آسیبشناسی دیپلماسی دوران جنگ هشت ساله به روایت مسوول سازمان نظامی اجرای قطعنامه ۵۹۸؛ سیاست وزارت خارجه ادامه جنگ بود نه صلح!
به گزارش اقتصادنیوز،علیرضا اکبری، مسوول سازمان نظامی قطعنامه ۵۹۸ در گفتوگو با دنیای اقتصاد به تشریح دیپلماسی ایران در آن دوره پرداخته است. در ادامه گزیده ای از این گفتوگو میآید.
*دیپلماسی در جنگ، مفقودالاثر بود! «جنگ» در واقع پایان دیپلماسی است، منتها، جنگ تحمیلی که از ۳۱ شهریور سال ۵۹ کلید خورد، نه در پایان دیپلماسی، بلکه در فقدان دیپلماسی آغاز شد!
*تمام معادلات و ترتیبات امنیتی منطقه و حتی جهان، از وقوع انقلاب اسلامی ایران متاثر شده بود. ایران که پیش از آن در راس ترتیبات و مباشر اهداف امنیتی غرب در منطقه بود، با پیروزی انقلاب از سامان «وضع حاکم» خارج شده بود. این یعنی بزرگترین فرصت برای قدرتهای رقیب منطقهای، جهت تصرف موقعیت برتر در منطقه. کشور عراق که از بدو تاسیس از بنبست استراتژیک در انتهای خلیج فارس رنج برده است، انگیزه زیادی داشت تا برای شکستن بنبست و کسب رتبه سیادت عربی، فاتح قادسیه زمان بشود. دولتهای عربی منطقه، بهزودی جبهه متحدی علیه انقلاب و نظام نوپای ایران تشکیل دادند. از سوی دیگر، چند واقعه مهم داخلی نیز احتمال وقوع جنگ علیه ایران را بهشدت تقویت کرد. تصفیه سران ارتش توسط نیروهای انقلابی، طرح شعار انحلال ارتش، برهم خوردن سازمان تجهیزات و تسلیحات ارتش ناشی از اخراج مستشاران خارجی و لغو قراردادهای تسلیحات تعیینکننده، وقوع تلاطم شدید در محیط داخلی، تحریک جنبشهای قومی و محلی برای ضدیت با انقلاب، روند پرشدت چالش قدرت در راس هرم انقلاب، تاثیرپذیری دولت موقت از چالشهای سیاسی امنیتی محیط داخلی و نهایتا سقوط آن دولت و تصرف سفارتخانه آمریکا و گروگانگیری کارکنان و دیپلماتهای آن، چالش شدید در میان جناحهای داخلی انقلاب و قوای سهگانه و همزمان، شدت و سرعت خیزش امواج انقلابی، از محیط داخلی به سوی کشورهای همجوار.
*در طول هشت سال جنگ تحمیلی، حتی یک مورد هم یافت نمیشود که احدی از دیپلماتهای جمهوری اسلامی ایران، بهخاطر مذاکرهای که کرده باشد، یا طرحی که داده باشد، یا اقدامی که انجام داده باشد، در جهت حمایت از حقوق دیپلماتیک ایران در فرآیند جنگ، یا تلاش برای برقراری صلح، اتهام خیانت که هیچ، حتی «توبیخ» هم روبهرو شده باشد.
