حمله با سنگ به هلی کوپترهای هلال احمر+ عکس
نمناک؛ «هواپیمای تهران- یاسوج از صفحه رادارها ناپدید شد.» همین خبر کافی بود نگاه همه به آسمان بلند شود. 66 نفر از هموطنان ایرانی بدون آنکه دلیل و چگونگی حادثه مشخص شود برای دو روز هیچ کجای جهان نبودند. هلی کوپترهای امداد هرکجا را می گشتند چیزی پیدا نمی کردند تا اینکه نجات کوهستان های هلال احمر به کوه زدند و بعد از ساعت های گشت و گذار میان برف و بوران توانستند اثری از هواپیما پیدا کنند. امدادگرانی که روزها و شب ها در هوای منفی 25 درجه کوهستان سپری کردند تا آرام آدم هایی باشند که پایین کوه منتظر رد و نشانی از عزیزان شان هستند. با آنکه بیش از 20 روز از سقوط هواپیمای یاسوج می گذرد اما همچنان تلاش ها برای جمع آوری اجساد در ارتفاعات ادامه دارد. «هاشم کاشفی» نجات کوهستان شیرازی جوانی ست که روزهای زیادی را برای عملیات کشف هواپیما و اجساد در ارتفاعات رشته کوه های دنا سپری کرده است و خاطرات سخت و گفتنی زیادی از روزهای حادثه دارد. با این امدادگر جوان همراه شدیم تا بخش های نخستین این عملیات را برایمان روایت کند.
جستجوهای بی سرانجام روزهای نخستین
روز یکشنبه خبری آمد که هواپیما از رادار محو شده است و قرار شد که بالگرد هلال احمر استان فارس وارد منطقه شوند. اما هوا آنقدر بد بود که نتوانستند پرواز کنند و ما زمینی به منطقه رفتیم. از زمانی که هواپیما سقوط کرد تا زمانی که ما به منطقه رسیدیم منطقه بارش داشت. ما در روستای «بیده» استراحت کردیم گفتند باید کسب تکلیف شود. شب گفتند در مدرسه روستا بخوابید تا فردا کار امداد را انجام شروع شود. اما یکی از اهالی ما را دعوت کرد و به خانه اش رفتیم. روز بعد بارش قطع شده بود و هوا تقریبا آفتابی بود. اما متاسفانه روی خود رشته کوه های دنا ابر بود. من جدا شدم تا به محل فرود بالگرد بروم. اما آنقدر باد شدید بود که بالگرد اجازه مانور در منطقه را نداشت. بعدها که محل سقوط هواپیما مشخص شد فهمیدیم دقیقا در آن منطقه ابر همه چیز را پوشانده بود و اجازه دیده شدن نمی داد و خود جعبه سیاه هم سیگنال نمی داد. هواپیما در ارتفاع 4هزارمتری سقوط کرده بود. یعنی دقیقا بین ابرها و ما هرچه تلاش می کردیم نمی توانستیم هواپیما را پیدا کنیم. حتی نیروهای ارتش وهلال احمر می رفتند اما چیزی پیدا نمی شد.
لاشه هواپیما در ارتفاع 4هزارمتری سطح زمین یافت شد
دوشنبه شب تیم ها سازماندهی شدند و مشخص شد تیم ها هر کدام چه تجهیزاتی با خود بیاورند؟ چه چیزهایی همراهشان باشد؟ و عملیات چگونه باشد؟ صبح که هوا بهتر بود؛ یک جنگنده از ارتش بلند شد و منطقه را اسکن کرد و هیچ گروه دیگری اجازه پرواز نداشت. اما از هواشناسی خبر رسید که از بعد ظهر سه شنبه هوا دوباره در منطقه خراب می شود. تقریبا ساعت 11:30، 12 بود که خبر دادند یک آثاری از هواپیما پیدا شده است. بعد از پروازهای دیگری هم انجام شد و مشخص شد که هواپیما در جبهه شمالی قله نول شمالی سقوط کرده است. سالهای گذشته هم سقوط بالگرد در شیراز داشتیم اما روی زمین بود. اما این مورد خیلی بی سابقه بود. سقوط در قله رخ داده بود.آن هم در ارتفاع 4هزارمتری و در فصل زمستان و میان بارش های شدید برف. بی شک این اتفاق بی سابقه بود و نمی توانستیم هرکسی را برای عملیات اعزام کنیم. برای حضور در ارتفاعات بالای 4هزار بدن باید هم هوا با محیط شود. چون شرایط در آن جا بسیار متفاوت است. اکسیژن بسیار کمتر است و ارتفاع زدگی به وجود می آید و طرف سرگیجه می شود. حتی ممکن است هذیان بگوید. بدن ورزیده دیگر مهم نیست. باید حتما کار ارتفاع کرده باشید.
