مرحوم هاشمی رفسنجانی درباره نیروگاه اتمی بوشهر به حسین موسویان چه گفت؟/دو میلیارد مارکی که از دست ایران رفت!
به گزارش اقتصادنیوز اهم مطالب این گفتوگو به این شرح است:
*ایران درموقعیت انتخاب بین صنعت هستهای و صنعت نفت نبود. درحقیقت بحران هستهای به ایران تحمیل شد نه اینکه انتخاب ایران باشد. ایران بعد از انقلاب صرفا بدنبال تکمیل پروژه نیروگاه هستهای بوشهر بود که نود درصد تکمیل و وجه آن هم به آلمانها پرداخت شده بود. ایران بیش از ده سال با اروپاییها مذاکره کرد. منتها اروپاییها نه حاضر بودند بوشهر را تکمیل کنند و نه سوخت بوشهر و راکتور تهران را به ایران بدهند. لذا ایران مجبور شد برای تولید سوخت هستهای به سراغ خودکفایی برود. بدین منظور باید غنی سازی اورانیوم میداشت. این غربیها بودند که پس از دسترسی ایران به غنیسازی، بحران هستهای را ایجاد کردند و ایران هم ناخواسته گرفتار آن شد و چارهای بجز دفاع از حقوق مشروع خود نداشت. بحران هستهای همچون جنگ عراق به ایران تحمیل شد.
*در ابتدای انقلاب هزینهها واقعا غیر قابل محاسبه بود چون ازیک طرف ایران مجبور بود از طرق غیررسمی و از بازار سیاه نیازهای تکنولوژی هستهای خود را تامین کند. از طرف دیگرهم تخصص و تجربه کافی وجود نداشت. برای مثال من در اوایل ماموریتم در آلمان با تمام ظرفیت تلاش کردم آلمانها را برای تکمیل بوشهر قانع کنم. آنقدر ملاقات و پیگیری کرده بودم که دولت آلمان از دست من عاجز شده بود. در آن مقطع ایران به داوری بین المللی در یک کشور اروپایی هم علیه زیمنس آلمان شکایتی تسلیم کرده بود. تا اینکه دریکی از سفرهای آقای علی اکبر ولایتی به آلمان و در دیداری که با آقای هلموت کهل صدراعظم آلمان داشتیم، کهل به ایشان گفت که ما قادر به تکمیل نیروگاه هستهای بوشهر نیستیم منتها برای حل و فصل دوستانه این اختلاف حاضریم یک نیروگاه سیکل ترکیبی بخاری گازی ۱۰۰۰ مگاواتی بعنوان جایگزین به ایران بدهیم. ارزش این نیروگاه در آن زمان حدود ۲ میلیارد مارک بود. آقای ولایتی پیشنهاد را در تهران مطرح کرد و موافقت نشد. من به تهران آمدم و خدمت مرحوم آقای هاشمی، رئیس جمهور وقت، رسیدم و گفتم آمریکاییها نخواهند گذاشت که آلمان ها نیروگاه بوشهررا تکمیل کنند. لذا بهتر است به آلمانها بگوییم بجای یک نیروگاه ۱۰۰۰ مگاواتی، نیروگاه با ظرفیت۲۰۰۰ مگاوات بعنوان جایگزین بدهند و مصالحه کنیم. مرحوم آقای هاشمی یک نامهای را نشان من داد که از مراجع رسمی به ایشان گزارش داده بودند که ایران در دعوای داوری علیه زیمنس آلمان ۱۶ میلیارد مارک برنده خواهد شد. بعد به من فرمود من اعتمادی به این گزارش ندارم اما اگر ما حتی ۲۰۰۰ مگاوات بگیریم حدود ۴ میلیارد مارک خواهد بود لکن بعد شما را متهم به زد و بند با آلمانها خواهند کرد و با پرونده سازی اذیتتان میکنند. نهایتا هم توافق با طرف آلمانی را بهم خواهند زد. لذا بهتر است شما هم پیگیری نکنید و منتظر دعوی در داوری بین المللی باشیم. خوب چند سال طول کشید و داوری بین المللی در اروپا به نفع آلمانها رای داد و ایران یک دلار هم نتوانست خسارت بگیرد و صدای کسی هم درنیامد.
*اما همان موقع که آلمانیها برای ترک نیروگاه بوشهر حرفامریکا را گوش دادند و نیامدند، اروپاییها در قضیه تحریم نفتی رو در روی آمریکا ایستادند. توتال برای قرارداد میدان نفتی سیری آمد و جایگزین کونکو آمریکا شد.