* شعار اصلی کشور در زمان دفع تجاوز، «جنگ تا پیروزی» یا حتی شعار بالاتر، «جنگ تا رفع فتنه» بود؛ اما این مربوط به بسیجکنندگی و تداوم اراده ملی برای ایستادگی بود، صرف وجود شعار «جنگ تا پیروزی»، به معنای رفع تکلیف از روند دیپلماتیک همراه یا حامی روند نظامی جنگ نیست. بعضی دوستان خدوم و صدیق ما در دستگاه دیپلماسی، (بازمانده از دوران جنگ)، میگویند، «سخن از صلح، خیانت محسوب میشد.» این سخن، قطعا جفا در حق امام امت است. امام شخصا بزرگترین حامی صلح بود. بنده قطعا به یقین رسیده بودم که پس از فتح خرمشهر، نظر امام بر ختم جنگ بود. بنده قطعا به یقین رسیده بودم که نظر امام، حتی اگر موافقت با کارشناسی نظامیان برای ایجاد موازنه در جبهه بود؛ اما موافق با عبور از مرزهای بینالمللی نبود. وقتی امام شخصا موافق ختم جنگ پس از خرمشهر و دستکم عدم عبور از مرز بودند، چطور میتوان مدعی شد که «سخن از صلح، خیانت محسوب میشد؟» بگذریم، در مقطع پس از فتح خرمشهر، مهمترین امکان برای ختم جنگ فراهم شده بود و حرکاتی هم در سطح سازمان ملل در سطح دبیرکل و نیز استعدادهایی در سطح شورای امنیت و هم در سطح گروههای منطقهای و مفهومی - مثل اتحادیه عرب، کنفرانس اسلامی یا هیاتحسن نیت، برای میانجیگری برای صلح ایجاد شد. جای خالی نگرش و سیستم سیاست خارجی و مشخصا دستگاه دیپلماسی، در دو فضا، کاملا خالی بود؛ یکی، فضای تصمیمگیری در سطح عالی ملی، مثل شورای عالی دفاع و دیگری فضای اقدام دیپلماتیک در سطح بینالمللی و حتی دوجانبه. اگر ما یک دستگاه دیپلماتیک حتی معمولی هم میداشتیم، قاعدتا باید نقش خود را در ایجاد فضای صلح و توصیه به نظام برای استفاده از ظرفیت صلح و ختم هر چه سریعتر یک جنگ نابرابر که منابع حیاتی ما را (در مقابل دشمن، که منابع اهدایی داشت) صرف خود میکرد، گوشزد و تعقیب میکرد و بر تصمیم نهایی نظام برای ختم سریعتر جنگ، تاثیرگذار میشد.
*شورای امنیت برای صلح و امنیت، تقریبا هیچ اقدام قاطع، ضروری، عادلانه و بهموقع انجام نداد! شورای امنیت اصولا در قضیه جنگ علیه ایران، بیطرف نبود، بلکه یک طرف جنگ، به نفع صدام بود. ببینید، صرفنظر از بیانیههایی که شورای امنیت راجع به جنگ ما صادر کرد، از هفته اول آغاز جنگ، که قطعنامه خنثای ۴۷۹ را صادر کرد تا زمان برقراری آتشبس بر اساس قطعنامه ۵۹۸، شورا مجموعا ۸ قطعنامه صادر کرد! (البته دو قطعنامه هم پس از آتشبس صادر شد.)در هیچکدام از این قطعنامهها، کمترین اثری از بیطرفی شورا دیده نمیشود. بعضی از این قطعنامهها، مثل قطعنامه پنجم، (۵۵۲) اساسا برای محکومیت ایران و با شکایت دیگران (شورای همکاری خلیج فارس) صادر شد. تمام این قطعنامهها، متاثر از وضعیت غلبه ایران بر اوضاع جبههها یا احیانا غلبه عراق، تنظیم و صادر شده. مثلا قطعنامه دوم، ۵۱۴، پس از فتح خرمشهر صادر شد؛ اما حتی کمترین اثر پیروزی ما در یک جنگ سرنوشتساز را در این قطعنامه مشاهده نمیکنیم.
