اما و اگرهای توافق بزرگ ایران وآمریکا
به گزارش اقتصادنیوز اهم مطالب این گفتوگو به این شرح است:
*باید بین عملکرد و نقش اروپا پیش و بعد از خروج ترامپ از برجام کاملا فرق قائل شویم. اکنون که ترامپ دنیا را با سیاستهای یکجانبه و عجولانه به هم ریخته، اروپا برای ایران بیشتر از زاویه یک فرصت سیاسی و جهت حفظ وحدت در جبهه کشورهای باقیمانده در برجام حائز اهمیت میشود تا صرفا کسب منفعتهای حداکثری اقتصادی که احتمالا از عهده آن بر نمیآید. از این لحاظ، یک همکاری حداقلی اقتصادی با اروپا هم در شرایط فعلی برای ایران کار ساز است. البته این بحث کاملا درست است که شرکتهای بزرگ اروپایی خصوصی و چندملیتی اروپایی منافع حدود هزار میلیارد یورویی خود با آمریکا را به منافع حدود ۲۰ میلیارد یورویی با ایران ترجیح نمیدهند و اینکه انتظارات اقتصادی این شرکتها تاثیر جدی بر انگیزه سیاسی آنها در کار کردن با ایران میگذارد. اما فراموش نکنیم که دلیل اصلی اروپا برای حفظ برجام بیشتر سیاسی-امنیتی و بر مبنای یک اضطرار ژئوپلیتیک بوده و اینکه خروج آمریکا از برجام و فروپاشی کامل این توافق هستهای یک تهدید جدی برای صلح و امنیت بینالمللی و بهویژه اروپا است. اگر ایران از اروپا هم ناامید شود، از برجام خارج میشود و فعالیتهای هستهای خود را از سر میگیرد و حتی ممکن است از قرارداد منع اشاعه هستهای (NPT) خارج شود. این وضعیت از نگاه اروپا خطر حمله آمریکا به ایران و شیوع یک جنگمنطقهای دیگر را اجتنابناپذیر میکند.
*اروپا بخش مهم و تاثیرگذار از مجموعه غرب و یک بازیگر جهانی است که بر قدرتهای دیگر تاثیر میگذارد. اکنون که ترامپ آمریکا را دچار نوعی سردرگمی در سیاست جهانی کرده گرایش سایر قدرتها به اروپا بیشتر میشود. در شرایط فعلی ما باید روابط متقابل با اروپا را از یک زاویه گستردهتر جهانی ببینیم. اتفاقا چون ارزش ژئوپلیتیک ایران برای اروپا زیاد است، یک فرصت برای ایران در اینجا بوجود میآید که کانالهای گفتوگوی سیاسی با اروپا را از زاویه تعریف متفاوت و مثبت از نقش منطقهای ایران باز کند. بزرگترین امتیازهای ژئوپلیتیک ایران در منطقه یعنی نقشسازی درعراق و سوریه، خنثی کردن حرکتهای تجزیه طلبانه و مقابله مستقیم با داعش و تروریسم هنوز به امتیازگیری سیاسی برای کشورمان تبدیل نشده است. چون تا بهحال برجام و ضرورت تعامل با غرب برای کسب منافع اقتصادی نقطه ورود و تمرکز اصلی سیاست خارجی ما بوده است. اکنون که در شرایط متفاوتی هستیم و آمریکا با خروج از برجام مصمم به فشارهای سیاسی با تحریمهای بیشتر است، ما هم باید کانال سیاست خارجی خود را با شرایط فعلی سازگار کنیم و متمرکز به دیپلماسی منطقهای یعنی نقطه امتیاز ژئوپلیتیک خود شویم که در اولویت روابط اروپا با ایران قرار دارد.