در واقع ما شاید اولویتمان را درست انتخاب نمیکردیم اولویت ایران باید توسعه صنعت نفت و گاز می بود و امروز هم باید همین باشد. چون تاخیر در توسعه این صنعت خسارتهای دهها و صدها میلیارد دلاری داشته است. مثل توسعه منابع گازی مشترک با پارس جنوبی که ایران دربرداشت، سالها از قطریها عقب افتاد و خسارات غیر قابل جبران دید.
*از حضورخارجی برای سرمایه گذاری و ارتقاء صنعت نفت ایران نه تنها نباید واهمه داشت بلکه باید برای تحقق آن تلاش کرد. باید از سلطه خارجی بر صنعت نفت ایران واهمه داشت که آن هم با وجود این همه حساسیت، قانون و مقررات و دستگاههای نظارتی، چنین اتفاقی نمیافتد. البته به دو دلیل نمی توان منکر وجود جریاناتی شد که به دلایل مختلف دنبال ممانعت از سرمایه گذاری خارجی درصنعت نفت ایران هستند. ۱- بعد از انقلاب یکی از اصلیترین تحریمهای اولیه آمریکا و از اهداف کلیدی اسرائیل وسایر دشمنان قسم خورده ایران، ممانعت از سرمایه گذاری خارجی در صنعت نفت ایران بوده و هست. طبیعی است که عوامل و جریانات وابسته به اینها در داخل بیکار نبوده و نخواهند بود. ۲- بعد از انقلاب صنعت نفت پولسازترین صنعت ایران بوده و لذا طبیعی است که عواملی هم بدنبال حذف سرمایه گذاری خارجی برای منافع خود باشند.
*توسعه صنعت نفت و گاز ایران درشعار ازمسائل اصلی کشور بوده اما درعمل جزء فرعیات. به همین دلیل هم چهل سال بعد از انقلاب هنوز در این زمینه درجا میزنیم.
*اوباما در دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد به این دلیل توانست اجماع جهانی ایجاد کند که ایران قطعنامههای سازمان ملل در موضوع هستهای را رد کرد و در قالب فصل هفت منشور سازمان ملل به عنوان تهدید صلح و امنیت جهانی تلقی شد. اکنون به لطف برجام، ترامپ نمیتواند اجماعی مشابه اجماع گذشته ایجاد کند. منتهی فرض تهران باید بر این باشد که آمریکا بخاطر دست برتر در روابط دوجانبه با بسیاری از کشورهای خریدار نفت ایران، خواهد توانست از طریق فشار بر آنها، خرید نفت ایران را کاهش دهد. اما درمورد بستن تنگه هرمز یک نکته ظریف وجود دارد و آن اینکه آمریکا از طریق قطعنامههای بین المللی یا توافقات چندجانبه بین المللی برای صادرات نفت ایران مزاحمت ایجاد نخواهد کرد. اما می تواند در روابط دوجانبه، کاری کند که برخی از کشورها یا شرکت های خارجی، خودشان خرید نفت ایران را متوقف کنند. لذا اینکه ایران بخواهد تنگه هرمز را ببندد بخاطر اینکه کشور یا شرکتی نمیخواهد از ایران نفت بخرد، کار ساده ای نخواهد بود.
*تا زمانی که عربستان بتواند روی آمریکا و اسرائیل برای فروپاشی ایران حساب کند، امیدی به تغییر سیاستهای خصمانه ریاض درمورد ایران نیست. هرگاه خصومت بین واشنگتن و تهران مهار شود، ریاض هم رفتار خود را تعدیل خواهد کرد. چندین کشور دشمنان بزرگ بهبود روابط آمریکا و ایران هستند که اسرائیل و عربستان در صدر لیست این کشورها است.
*درسی که ما از برجام گرفتیم این بود که لابی اسرائیل و اعراب تکفیری در گام اول از تمام نفوذ و ظرفیت خود استفاده خواهند کرد که ارتباط و گفتگوی مستقیم و سطح بالایی بین آمریکا و ایران شکل نگیرد. چنانچه موفق نشوند، در فاز دوم سعی خواهند کرد که این گفتگوها به نتیجه نرسد. باز هم اگر موفق نشوند در فاز سوم سعی خواهند کرد که هر نوع توافق حاصل شده را نابود کنند. ما این سه درس را در پروسه برجام عملا تجربه کردیم.