*وزیر خارجه «دولت پایدار جنگ»، از آذر ماه ۶۰ مستقر شده بود و او فرد مطلعی از امور بود. ایشان حتی کاندیدای نخستوزیری، پیش از گزینش نهایی آقای میرحسین موسوی بود. ایشان دستکم ششماه قبل از صدور قطعنامه دوم، (۵۱۴) بر کرسی وزارت خارجه نشسته بود و کابینه خود را بسته بود؛ اما میبینیم که نماینده دائم و نمایندگی جمهوری اسلامی ایران نزد سازمان ملل متحد، کمترین تعامل را با شورای امنیت برای اثرگذاری بر وضعیت قطعنامه، آن هم در پرتو یکی از بزرگترین پیروزیهای نظامی تاریخ کشور ندارد.
*بسیار عجیب است که مثلا نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران نزد ملل متحد، آن زمان نامه بنویسد و درخواست کند که نمایندگی را در نیویورک بهدلیل فقدان بیطرفی شورا، تعطیل کنیم! البته، در همان زمان، نیروهای جوان و پر انگیزهای هم بودند که کرسی ایران را نمایندگی کردند و سعی کردند با حضور خود در جلسات شورا، تاثیراتی بر نگرش شورا یا اطلاعات و دادههای اعضای شورا، یا مخالفت با هر چه میتواند علیه ایران در شورا مطرح شود، بگذارند، اما آنها در واقع ابتکارات شخصی و خارج از قواره سیستماتیک دستگاه دیپلماسی بود. یکی از دلایل این ارزیابی، فقدان ارتباط ارگانیک بین اقدامات آن افراد با روند دستگاه سیاست خارجی بود.
*دستگاه سیاست خارجی هرگز در طول جنگ ایده معین، پلان و برنامه مشخص و ابتکار عمل خاصی برای سازمان فکری و عملیاتی جهت مقصد صلح در داخل کشور و سطح حاکمیت نداشت. این مهمترین نقیصه دستگاه مذکور بود. دوستان ما در راس آن دستگاه تصور میکردند نقش آنها در جنگ، حداکثر کمک به ادامه جنگ است! البته حتی در همین هدف هم، متاسفانه شأن مساله رعایت و حق مطلب ادا نشد. بنابراین اگر تحرک خاص دیپلماتیک هم بود، نه در جهت صلح، بلکه در جهت ادامه جنگ بود.
*سالهای رکود و تصلب در جبههها و سالهای طولانی شدن جنگ. دو قطعنامه ۵۴۰ در آبان ۶۲ و ۵۵۲ در خرداد ۶۳ راجع به جنگ ما، توسط شورای امنیت صادر شد. قطعنامه ۵۴۰ معطوف به حملات گسترده علیه شهرهای ایران و مناطق مسکونی ما توسط عراق بود که بهرغم اعتراف صدام به بمباران ۱۲ شهر ایران از جمله دزفول و اهواز و اندیمشک، اما در متن قطعنامه حتی نام عراق هم برده نشد! همچنین در قطعنامه ۵۵۲ که متاثر از آغاز جنگ نفتکشها و بر مبنای شکایت کشورهای شورای همکاری خلیج فارس علیه ایران صادر شد، شورا، ایران را سرزنش کرد و از عراق نامی نبرد. این خود نشانه بارزی است که نه در زمان عملیات آفندی و کسب پیروزی بخش نظامی در جبههها و نه در زمان پدافند و هجوم دشمن در جبهه یا پشت جبهه، دستگاه دیپلماسی نقش و اثر چندانی در روند و سرنوشت امور نداشت. دو مقطع مهم بعدی، زمستان ۶۴ با عبور از اروند و فتح فاو (بزرگترین عملیات آبی خاکی در جنگهای کلاسیک دنیا) - عملیات والفجر ۸ و زمستان ۶۵، با عبور مجدد از دریاچه ماهی و جزایر اروند رود، نزدیک شدن به دیوارهای بصره - عملیات کربلای ۵- بود. تاثیر عملیات بزرگ فتح فاو، تنها صدور قطعنامه ۵۸۲ بود که البته جزئیات آن پیش از فتح فا و منعقد شده بود. آنهم بهدلیل آنکه حامیان صدام دریافته بودند که با ادامه جنگ، نمیتوان ایران را متوقف کرد، اما ممکن است عراق را به عقبنشینی مجبور ساخت. بنابراین قطعنامه ششم- ۵۸۲ در واقع برای توصیه به فریز جنگ، اما بدون تعیین متجاوز یا بازگشت به مرزها یا تعیین خسارت و اصول بدیهی عدالت در ختم جنگ تدوین شده بود. از دستگاه دیپلماسی دستکم انتظار میرفت، بخشی از بزرگترین دستاوردهای نظامی در جنگ را بهصورت «تلاش برای» تغییر در عبارات و ماهیت قطعنامه ششم متجلی سازد. اما چنین تلاشی انجام نشد، زیرا اصولا برنامه و طرحی برای تعامل و تاثیرگذاری بر فضای تصمیمگیری شورا وجود نداشت! همچنین درخصوص قطعنامه هفتم- ۵۸۸ که در مهر ۶۵ پس از عملیات والفجر ۹ و کربلای ۱ صادر شد و فقط بر اجرای قطعنامه ششم تاکید داشت، همین انفعال ما به چشم میخورد.