عملیات در هوای منفی 25 درجه
بعد از مشخص شدن محل هواپیما، باید اجازه دادستان داده می شد و بالگردها سوخت گیری می کردند. ما به عنوان اولین گروه نجات گران پرواز کردیم و خواستیم بین قله نول شمالی و نول جنوبی فرود بیاییم که به علت بد بودن هوا نتوانست فرود بیاید و ما مجبور شدیم از ارتفاع دومتری بپریم. متاسفانه یکی از بچه ها وقتی از هلی کوپتر که پرید با زانو روی سنگ فرود آمد و آسیب دید. چون از روی برف مشخص نبود که سنگ است یا نه و شب از درد نتوانست بخوابد. بعد از هلی کوپتر ما هلی کوپتر ارتش آمد. بعد از آن یک سری از بچه های استان فارس با اسکی آمدند. متاسفانه به ما یک عدد را اشتباه گفته بودند و مسیر زیادی را اشتباه رفتیم و مجبور شدیم برگردیم. حرکت خیلی سخت بود. باید روی برف پاکوبی می کردیم. وقتی به هواپیما رسیدیم هوا برف و بوران شد و هوا داشت تاریک می شد. آنقدر بد که وقتی به صورت برخورد می کرد مانند سوزنی بود که به پوست آدم می خورد. در جستجویی که در آن ساعات انجام دادیم و توانستیم یک سری از اجسادی را که در دسترس تر بودند جمع آوری کنیم. اما چون واقعا هوا خراب بود تصمیم گرفته شد که کار از فردا صبح آغاز شود. چون به ما گفته شد که جان خودتان خیلی مهم است و احتمالا فردا هوا بهتر می شود. صرفا برای اینکه تسکینی برای خانواده ها باشد تا آنجا که مقدور است جنازه ها را انتقال بدهید. برای همین ما در آن حوالی چادرمان را برپا کردیم. واقعا سرما شدید بود و بارش آغاز شده بود و شب را آنجا سپری کردیم. دمای هوا به حدود منفی 20 تا 25 رسیده بود. آب هایمان کاملا یخ زده بود و مجبور بودیم که برف آب کنیم.
هنوز جنازه ها کامل نشده است
در هواپیما 66 نفر آمار سرنشینان داشتیم. شایعاتی شده بود که برخی زنده اند. با اینکه مطمئن بودیم که هیچ زنده ای وجود ندارد. باز چیزی درونمان امید می داد که شاید زنده باشند. امکان نداشت. شما فکر کنید هواپیمایی با سرعت حداقل 500 کیلومتر محکم به کوه برخورد کرده بود. چه چیزی می خواست از آن باقی بماند. باید به شما بگویم که به وسعت دوتا زمین فوتبال تکه های هواپیما و جنازه ها پخش شده بودند و ما باید در دل کوه و ارتفاع 4هزارمتری و در برف و بوران اجساد را جمع آوری می کردیم و می فرستادیم. هنوز بعد از 20 روز جنازه ها به صورت کامل پیدا نشده است و همچنان عملیات جستجو ادامه دارد. هنوز هم مشخص نیست اجساد چند نفر جمع شده است.
زنده ماندن در ارتفاعات سخت است
بعد از فرستادن اجساد اولیه قرار بر این شد که برگردیم و روز بعد کار را ادامه دهیم. چون هوا به شدت خراب شده بود و امکان داشت جان خود ما هم به خطر بیفتد. برای همین به سمت کمپ برگشتیم و چادرهایمان را برپا کردیم. اما بلافاصله بارش برف شدیدی آغاز شد و ما مجبور بودیم هر یک ساعت یکبار بیرون برویم و برف روی چادرهایمان را بتکانیم تا سنگین نشود و تیرک هایش شکسته نشود. حالا فکر کنید در سرمای منفی 25 درجه قرار است چطور بخوابید؟ شما نمی توانید بخوابید فقط می توانید خودتان را زنده نگهدارید و همه ما تلاشمان این بود که تلفات جانی در گروه امدادی نداشته باشیم. با این حال شب را سر کردیم و بیشتر ظرفیت تعداد چادرها کنار هم خوابیدیم. 6صبح روز بعد برپا زده شد و می خواستیم از توی چادر بیرون بیاییم؛ اما هوا آنقدر بد بود که ممکن بود باد چادر و ما را با خودش از جا در بیاورد. دو ساعت تاخیر انداختیم. اما علاوه بر باد، بارش هم شروع شد و نتوانستیم قدمی از قدم بر داریم. با سختی با همکارانمان در پایین تماس گرفتیم و گفتند کار را متوقف کنید چون خیلی خطرناک است و قطعا جانمان به خطر می افتد.
