میرتاج‌الدینی:

لابی‌گری در لیست‌های انتخاباتی شخصیت‌های برجسته را منزوی کرد

کدخبر: ۲۹۲۰۲۷
اقتصادنیوز: محمدرضا میرتاج‌الدینی گفت: وقتی وارد جناح‌بندی‌های سیاسی می‌شویم، درمی‌یابیم که بسیاری از شخصیت‌های برجسته مغفول می‌مانند و افرادی می‌توانند از لیست‌ها بالا بیایند که از قدرت لابی بیشتری برخوردارند.

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از نامه‌نیوز، «بازی بزرگان» حکایت دور ماندن بزرگانی از مجلس شورای اسلامی است که می‌توانستند مؤثر باشند و از حقوق مردم دفاع کنند که اگر چنین می‌بود شاید وضعیت نهاد قانون‌گذاری کشور اینگونه نبود. چندسالی است که لیست‌های انتخاباتی جای شخصیت‌ها را گرفته است و چنین القاء می‌شود که اتفاقا لیست‌گرایی در انتخابات نشان از تحزب دارد؛ در صورتی که این مهم در شرایطی قابل پذیرش است که تمام اصول تحزب در کشور جاری باشد نه آنکه احزاب به مجموعه‌ای از محافل سیاسی تبدیل شوند که قدرت لابی‌گری در آنها بسیار بالا باشد و در فضایی اینچنینی که احزاب به صورت حرفه‌ای یا کار نمی‌کنند یا توان کار کردن از آنها ستانده شده‌ است، ورود فردی بیشتر به دموکراسی، حق انتخاب‌شدن و حق انتخاب‌کردن نزدیک است.

همه این عوامل در سال‌های متمادی دست‌به‌دست هم داد تا نیروهایی که مردم نسبت به آنها اعتماد دارند و سابقه عملیاتی آنها روشن است از عرصه مجلس کنار بمانند و نیروهایی بدون شناسنامه خاص سیاسی وارد کارزار انتخابات بشوند. اکنون که آرام آرام نزدیک به انتخابات مجلس می‌شویم برای بررسی این موضوع در سلسله گفت‌وگوهای «بازی بزرگان» فارغ از بحث‌های روز سیاسی و جناحی ساعتی را با محمدرضا میرتاج‌الدینی، نماینده مجلس هفتم و هشتم به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

با نزدیک‌شدن به ایام انتخابات فارغ از بحث‌های سیاسی و جناحی موضوعی که به‌شدت جلب‌نظر می‌کند این است که جای بزرگان در مجلس خالی است و این خلأ مهم نه فقط مربوط به سال‌های اخیر که شاید از مجلس ششم به بعد مشاهده شد. چه عواملی دست‌به‌دست هم دادند تا چنین فضایی ایجاد شد؟

پرسش مهم و بنیادینی را مطرح کردید که عوامل متعددی در پیدایی آن نقش دارند. نقش و جایگاه مجلس در نظام سیاسی کشور آن‌قدر بالاست که امام(ره) در وصف آن گفتند: «مجلس در رأس امور است». در قانون اساسی هم بر این مهم تأکید شده است چنانکه مجلس به‌عنوان یکی از قوای سه‌گانه مطرح و برایش وظایفی تعریف شده است. می‌دانید که نظام ایران در حال حاضر ریاستی است و مجلس در چنین نظامی به این میزان دارای اهمیت است. این در حالی است که جایگاه مجلس در نظام پارلمانی به‌شدت بااهمیت‌تر است و اگر بتوانیم نظام سیاسی را از ریاستی به پارلمانی تغییر دهیم، تمشیت امور مردم بهتر انجام خواهد شد زیرا در شرایط کنونی رئیس‌جمهور بدون توجه به‌نظر نمایندگان مردم تصمیم می‌گیرد.

نگاه کنید در ابتدای انقلاب و هنگامی بنی‌صدر رئیس‌جمهور شد مجلس با درایت خود شهید رجایی را به نخست‌وزیری برگزید تا بنی‌صدر نتواند هر کاری که می‌خواهد بکند. از سوی دیگر در ابتدای انقلاب آنقدر جایگاه مجلس مهم قلمداد می‌شد که شخصیت‌های مهم سیاسی تمایل داشتند در آن حضور داشته باشند؛ برای مثال مرحوم بازرگان پس از نخست‌وزیری‌اش به مجلس رفت. بسیاری از رجال سیاسی دیگر نیز به همین منوال مجلس را بسیار مهم می‌دانستند.