*زمستان ۶۵ اما، یک عملیات بزرگ و پر هزینه، عملا سرنوشتساز شد. عملیات کربلای ۴ به قصد عبور از دریایی از موانع و دنیایی از یگانهای آماده با پشتوانه چندملیتی که از بصره حمایت میکردند و با هدف انفکاک بصره از بغداد، در شرایطی آغاز شد که لو رفته بود. اما عملیات کربلای ۵، با همان هدف و همان طرح مانور، در همان منطقه، با فاصله دو هفته از شکست کربلای ۴ آغاز شد. کربلای ۵ اثرات بسیار بزرگ نظامی امنیتی در پی داشت. ایران به دروازههای بصره رسید! در واقع تصمیم نهایی ابرقدرتها که با فتح فاو برای خاتمه دادن به جنگ، ریشه گرفته بود، با انجام عملیات بسیار بزرگ کربلای ۵، شکل نهایی به خود گرفت. قطعنامه ۵۹۸ تا حدودی بخشهایی از خواستههای جمهوری اسلامی ایران را جهت ختم جنگ، متاثر از کربلای ۵ تامین کرد. اما فقدان اثر دیپلماتیک در نقد کردن مطالبات ایران و تاثیرگذاری بر متن قطعنامه کاملا مشهود بود. بهعنوان شاهد، نخستین بیانیه رسمی وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی ایران در مرداد ماه ۶۶، پس از صدور قطعنامه ۵۹۸ میگوید که ما این قطعنامه را نمیپذیریم، از جمله به این دلیل که در تدوین آن، با ما مشورتی صورت نگرفته است. (یعنی دستگاه دیپلماسی از فرآیند تدوین قطعنامه، آنهم در پی یکی از بزرگترین دستاوردهای عملیاتی بخش دفاع، کنار مانده بود). البته شرح علل عدم رضایت اولیه جمهوری اسلامی ایران از ۵۹۸ مفصل است، اما همینقدر بگوییم که اگر چه ۵۹۸ برای اولین بار بهجای عبارت «وضعیت» از عبارت «منازعه» استفاده کرد و تصریح کرد منازعه باید جامع، عادلانه، شرافتمندانه و پایدار حل شود. همچنین موضوع بررسی آغازگر جنگ و تعیین خسارات را به نحوی برای نخستین بار لحاظ کرد. اما هنوز آتشبس را مقدم بر تعیین وضعیت اراضی اشغالی و تعیین آغازگر جنگ و تعیین وضعیت اسیران، قرار داده بود و سازوکار مشخصی برای خسارات و تامین و تادیه آن از سوی متجاوز، در نظر گرفته نشده بود. مهمتر از همه، مسکوت ماندن قطعنامه، درخصوص علت اصلی تجاوز صدام به ایران، یعنی وضعیت قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، دایر بر تعیین وضعیت مرزهای آبی دو طرف در اروندرود و وضعیت تعامل طرفین در حفظ صلح و امنیت، در مناطق مرزی دو کشور و عدم مداخله در امور داخلی طرفین و تامین حسن همجواری. قطعنامه ۵۹۸ در اینمورد نیز مسکوت بود. اما دلیل دیگری هم وجود داشت که به عرصه عملیاتی مربوط میشد. ایران با انجام والفجر ۸ و کربلای ۵، روی نوار پیروزیهای بزرگ قرار گرفته بود، در حالی که، محتوای ۵۹۸، آنطور که گفتم، تناسبی با سطح و حجم آن پیروزیهای بزرگ نداشت. در عین حال، راهبرد جنگی نظام، هنوز بهدنبال یک پیروزی بزرگتر بود، به نحوی که از شکست قطعی صدام و تامین همه خواستههای حقوقی و عملیاتی خود، مطمئن شود. اینها از مهمترین دلایل عدم پذیرش ۵۹۸ در سال ۶۶ بود.
