خطر بزرگ پدیده «دموکراتیزاسیون فساد» در ایران
به گزارش اقتصادنیوز گزیده این گفتوگو به این شرح است:
*اینکه فساد در کشور گستره زیادی پیدا کرده است و اینکه این گستره در حوزه مدیریتی رشد زیادی داشته، پیش فرضی است که در پرسش شما مطرح است و من بر اساس اظهارات نمایندگان رسمی دولت و سایر قوای مرتبط و همچنین بنا بر اظهار نظر سخنگویانی که در تریبونهای رسمی صحبت میکنند، آن را بحثی پذیرفته شده تلقی میکنم. اما بحث درباره فساد پیش از آنکه ما خود را به نظر دادنهای کلی درباره گسترش آن محدود کنیم، در آن است که درباره آسیبهای آن ریشهشناسی شود؛ سازوکارهای آن مشخص شوند؛ روندهایی که سبب شده چنین گسترش پیش بیاید مطالعه شوند و برای این کار نیاز به شفافیتهایی وجود دارد که میتوانند خود از دلایل اصلی این رشد باشند. برای دریافتن این نکات و برای یافتن راه حل برای آنها بیش و پیش از هرچیز نیاز به آن هست که تحقیقات قضایی و دادگاه ها و سایر نهادهایی که به موضوع مربوط هستند و صد البته مطبوعات و رسانه ها، بدون آنکه به روند قضایی ضربهای بخورد، بیشترین اطلاعات دقیق را منتشر کنند تا بتوان با تجزیه و تحلیل آنها به نتایجی درخور رسید.
اما به عنوان یک تحلیل عمومی از شرایط میتوانم بگویم، گسترش فساد برای من نگرانکنندهتر از تمرکز مفروض آن در مدیریتهای خصوصی یا دولتی است. پدیده فساد مالی و اداری امروز در همه کشورهای جهان حتی کشورهای بسیار توسعه یافته با دموکراسیهای چند صد ساله وجود دارد. بنابراین به نظر من این پدیده را اولا باید یک شکل ذاتی از سیستم سرمایهداری موجود دانست، اما کشورهای مختلف بنا بر اینکه تا چه اندازه نهادهای کنترل دموکراتیک در آنها فعال باشند، توانستهاند یا نتوانستهاند فساد را کنترل و مدیریت کنند.
*برای نمونه ما در کشوری مثل آمریکا میبینیم که رئیس جمهور کنونی، دونالد ترامپ، از فاسدترین افرادی است که در تاریخ آمریکا حتی به حوزه سیاسی نزدیک شدهاند. اما این را هم میبینیم که کمتر از دوسال از آغاز ریاست جمهوری او در یک بحران گسترده قرار گرفته و عزل یا محکومیت در انتظارش است و به هر حال در بدترین حالت، حداکثر چشماندازی که برای او وجود دارد 6 سال دیگر است (در صورتی که معجزهای رخ دهد و یک بار دیگر انتخاب شود، چون در سیاست هیچ چیز قابل پیشبینی قطعی نیست) و پس از آن باید پاسخگوی همه اعمال خود باشد. حال کشوری مثل روسیه را در نظر بگیرید که از فاسدترین کشورهای دنیا است. مدیریت سیاسی این کشور نیز بنا بر تمام شواهد از فاسدترین مدیریتهای سیاسی جهان است. در راس این مدیریت یک افسر کمونیست پیشین ِ سازمان امنیت شوروی(ک گ ب) قرار دارد و عملا بیست سال است در قدرت است و با توجه به سنش (حدود 66) پیشبینی نمیشود که کمتر از ده تا بیست سال دیگر باز هم در قدرت نماند. او عملا تمام مخالفانش را از پای درآورده و در پی بازسازی قدرت ِ شوروی پیشین است. نبود آزادی دموکراتیک در روسیه سبب شده است گسترش فساد به ابعادی باور نکردنی برسد. در میان این دو قطب نیز ما تعداد بیشماری از سیاستمداران و سیاستهای دیگر را هم داریم که فساد را در کشورهای مختلف جهان نشان میدهد.
