عباس عبدی: اگر همه چیز رو به راه باشد دیگر امید و ناامیدی معنا ندارد
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از فرارو؛ عباس عبدی نوشت: هنگامی که از امید و امید داشتن سخن گفته میشود، بلافاصله ذهن برخی افراد متوجه این برداشت میشود که این گزاره درصدد توجیه وضع موجود و همراهی با حکومتکنندگان است. حکومتکنندگانی که میترسند مردم مأیوس شوند و در پی تزریق صوری و زبانی امید به جامعه هستند. به همین دلیل هر نوع گزاره امیدوارکننده را نفی میکنند...
یا آن را در خدمت صاحبان قدرت تلقی میکنند. به نظر بنده آنچه حکومت و دولت از امید میگویند، از ابتدا به معنای واقعی، امید نبوده است، بلکه برحسب تعبیر و تفسیر آن میتواند عین ناامیدی باشد. منظور آنان از امید، اعتماد داشتن به حکومت است. مثلا هنگامی که خودروی ما خراب میشود، پیش تعمیرکار زبده میرویم و، چون به او و تواناییاش اعتماد داریم، نسبت به تعمیر خودرو امیدوار میشویم. این امید با واسطه است و هنگامی که به تعمیرکار اعتماد نداشته باشیم، امیدی هم به تعمیر خودرو نخواهیم داشت. آنچه درباره ضرورت امید گفتهام از این نوع نیست.
این امید ناشی از اعتماد است و، چون به بسیاری یا اغلب صاحبان قدرت اعتماد نداشته باشیم، به طور طبیعی این امید را نیز نخواهیم داشت. امید واقعی از خلال اعتماد داشتن به دیگران حاصل نمیشود. منظور این نیست که به دیگران اعتماد نکنیم. اتفاقا باید اصل را بر اعتماد گذاشت، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود، ولی اعتماد داشتن به خودمان را هیچگاه نباید با هیچ چیز دیگری جابهجا کنیم. امید واقعی محصول اعتماد به خود است. از دست دادن این امید به منزله نابود شدن فرد و جامعه است.
سیاست بدون امید معنا و مفهومی ندارد. امید مستلزم آن نیست که شرایط خوب باشد تا امیدوار باشیم. اگر همه چیز رو به راه باشد، دیگر مسالهای به نام امید و ناامیدی نخواهیم داشت. امید محصول عدم تعیّن در رسیدن به هدف است. اگر با خودروی خوب در یک بزرگراه خوب و خلوت و با سرعت عادی حرکت کنیم، مفهومی به نام ناامیدی در رسیدن به هدف وجود ندارد که بخواهیم امیدوار باشیم. ولی هنگامی که در یک جاده خطرناک و شلوغ و با سرعت حرکت کنیم، ناامیدی از سالم رسیدن مفهوم پیدا میکند و باید امیدوار به عبور از این وضع خطرناک باشیم.
این امید هنگامی سازنده و کنشگرانه است که معطوف به توانایی خودمان در رانندگی و خنثی کردن خطرات باشد و هنگامی این امید انفعالی است که معطوف به آثار متغیرهای بیرونی مثل سایر رانندگان و جاده و... باشد. آنچه امید واقعی است، امید کنشگرانه مبتنی بر اراده فردی یا جمعی است.
همانطور که سارتر میگوید: اگر یک معلول قهرمان دوی میدانی نشود، خودش مسوول است. باید در مقام کنشگر سیاستِ امید را در پیش گرفت. اصولا سیاست بدون امید بیمعناست، لذا، سیاستِ امید، حشو زاید است. سیاست یعنی امید. سیاست بدون امید بیمعناست. بدیهی است که این سیاست به معنای آن نیست که خیالپردازی شود، ولی هرچه باشد، ناامیدی در آن راه ندارد، زیرا ناامیدی معنای سیاست را به کلی زایل میکند.
سیاستِ امید آثار گوناگونی دارد. اولین آن نگاه به آینده به جای اسارت در گذشته است. کنشگری که مترادف و همراه با امید است، همواره رو به سوی آینده دارد. گذشته را پشت سرش قرار میدهد. نگاه او به واقعیت به گونهای است که بر نقاط مثبت و قوت بیشتر تمرکز میکند، یا حداقل میکوشد که این نقاط را از دست ندهد. منفیباف و منفییاب نیست. بر نقاط اشتراک تاکید بیشتری دارد تا بر نقاط افتراق. کوششی برای تعمیق تفاوتها و شکافهای درونی ندارد، بلکه برعکس بر تقویت نقاط اشتراک تمرکز میکند.
امید همان کنش است و کنش و سیاست برای او بدون امید بیمعناست. در بدترین شرایط نیز اعتماد به خود را از دست نمیدهد. به همین دلیل نیز در بدترین شرایط امید را از دست نمیدهد. بنابراین هنگامی که از سیاست و کنشگری سخن میگوییم، یعنی از امید حرف میزنیم. هرگاه دیدیم که کسی درصدد ناامید کردن ماست، بدانیم که او میخواهد اعتمادمان را از خودمان سلب کنیم و این یعنی مرگ روانی و روحی یک انسان و یک کنشگر. مرگی که بدتر از مرگ جسمانی است.
من نیز هنگامی که به اطراف خود مینگرم، نشانههای منفی فراوانی میبینم. صفحه واقعیت به رنگ سیاهِ منفی در آمده است، ولی در این صفحه نقاط روشنی نیز دیده میشود و از آنجا که نباید اعتماد به خود را از دست داد، در نتیجه امیدوارم؛ حتی اگر نقاط روشنی نیز در این صفحه نباشد یا کمتر باشد، آن را باید ایجاد کنیم، با دستهای خودمان. فراموش نکنیم، برخی از کسانی که دم از ناامیدی میزنند، هدف اصلی آنان ناامید کردن دیگران برای ایجاد امید در خودشان است، آنان به ناامیدی ما امید دارند.