف بخشهایی دریافت نشد. ایشان خوشحال بودند از اینکه مردم نسبت به تصمیمات خود آگاهتر شدهاند. بهدلیل همین فضا، پیشبینی میکرد که انتخابات ریاستجمهوری نیز برای آقای روحانی انتخابات موفقیتآمیزی باشد؛ اگر که با مردم صادقانه صحبت کند.
احیانا جمله خاصی که ایشان بعد از روشنشدن نتایج در فضای پدر و فرزندی به شما گفته باشند، چه بوده است؟
به دلیل اینکه در ستاد بودم، کسب رضایت ایشان برای من خیلی مهم بود. هرچند رضایت ایشان بیشتر از ناحیه تأمین منافع ملی بهدست میآمد. ایشان حس میکرد که شاید پیام مردم بتواند تأثیر خوبی بر روند کاری خبرگان داشته باشد. اما متأسفانه بعد از آن، آنچه توقع بود، اتفاق نیفتاد. مثلا در انتخابات داخلی خبرگان... (جمله نیمهکاره میماند) اما اینکه شما میگویید چه جملهای گفتهاند؛ باید بگویم اخلاق ایشان طوری نبود که بخواهد احساسات خود را بروز دهد.
بعد از آنکه آیتالله جنتی وارد فهرست منتخبان شدند و در انتخابات داخلی خبرگان و هیئترئیسه هم پیروز شدند، واکنش بیرونی آقای هاشمی را شاهد بودیم. اما در خصوصی نسبت به آنچه رخ داد، چه گفتند؟
هم مشاوران ایشان و هم خود ایشان پیشبینی چنین موضوعی را میکردند. پیشبینی این موضوع سخت نبود. به نظرم ورود ایشان به انتخابات داخلی خبرگان از جنس همان حضور در انتخابات ریاستجمهوری ٩٢ بود. ایشان در یک فضای سختی که تصمیمگیری در آن راحت نیست، احساس مسئولیت کرد و وارد شد. در این شرایط خود شخص احساس رضایت میکند و معتقد است از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکرده است. همانطورکه خودش میگفت آبرویش را در میدان گذاشت، اما نتیجه چیز دیگری بود.
برنامه خاصی برای خبرگان این دوره داشت؟
حاجآقا اعتقاد داشت، خبرگان میتواند با یک نظارت دقیق، اتهامات، تهمتها و فشارهایی را که به سازمانهای زیر نظر رهبری میآید، خنثی کند. این موضوعی بود که در زمان حیات ایشان دنبال میشد؛ اما به نظر میآید بعد از اینکه ایشان در چارچوب هیئترئیسه قرار نگرفت. جریان دیگری در خبرگان چندان به این موضوع اعتقاد نداشتند؛ حتی حاجآقا برای اینکه حسننیت خود در این بحث را هم نشان دهد، اولین کاری که کرد، این بود که گزارش کاری مجمع تشخیص مصلحت را بهعنوان یکی از نهادهای زیر نظر رهبری، در خبرگان ارائه داد.
راجع به ردصلاحیت سیدحسن خمینی ایشان موضع صریح و نسبتا تندی گرفتند. برداشت پدر شما درباره این موضوع چه بود؟
آقای هاشمی این اتفاق را یک اتفاق سیاسی قلمداد میکرد. حاجآقا شناخت خوبی از نوع تحصیلات، سواد و نوشتههای حسنآقا داشت (چون آقای هاشمی ارتباطات خوبی با حسنآقا داشت). من حتی متوجه شدم ایشان وقتی فرصت شد که نزد آقای یزدی برود و در مباحثهای که با ایشان داشت، آقای یزدی هم قبول کرد که سطح سواد حسنآقا در سطح مطلوبی است. بههرحال خود آقای هاشمی یکی از مشوقان حضور حسنآقا در خبرگان بود. تعدادی از نزدیکان ایشان، مخالف و تعدادی هم موافق حضور سیدحسن بودند؛ اما آقای هاشمی هم ایشان و هم افرادی را که قابلیت حضور داشتند، تشویق کرده بود که کاندیدا بشوند. ایشان تا آن مقطع احتمال ردصلاحیت حسنآقا را ضعیف میدید. شاید یکی از دلایلی که ایشان خیلی متعجب شد و چنین واکنشی نشان داد، از نظر شناختی بود که نسبت به وضعیت و سطح دانش حسنآقا داشت. من فکر میکنم اگر آقای هاشمی احتمال ردصلاحیت را پیشبینی میکرد، این مشورت را شاید به حسنآقا نمیداد که ایشان نامزد شود.
باید سال ٩٥ پیشدرآمد انتخابات ریاستجمهوری ٩٦ بوده باشد. طبیعتا پدر شما باید در این زمینه محل رجوع بوده باشد. ممکن است توضیحات بیشتری درباره این مراجعات و احیانا جلسات خصوصی بفرمایید؟
فکر میکنم شخص آقای هاشمی نسبت به انتخابات از دولت پیشقدمتر بود. خبر دارم که ایشان بدنه دولت را نصیحت میکرد و به آنها میگفت که ارتباطات خود را با مردم بیشتر کنید. بخش اطلاعرسانی دولت را فعالتر کنید. اگر افرادی که در این زمینه کار میکنند، ضعیف هستند، آنها را تغییر دهید و تعارف نکنید؛ چراکه مجموعه جریاناتی هدفشان ضربهزدن به دولت است. فرض آقای هاشمی بر این بود که در دوره دوم، آقای روحانی میتواند اقدامات خود در دور اول را تکمیل کند. جامعه هم تقریبا چنین تصوری داشت. درواقع از برخی جهات ایشان خود موتور محرک میشد و به دولت گوشزد میکرد که چرا اقدامات خدماتی یا رفاهی را منعکس نمیکند یا اینکه چرا در برابر تخریبها سکوت میکند. با شخص آقای روحانی هم جلساتی را برگزار میکرد.
این جلسات به چه شکلی بود؟ آیا مستمر بود؟ چه کسی درخواست برگزاری میداد؟
اینکه میگویم ایشان پیشقدم بود؛ همین بود. شاید بعضی وقتها خود ایشان پیشقدم میشد تا به دولت رهنمودهایی را بدهد. آقای روحانی را بهسختی میشد ملاقات کرد. مثلا اعضای دولت میآمدند گله میکردند که ما سخت میتوانیم آقای روحانی را ببینیم! شاید آقای هاشمی را بیشتر میدیدند.