*همانطور که گفته شد، ۵۹۸ محصول مذاکرات نبود، بلکه محصول یکی از بزرگترین عملیاتهای جنگ هشتساله بود. پس از تصویب قطعنامه در تیرماه ۶۶، ایران رسما از پذیرش آن خودداری کرد، در عین حال، طی بیانیهای شروط و تحفظات خود را درخصوص این قطعنامه، به شورای امنیت ابلاغ کرد. در همین زمان، عراق بلافاصله پذیرش ۵۹۸ را اعلام کرد و به نوعی، ابتکار روند صلح خواهی را در عین ادامه جنگ، بهدست گرفت. دبیرکل سازمان ملل، مبادرت به تشکیل یک کمیته کاری جهت بررسی مقدمات اجرای قطعنامه کرد، که ایران نیز بهرغم نپذیرفتن قطعنامه، اما در کمیته مذکور شرکت کرد. دبیرکل، طرحی برای اجرای قطعنامه تنظیم کرده بود که در همین کمیته کاری ارائه و مطرح شد. طرف عراقی ابتدا حضور در کمیته را پذیرفت اما، با شرکت فعال ایران در این جریان، بغداد حضور نمایندگان خودش را خاتمه داد. این مربوط به قبل از تیرماه ۶۷ بود. اما، پس از تحولات بسیار شگرفی که در بین تیر ۶۶ تا تیر ۶۷ در اوضاع جهان، منطقه و روند جنگ حادث شد، سرنوشت جنگ و طرفین آن دگرگون شد. ایران که روی نواری از پیروزیهای پیدرپی قرار داشت، حسب اعمال اراده قاهره قدرتهای بزرگ باید متوقف میشد، جنگ باید خاتمه مییافت، ایران نباید پیروز میشد و عراق نباید شکست میخورد، حتی اگر عراق بهعنوان آغازگر جنگ و متجاوز شناخته میشد، ایران نباید از حق تامین خسارات وارده از جنگ که تا هزارمیلیارد دلار ارزیابی شده بود، برخوردار شود! این تصمیمی بود که در محیط سیاسی امنیتی جهانی اتخاذ شده بود و ما از آن بیاطلاع بودیم! تنها بعضی دیپلماتهای ثالث بهطور خصوصی هشدارهایی را به مقامات یا دیپلماتهای ارشد ما دادند که «هشیار باشید، تصمیم بر این است که شما متصرفات مهم خود را از دست بدهید و نهایتا به پای میز مذاکره بیایید!» مطمئنا کمتر کسی چنین سخنی را باور داشت. تقریبا هیچ رد یا اثری موجود نیست که احتمال برگشتن ورق اوضاع نظامی در جنگ را آنگونه که ظرف کمترین مدت از زمستان ۶۶ تا بهار ۶۷ رخ داد، در محیط دیپلماتیک و حتی محیط نظامی ارزیابی یا احتمال داده باشد. ما در حالی که در هفتههای اول تا سوم فروردین ۶۷ بر سد دربندیخان و چومان مصطفی مسلط میشدیم، ناگهان از ۲۸ فروردین ۶۷ ورق برگشت و فاو سقوط کرد! با سقوط فاو عملیات زنجیرهای دشمن، برای بازپسگیری همه دستاوردهای ما در مهمترین عملیاتهای سالهای قبل آغاز شد. پس از فاو، ارتش عراق از منطقه کربلای ۵، شلمچه، کوشک، طلاییه، جفیر، تا مهران و دهلران، قلاویزان، تا ماووت و حتی شاخشمیران و تا دیوارههای خرمشهر و حتی پادگان حمید، را به تصرف دوباره خود درآورد. هنگامهای ایجاد شد...!
