قالیباف، ضرغامی و فتاح چرا اصولگرا بودنشان را کتمان میکنند؟
به گزارش اقتصادنیوز، این روزنامه در ادامه نوشت: به نظر میرسد که گرفتن چنین ژستهایی صرفا با اهداف سیاسی بوده است. این زیست دوگانه البته از آسیبهای سیاستورزی غیرحزبی در ایران است که به افراد اجازه میدهد بهراحتی منکر هویت سیاسی خود شوند. نمونههای چنین چهرههایی در جریان اصولگرایی اگرچه نه زیاد ولی به لحاظ وزن سیاسی قابل توجه است؛ در آخرین نمونه پرویز فتاح، وزیر نیروی دولت احمدینژاد، رئیس سابق بنیاد تعاون سپاه و رئیس فعلی کمیته امداد که زمانی زمزمه حضورش در انتخابات ریاستجمهوری 96 بسیار جدی شده بود.
فتاح دیروز درباره برنامه اصولگرایان برای انتخابات 98 به اعتمادآنلاین گفته است: «من اطلاعی ندارم. چرا این سؤال را از من میپرسید. این سؤال به من چه ربطی دارد. من مسئول کمیته امداد هستم شما این سؤال را از اصولگرایان بپرسید. من و اصولگرایان هیچ سر و سری با هم نداریم. من در آن وادیها نیستم که به این سؤال جواب بدهم. من الحمدالله در وادی کمیته امداد هستم و به سؤالاتی دراینباره حتما پاسخ میدهم».
چرا فتاح کنار می کشد
این در حالی است که فتاح عضو شورای مرکزی جبهه مردمی نیروهای انقلاب (جمنا) بود؛ همان جبههای که برای انتخابات ریاستجمهوری سال 96 در جریان اصولگرایی شکل گرفت و به محمدباقر قالیباف و ابراهیم رئیسی رسید». حالا این عضو شورای مرکزی جمنا بهکل منکر این گذشته شده و در پاسخ به چرایی حضورش در جمنا و مقبولیتش میان جمع اصولگرایان، گفته است: «آن موقع هم من به جمنا نرفتم. آنها لطف داشتند».
ضرغامی چه موضعی دارد؟
مشابه چنین رفتاری را بهتازگی عزتالله ضرغامی هم در پیش گرفته است؛ رئیس سابق صداوسیما که در دوران ریاستش بر رسانه ملی کاملا حامی و مجری تفکرات و برنامههای اصولگرایان بود؛ فردی که بیش از دیگر اصولگرایان این روزها در مظان نامزدی ریاستجمهوری 1400 است اما بهجد چنین قصدی را تکذیب میکند. او سعی میکند در ظاهر خود را فردی مستقل نشان دهد و کنشهایی فردی از خود بروز دهد. نماد آن صبحانههای معروفش با چهرههای سیاسی از راست تا چپ و حتی شخصیتهای معروف غیرسیاسی است.
او بارها گفته است که در سیاست تقسیمبندی خود را دارد: «من در سیاست آدمها را به مرد و نامرد تقسیم کردم. تا دلتان بخواهد در اصولگرایان آدم نامرد داریم. یک تقسیمبندی من پرکاری و کمکاری است. برخی سیاستمداران پرکارند برخی کمکار. پست را میگیرند اما همه تفریحات و استخر و خواب و دفتر و... سر جایش است. یعنی اقتضائاتشان سر جایش است».
او در این راستا گاه دست به انتقادهایی نرم از اصولگرایان هم زده است اما هیچگاه رفتاری از او سر نزده که حاکی از بریدن بند نافش از اصولگرایان باشد. مثلا گفته است: «اصولگرایان یک تیم پرستاره و به تعبیر فوتبالیها کهکشانی هستند که سالهاست نتوانستند مربی خوبی برای خود دست و پا کنند. در واقع همهشان تشریف دارند! برخی از آنان مدیران قوی و کارآمدی هستند ولی در حاشیه ماندهاند».
او در توجیه این ادعا که پس چرا او را یک چهره اصولگرا میشناسند، گفته است: «اصلا من اصولگرا نیستم. اصلا ربطی به اصولگرایان ندارد. اشکال بزرگ ما این است که یک پوست خربزه از ابتدا زیر پای ما انداختهاند که موضع میخواهی بگیری،یا اصلاحطلبی یا اصولگرا».
نمونه مشخص دیگر این ماجرا محمود احمدینژاد است. اگرچه او برخلاف همتایان اصولگرایش تقیه پیشه نکرده، بلکه ظاهرا با کنش و منشهایی که از سالهای آخر دولت دوم خود تا به امروز پیش گرفته، زاویههای تندوتیزی با یاران پیشین خود گرفته است. تفاوت رئیس اسبق با دو فرد قبلی این است که آنها حیات و ممات سیاسی خود را تا پیش از رسیدن به قدرت در تقیه پیشهکردن دریافتهاند اما محمود احمدینژاد بعد از رسیدن به قدرت شروع به فاصلهگرفتن از یاران گذشتهاش کرد. اصولگرایان نقشی بیبدیل در حمایت از محمود احمدینژاد در رسیدن به قدرت داشتهاند؛ از همان سال 82 که در قالب جمعیت ائتلاف آبادگران ایران اسلامی او را به شهرداری تهران رساندند و پروپاگاندای بیسابقهای که در دو سال دوران ریاستش بر شهرداری در حمایت از او به کار بردند و از همه توان رسانهای و غیررسانهای خود بهره گرفتند.
مواضع قالیباف
آخرین نمونه آن هم محمدباقر قالیباف نامزد بارها شکستخورده جریان اصولگرایی است. او هم تقریبا شیوه محمود احمدینژاد را به کار برده است. یعنی بعد از بیمهری یاران اصولگرایش تصمیماتی جدید گرفته است. البته او برخلاف رئیس سابق دولت به کل جریان اصولگرایی پشت نکرده است، بلکه سعی در قبضه آن با کنارزدن دیگران دارد. قالیباف با طرح ایده «نواصولگرایی» سعی دارد بدنه مردمی این جریان بهویژه جوانانش را به سمت خود بکشد. او گفته بود که رأس جریان اصولگرایی دچار اشکال و بیتصمیمی شده است و اصولگرایی نیاز به پوستاندازی و بازتعریف اهداف و سیاستهای خود دارد. اگرچه به نظر میرسد که ایده قالیباف هم فعلا در حد بیانیه و پروپاگاندا باقی مانده است و نشانههایی مبنی بر جریانسازی جدی برای گرفتن سهم بزرگی از جریان اصولگرایی و تبدیلشدن به لیدر این جریان از سوی او دیده نمیشود.