*پرسش حال این است که چه شرایطی میتوانند فساد را اولا ایجاد کنند، که پاسخ برای من کاملا روشن است: گسترش روابط پولی و سرمایه داری و نبود سازوکارهای کنترل و مدیریت مالیاتی و... . پرسش دیگر آن است که چرا میگوییم: گسترش فساد در سطح جامعه خطرناکتر از وجود فساد در حلقه مرکزی است. بگذارید از همان دو مثال آمریکا و روسیه صحبت کنم: در روسیه با نظام بیرون آمده از هفتاد سال استبداد کمونیستی روبرو هستیم که خودش را در یک نظام مافیایی بازسازی کرد و کشور را در موقعیت توسعه نایافتگی حفظ کرده تا یک مرکز فاسد بتواند با یک راس قدرت کاملا فاسدتر، اما قدرتمند، به کار خود ادامه دهد. بنابراین یک مرکز فاسد و یک پهنه توسعهنایافته که اصولا چیزی (نه سرمایه و نه فرهنگ و شناختی) ندارد که بخواهد فاسد باشد یا نه. در آمریکا نیز یک مرکز ِ فاسد وجود دارد اما توسعه را تا حد زیادی به دلیل دستاوردهای دموکراتیک در سطح پهنههای خود ایجاد کرده است، هرچند دقیقا در جایی که از توزیع مناسب توسعه مغفول مانده (ایالات مرکزی و فقیر) پیآمد این اشتباه استراتژیک امروز برایش مصیبتی به نام ترامپ است. اما از آنجا که در این کشور نیز فساد، گسترش در پهنه سرزمینی و مردمی نیافته است، باز هم می توان آن را به نوعی مدیریت کرد. در هر دو مثال دقیقا به دلیل آنکه فساد عمدتا در سطح مدیریت مرکزی اتفاق افتاده، همواره امیدی هست که تغییری سیاسی، اقتصادی، تغییری در روابط بینالمللی یا استراتژیهای ِ داخلی تحت تاثیر جنبشهای اجتماعی، بتوان این فساد را کاهش و فرایند توسعه را در سطح پهنههای داخلی را گسترش داد. هرچند این احتمال به دلیل وسعت پهنههای توسعهنایافته داخلی و نبود دموکراسی، در روسیه بسیار کمتر و در آمریکا به دلیل محدودیت عدم توسعه در پهنههای داخلی و وجود دموکراسی و دستگاههای موازی قدرت که یکدیگر را کنترل میکنند، بسیار بیشتر است.
*بنابراین، به نظر من هر اندازه ما به عنوان یک کشور ِ در حال توسعه که از یک انقلاب بزرگ با اهداف دموکراتیک و عدالتخواهانه بیرون آمده به شعارهای انقلاب خود نزدیکتر شویم و توسعه و عدالت و آزادی و دموکراسی را بیشتر در سطح پهنههای سرزمینی گسترش بدهیم، شانس مقابله با فساد را در سطوح مدیریتی نیز بیشتر میکنیم. و خبر خوب برای ما آن است که به دلایل تاریخی، توسعه در کشور ما گسترش زیادی داشته است و امروز ما پهنههای بسیار بزرگ توسعهیافتگی در سراسر کشور داریم. بنابراین موقعیت بالقوه خوبی داریم. در این میان آنچه ما را تهدید میکند، گسترش فساد در پهنهها و نه مدیریتهاست. منظور از پهنهها نیز یکی پهنههای جغرافیایی یعنی سطوح غیرمرکزی در سیستم سیاسی است (شهرستانها و استانهای غیر مرکزی) و دیگری پهنههای ِ جمعیتی، یعنی گروه های نه لزوما نخبه بلکه در ردههای اجتماعی و اقتصادی پایین و متوسط است.
*بزرگترین خطری که کشور ما را تهدید میکند، پدیدهای است که من آن را «دموکراتیزاسیون فساد» مینامم و همچنین بیتفاوت شدن نسبت به قُبخ اخلاقی فساد. دلیل را نیز به روشنی در گسترش نولیبرالیسم اقتصادی در سیاستهای دولتهای پس از دهه 1370 از یک سو، و تخریب نهادهای مهمی چون سازمان برنامه و بودجه و بازگذاشتن و به انحصار درآمدن رسانه ها به وسیله نولیبرال ها از سوی دیگر و سرانجام تغییر شدید سبک زندگی بر اساس مدلهای اشرافیگرا هستند.
*آنچه ما بسیار بیشتر از فساد از آن رنج میبریم، نبود مدنیّت هم در اقشار پایین جامعه و هم به ویژه در نخبگان، روشنفکران و دانشگاهیانمان است که سبب میشود هیچ کسی به هیچ کسی اعتماد نکند. معلمان، اساتید دانشگاه، پزشکان و فرهنگیان و بسیاری دیگر از گروههای اجتماعی تا چند دهه پیش سرمایه اجتماعی بسیار بالایی داشتند، اما رویکردهای نولیبرالی و پولپرستی و اشرافیگری همه اینها را از میان بردند و اعتماد حتی نسبت به این گروهها را هم امروز به حداقل ممکن در جامعه رساندهاند.