موضوع بعدی این است که وقتی وارد جناح‌بندی‌های سیاسی می‌شویم، درمی‌یابیم که بسیاری از شخصیت‌های برجسته مغفول می‌مانند و افرادی می‌توانند از لیست‌ها بالا بیایند که از قدرت لابی بیشتری برخوردارند. نتیجه لیست‌گرایی کنار رفتن نخبگان و شخصیت‌های برجسته انقلاب می‌شود. موضوع دیگر این است که اگر برخی بخواهند از شهرستان‌ها رشد کنند، به دلیل آنکه قدرت تبلیغاتی بالایی ندارند، شکست می‌خورند و اگر قادر باشند تا مقطعی بالا بیایند، تخریب می‌شوند و قدرت لابی و پول بیشتر عده‌ای خاص نمی‌گذارد در فضایی عادلانه چنین چهره‌هایی خود را در معرض رأی مردم قرار بدهند.

از سوی دیگر برخی از دولتمردان دست به مهندسی انتخابات می‌زنند و می‌دانید که مهندسی انتخابات لزوما به معنای تقلب نیست بلکه به این معناست که مثلا به بخش‌داران گفته می‌شود که در سخنرانی‌های خود از فلان شخص تعریف کنید تا رأی بیارود یا علیه فلان شخص دیگر سخن بگویید تا رأی نیاورد. در چنین فضای آلوده‌ای چهره‌های شاخص تمایل به حضور در عرصه انتخابات نخواهند داشت و جای چنین شخصیت‌هایی را نیروهای کم‌توان می‌گیرند. مردم ایران با تجربه انواع بحران‌های سیاسی، خود صاحب‌نظر شده‌اند و برای رفع مشکلات مذکور باید به چنین مردمی اعتماد کرد و باور داشت که حرف آخر را آنها می‌زنند. مسئولان باید به انتخابات مجلس نگاه قومی، بخشی و جناحی نداشته باشند زیرا مجلس تأمین‌کننده منافع ملی است.

موضوع دیگر این است که چه قدر خود شخصیت‌ها تمایل دارند به عنوان نماینده مجلس ایفای نقش کنند؟

واقعیت این است که شأن مجلس آن‌طور که باید و شاید حفظ نشده است و هرچه به جلو آمدیم شخصیت‌های برجسته دریافتند که مجلس دیگر از اثرگذاری خود افتاده است و تمایل نداشتند که در چنین جایی خدمت کنند؛ از این‌رو معمولا سعی کردند که به رسایت‌جمهوری دست یابند. با طرح سوال شما موافقم و شخصیت‌ها نیز تمایل به حضور در مجلس ندارند زیرا تصور می‌کنند نمی‌توانند در آنجا کار خاصی را از پیش ببرد.

ردصلاحیت‌ها تا چه‌حد مانع حضور بزرگان در عرصه مجلس شد؟

بررسی صلاحیت نامزدها مسئله‌ای است که باید حقوقدان‌های شورای نگهبان درباره آن به یک جمع‌بندی برسند تا به پرسش‌های ذهنی مردم پاسخ بدهند. به‌هرحال این ذهنیت وجود دارد که بخشی از ردصلاحیت‌ها درست نیست و شروای نگهبان نباید بین جناح‌ها فرق بگذارد. مردم انتظار دارند که این نهاد بر اساس سلامت اخلاقی، مالی و سیاسی نامزدها احراز یا ردصلاحیت بکند. البته عمده انتقادهایی که اصلاح‌طلبان به شورای نگهبان می‌کنند مربوط به مسائل شخصی خود و نه بحث محتوایی است.

به هر صورت بعد از ماجراهای سال88 برخی از اصلاح‌طلبان از خطوط قرمز نظام عبور کردند و گرچه تعدادی از آنها تجربیات زیادی در عرصه مدیریت کشور داشتند اما در یک آزمون بزرگ مردود شدند. رد صلاحیت چنین افرادی کار درستی بود و من با آن مخالفتی ندارم اما بحثم بر موضوع نظارت شورای نگهبان کلی‌تر از چند فرد است و باور دارم که شورای نگهبان باید با دیدی کلی‌تر به قضیه نگاه کند و بپذیرد که در میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان افراد معتدلی هستند که بتوانند وارد مجلس، دولت، شورای شهر و دیگر نهادهای انتخابی شوند.

 

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید