توضیح منوچهر محمدی درباره خاطره آیت الله هاشمی از شهید بهشتی
او در قسمتی از این مصاحبه، در جواب سؤال خبرنگار که پرسید: «در بخشهایی از فیلم، خاطرههایی از زبان آقای هاشمی گفته میشود. خاطرهای که از شهید بهشتی نقل میکنند هم بخشی از ساختار فیلم بود؟»، اینگونه پاسخ میدهد: «خاطره شهید بهشتی زاییده ذهن من است. فکر کردم فضای اتهامی را که آقای هاشمی با آن درگیر بودند چطور بیان کنم و این بخش به خاطرم رسید». متأسفانه این قسمت از مصاحبه با سوءاستفاده برخی افراد و سایتهای خبری مواجه شد. تا جایی که برخی حتی به جعل تیتر پرداخته و به جای «زاییده ذهن من»، از «زاییده تخیل من» استفاده کردند!
در پی این اتفاق، آقای منوچهر محمدی در توضیحی به «شرق» گفتند: «اینکه از یک مصاحبه طولانی، چند کلمه از آن برگرفته شود و بهخاطر تسویهحساب سیاسی آن قسمت از مصاحبه را بزرگنمایی کنند، از اخلاقهای نادرستی است که جا دارد بهخاطر آن گریست، اما با توجه به شأن و مقام مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی، احساس میکنم باید در مورد این قسمت از مصاحبه توضیحی ارائه کنم: واقعیت این است که متن فیلم تبلیغاتی آیتالله هاشمیرفسنجانی را من نوشتم. طبیعی است که وقتی متنی نوشته میشود ادبیات و کلام زاییده ذهن نویسنده آن است.
نکته مهم که البته من باید در آن مصاحبه به آن اشاره میکردم این بود که در طول فرایند فیلمبرداری و ساخت این فیلم، در مواقعی و گاهی به میزان یک یا دو ساعت با شخص مرحوم هاشمیرفسنجانی صحبت میکردیم که طبعا ایشان هم گاهی از گذشتهها حرف میزدند و گاهی حتی درددل میکردند، از جمله اینکه این خاطره را البته نه با این ادبیات، بلکه با ادبیات خودشان برای ما تعریف کردند که آن زمان هم درباره شهید بهشتی حرفهایی زده میشد.
بنده هم بهعنوان نویسنده متن آن فیلم، مفهوم آن خاطره را به این شکل روایت کردم، اما اصل خاطره درست و از طرف شخص مرحوم هاشمی نقل شده است». همچنین لازم به یادآوری است که مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی در پیامی که در سال ٩٠ برای کنگره بزرگداشت شهید بهشتی نوشته بودند، این خاطره را مجددا نقل کردند.
در این پیام اینگونه آمده است: «جای خالی آن همراه و همدل سالهای طولانی مبارزه و همکار سالهای پس از پیروزی، همیشه خالی است و این خلأ این روزها که بیاخلاقیهای سیاسی بعضیها برای مطامع زودگذر دنیوی به اوج رسیده، کاملا احساس میشود. هرچند تمام لحظههای پیش و پس از پیروزی انقلاب، سرشار از خاطرات تلخ و شیرین با ایشان است، اما خاطرهای را به یاد میآورم که روزی به ایشان گفتم: سید با اینهمه توهین و تهمت چه میکنی؟ هنوز آن لبخند معنادار و نگاه نافذش را با تمام وجود حس میکنم که با دست بر دوشم زد و گفت: آسیاب به نوبت».