اهالی می گویند کوه های اینجا کرم می کند
خطرناک در پایین کوه با بالای کوه خیلی متفاوت است. ما در ارتفاع 4هزارمتری دقیقا در کنار آن ابرهایی هستیم که شما بارش آنها را در شهر می بینید. رعد و برقی که شما در آسمان می بینید دقیقا همانجاست و اگر رعد و برق به کسی برخورد کند همان جا می میرد به خصوص اینکه ما لوازم فلزی زیادی همراهمان است. علاوه بر این بارش برف و باد اصلا با پایین قابل مقایسه نیست. هوا طوری ست که شما بیش تر از یک و نیم متری خودتان را هم نمی توانید ببینید و گاهی باد آنقدر شدید می شود و ممکن است شما را درون دره پرتاب کند. هوا در ارتفاع به قدری سرد است که شما نمی توانید حتی دستکش از دستتان بیرون بیاورید. دست شما بلافاصله یخ می زند. یخ زدگی هم اینطوری است که رگ های بدن می سوزد و باید قطع شود. یکی از همراهان ما در صعود به هیمالیا برای همین یخ زدگی دو انگشت پایش را از دست داده بود. در دنا منطقه ای هست به نام «برف کرمو» یعنی این برف هیچ وقت سال آب نمی شود. و محلی ها به شوخی می گویند انقدر این برف آن زیر می ماند که کرم می کند. یعنی در این حد آن زیر می ماند.»
سنگینی جنازه ها حمل آن ها را دشوار می کرد
وقتی مجبور شدیم به سمت پایین برگردیم. جنازه هایی که جمع شده بود را داخل کیسه جسد ریخته بودیم و از مسیری می رفتیم که بچه های اسکی مشخص کرده بودند. از جبهه شمالی به سمت پایین حرکت کردیم. شرایط بسیار سخت بود. باد بسیار زیاد بود. کشیدن جنازه ها روی برف بسیار سنگین بود. 7 صبح که راه افتادیم حدود ساعت 1 بعد از ظهر به پایین رسیدیم و هرچه جنازه با خودمان آورده بودیم را رساندیم. مهم ترین دلیل کندی کار، ارتفاع قله، فصل سرما بود. شما وقتی قرار است مدتی در چنین ارتفاعی فعالیت کنید نیاز است چند روز را باید بگذرانید تا بدنتان به چنین ارتفاعی عادت کند بعد وارد عملیات و کار شوید. اما وقتی یکباره می روید شرایط بدنی بدی پیدا می کنید. بعد از ما گروههای دیگری هم اعزام شدند تا کار را ادامه دهند و عملیات از منطقه دیگری ادامه پیدا کرد.
عده ای پایین کوه به هلی کوپتر سنگ می زدند!
عملیات امداد و نجات یک کار فنی و تخصصی است. یعنی اینطوری نیست که هواپیما بیاید و چند نفر را که جثه و بدن خوبی دارد. پیاده کنند و بگویند بفرمایید انجام بدهید. کار کاملا جدی و تخصصی است. متاسفانه حضور افراد محلی که از عملیات های این چنینی آگاهی ندارد مزاحم شد. مثلا می آمدند هلی کوپتر را با سنگ می زدند که چرا بلند نمی شود و برود کار انجام دهد. در حالی که هلی کوپتر اصلا مشکل فنی دارد. آن وقت ما باید بخشی از تمرکزمان را هم بگذاریم که افرادمان با این دسته از آدم ها درگیر نشوند که مشکلی پیش بیاید. دقیقا مثل کسی است که بیرون گود نشسته است و می گوید لنگش کنید. ما بارها گفتیم سرنشینان امکان ندارد زنده باشد. پس تو را به خدا جان امدادگر را به خاطر نیندازید. این حاشیه ها باعث شده بود که گروههای بی مورد زیادی تا پای دامنه کوه بیایند و جو را به هم بریزند.
جنازه ها هنوز کامل جمع نشده است و هنوز برای خاکسپاری به خانواده هایشان تحویل داده نشده است. چون هنوز دامنه کوه اجساد زیادی وجود دارد. امدادگران شب های سختی را گذرانده اند به خصوص شب هایی که در کوه کنار جنازه ها کمپ می زدند. واقعا سخت بود. از لحاظ روحی بسیار ضعیف شده بودیم. صحنه دردناکی از اجساد دیده بودیم که فکر آن ها نمی گذاشت که بخوابیم. خودمان را مدام جای خانواده های آن ها می گذاشتیم. سردی هوا هم اوضاع را خراب تر می کرد. ما روزهای بسیار سختی را تحمل کردیم و فقط تنها خواهشی که وجود دارد این است که مردم در این موارد احساسی نشوند.