*توجه هم داشته باشیم که پویاییهای سیاست منطقهای به گونهای است که کشورها را مجبور به سازگاری با شرایط میدانی و واقعیات سیاسی-امنیتی جاری میکند. بنابراین اصل ثابت شدهای در مواضع کشورها وجود ندارد. بله، اروپاییها این مواردی را که شما اشاره کردید دائما مطرح و تکرار میکنند. اما همزمان ارزیابی هم میکنند که خواستههای آنها آیا اساسا در سیاست داخلی ایران فضای طرح پیدا میکند و اینکه تا چه حد ظرفیت گفتوگو و مذاکره بر روی آنها وجود دارد. بهنظرم اروپاییها الان کاملا درک کردهاند که محدودیتهای موشکی اصلا قابلیت طرح و مذاکره در ایران ندارد، چون اصل آن از سوی همه گروههای سیاسی و افکار عمومی رد میشود. آنها بهتدریج درک میکنند که اتصال گفتوگوهای منطقهای به مذاکرات موشکی از ابتدا اشتباه بوده، چون اصل هرگونه گفتوگو را از همان ابتدا مسدود میکند. اما اروپاییها همزمان درک میکنند که ایران ظرفیت ژئوپلیتیک و تمایل لازم برای گفتوگوهای منطقهای با اروپا (و نه آمریکا) را دارد و از آن نگرانی چندانی هم ندارد. مثلا اکنون چند دور مذاکره با چهار کشور اروپایی (انگلیس، فرانسه، آلمان و ایتالیا) در موضوع بحران یمن و عمدتا برای برقراری آتشبس و حل مسائل انسانی صورت گرفته که این خود نشان از نیاز اروپا به اهمیت نقش و تاثیرگذاری ایران در حل این منازعه دارد. توجه داشته باشیم که یمن اتصال جغرافیایی به ما ندارد و از لحاظ امنیتی هم یک خطر فوری برای کشورمان نیست. بنابراین هرگونه نقشسازی ایران از طریق اروپا یک امتیاز ژئوپلیتیک برای کشورمان است. امری که مطمئنا خوشایند ائتلاف رقیب به رهبری سعودیها و اماراتیها نیست.
*تردیدی نیست که ترامپ یک فرد منفعت محور و معامله مسلک است و علاقه دارد و افتخار میکند که با روش خود یعنی ایجاد سردرگمی سیاسی، تعیین ضربالاجل به کشورها و نمایش قدرت برتر آمریکا در جهان مسائل را با بیشترین سود به نفع خود حل میکند. در حال حاضر دو جریان در آمریکا وجود دارند. یکی معتقد به توافق بزرگ با ایران (مثل مدل کرهشمالی که البته هنوز به جایی نرسیده) است و دیگری معتقد به تغییر رژیم و فروپاشی از درون. هر دوی این دیدگاهها یک درک مشترک دارند که باید ایران را سرجای خود نشاند و تضعیفش کرد. چالش اصلی یک توافق بزرگ همین است که ترامپ در نهایت میخواهد دیدگاه حداکثرگرای خود را به ایران تحمیل کند. این ویژگی، با اصول یک توافق بزرگ سازگاری ندارد. برای ورود به یک توافق بزرگ دو اصل «نیازهای متقابل استراتژیک» و «وجود اهداف صادقانه» نزد دو طرف ضروری است. اما هیچکدام از اینها در شرایط فعلی بین ایران و آمریکا وجود ندارند. دوطرف همکاریهای استراتژیک مثلا در منطقه را به ضرر منافع و امنیت ملی خود میبینند و مثلا ائتلافهای ضدتروریسم مستقلی را رهبری میکنند. مهمتر اینکه اصلا به یکدیگر اعتماد ندارند. خروج آمریکا از برجام نشان از این امر است که آمریکا میخواهد خود را از این توافق بینالمللی خلاص کند و زودتر به تحریمهای سختتر برای فشار بیشتر به ایران روی آورد. همین سیاست ترامپ به نوبه خود بی اعتمادی به آمریکا را در ایران به گونهای نهادینه میکند. همچنین در یک توافق بزرگ دو طرف از یک زاویه برابر سیاسی و بهطور نسبی بعضی امتیازات را میدهند و در مقابل امتیازاتی دریافت میکنند. اما اکنون نگاه ترامپ به گونه دیگری است. او احساس میکند ایران را در محاصره قرار داده، اقتصاد ایران را ضعیف کرده و تا مجبور کردن ایران به پذیرش خواستههای آمریکا فاصله زیادی ندارد. بی تردید ترامپ خواهان یک توافق بزرگ با ایران، منتهی با نگاه حداکثری خود و در حقیقت تحمیل خواستههای خود است. امری که قطعا مورد پذیرش ایران در هر شرایطی قرار نمیگیرد.