* بهجز ابتکاراتی که در بعضی مقاطع، صورت گرفت از جمله در هفتههای اول جنگ و تصرف بخشهای مهمی از خوزستان و مهران و دهلران و نفت شهر و سرپل ذهاب و... به دست ارتش عراق؛ یک هیات میانجی برای جلب رضایت ایران به پذیرش آتشبس در قبال توقف ارتش عراق، به تهران آمد. همچنین در مقطع فتح خرمشهر، اقداماتی در سطح سازمان کنفرانس اسلامی یا عدم تعهد و بعضی کشورهای عربی و اروپایی صورت گرفت، اما بهجز اقدامات شورای امنیت که در قالب قطعنامههای یاد شده شرح دادیم، اقدام دیگری نه از سوی ایران و نه عراق مستقیما برای پایان جنگ در دست نبود. نه طرحی، نه ایدهای و نه تحرکی.
*حسب مفاد قطعنامه ۵۹۸، طرفین بایستی سازمانهایی نظامی را به منظور اجرای مفاد عملیاتی قطعنامه از جمله برقراری آتشبس، عقبنشینی به مرزهای بینالمللی و پاسداشت ترک مخاصمه، تشکیل میدادند. البته، در بُعد مذاکرات دیپلماتیک نیز، طبعا سازماندهی خاصی هم در سطح وزارت امور خارجه، با عنوان ستاد قطعنامه ۵۹۸ و هم در سطح شورای عالی دفاع (قبل از تشکیل شورایعالی امنیت ملی)، با عنوان کمیته هماهنگی قطعنامه ۵۹۸ در ستاد خاتم تشکیل شده بود. عالیترین سطح هماهنگی طبعا در همین سطح اخیر، ذیل ستاد قرارگاه خاتم که زیر نظر مستقیم جانشین فرمانده کل قوا -هاشمی رفسنجانی-تشکیل میشد، بود. اما بین سازمان نظامی اجرای قطعنامه که بنده آن را تاسیس کرده بودم و عهدهدار مسوولیتاش بودم و ستاد قطعنامه وزارت امور خارجه، هم مستقیما و هم از طریق کمیته هماهنگی قطعنامه، قرارگاهخاتم که با مسوولیت آقای حسن روحانی اداره میشد، هماهنگی کاملی برقرار بود. حقیقتا شرح اقداماتی که در طول سالهای پس از ختم جنگ، برقراری آتشبس و مذاکرات اجرایی ۵۹۸، تا زمان مکاتبات نهایی شخص صدام حسین با مرحوم آقای اکبر هاشمی رفسنجانی- ۱۳۶۹ که مشخصا به پذیرش رسمی و مجدد معاهده ۱۹۷۵ الجزایر توسط دولت قانونی وقت عراق انجامید، بسیار مفصل و مبسوط است. جزئیات بسیار زیاد تاریخی، حقوقی و فنی در این مساله نهفته است که معتقدم باید در یک فرصت مستقل و مفصل، به آن پرداخته شود.