راز کثیف پدربزرگ خواهران برونته
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از سایت نیلسو بر طبق سوابق اداره گمرک در سال ۱۷۷۸، برنول مدتها پیش از تولد نوههایش، به دلیل مقاومت به عمل آوردن در برابر افسران گمرک و جلوگیری آنها از جستجوی خانهاش متهم شد.
اسنادی دیگر نشان میدهد که او در معامله با مردانی بوده است که به دلیل ارتکاب به قتل تحت تعقیب قرار گرفته بودند و در گزارش ۱۷۹۱ با عنوان بدنامترین قاچاقچیان در آن بخش از پادشاهی بریتانیا توصیف شدهاند. پژوهشگری به نام شارون رایت ، در حال تحقیق برای کتاب آیندهاش روی ماریا دختر برنول بود که به شواهدی مبتنی بر معاملات غیرقانونی تجاری پدربزرگ خواهران برونته دست یافت. ماریا با پاتریک برونته که اهل ایرلند بود ازدواج کرد. پاتریک معاون کشیش بخش و فردی فقیر بود. ماریا در ۳۸ سالگی فوت کرد و مراقبت از شش فرزند خود را به خواهرش الیزابت واگذار کرد.
رایت به مجله آبزرور (Observer) گفت که برنول در سال ۱۸۰۸ درگذشت و همیشه به عنوان کلهگنده پنزانس(شهری در انگلستان) به او نگریسته میشد. او مرد تاجر زیرکی بود که به همراه سایر کالاها چای وارد میکرد و صاحب مهمانخانهای بود که برادرش آن را اداره میکرد.
شارون رایت از اینکه بخش تیرهوتاری از زندگی این مرد را کشف کرده بود، شگفتزده شد. با این حال، معاملات غیرقانونی برنول، میراثی را برای خانوادهاش درست کرد که به نوههایش این امکان را داد که برای انتشار کتابهای خود مشکلی نداشته و بتوانند با آن پول حقالزحمه چاپ را پرداخت کنند.
اگر پول پدربزرگ خانواده که از طریق مشارکت او در عملیات مسلحانه و قاچاقهای منتهی به قتل در خارج از شهر پنزانس به دست آمده بود وجود نداشت، ما دیگر امروز کتابهایی مانند بلندیهای بادگیر و اگنس گری را نداشتیم. پول خانواده که به امیلی و آن به ارث رسیده بود باعث شد آنها بتوانند نبوغ ادبی خود را روی کاغذ برای اولینبار چاپ کنند.
تا پیش از این هیچکس ماجراهای قاچاق کورنیش را به خانواده برونته نسبت نداده بود و این بخش از ثروت خانوادگی برونتهها در تضادی ناجور با زندگی آبرومند مادر و خالههای آنها در جامعه پنزانس آن زمان است.
آن دینزدیل که مدیر مسئول موزه برونتهها در هاورث است این شواهد را اعجاببرانگیز میخواند و این مورد که چگونه میراث برنول باعث شد تا نوههایش بتوانند کتابهایشان را به چاپ برسانند برای ما روشن میسازد. وی میگوید: آنها برای چاپ کتاب اشعارشان در سال ۱۸۴۶ پول پرداخت کردند و این چاپ نه از سر علاقه ناشرین به این کتابها بلکه به این دلیل بود که خواهران برونته حاضر شدند با پرداخت مبلغی، انتشاراتیها را راضی به چاپ اشعارشان کنند. امیلی و آن نیز بعد از آن برای چاپ کتابهایشان پول دادند. ناشرین به چاپ رمانهای آنها علاقهای نداشتند و به همین جهت، آنها تصمیم گرفتند حفظ آبرو کرده و کتابهایشان را با پول خود چاپ کنند.
او میافزاید: خاله آنها با نام الیزابت برنول که در سال ۱۸۴۲ درگذشت، مقرری سالیانهای داشت که آن را پسانداز کرد و برای خواهرزادههایش به ارث گذاشت. به هر کدام از خواهران برونته از این ارث، نفری ۳۰۰ پوند رسید. این پول در آن زمان مبلغ زیادی بود. آنها به عنوان معلم سرخانه به احتمال زیاد هر کدام سالیانه مبلغ ۲۵ پوند درآمد داشتند. این پول به آنها اجازه میداد بهای چاپ کتابهایشان را بپردازند.
بلندیهای بادگیر
رایت گفت: همه پول برنول از قاچاق نیست. من نمیگویم او لانگ جان سیلور بود، اما او در کسب و کار با افراد کجدستی بود.
قاچاقچیان آن زمان هر چیزی از الکل گرفته تا پرهای شترمرغ را میفروختند. پروندههای گمرک نشان میدهد که به جهت جلوگیری برنول از دسترسی مأموران گمرک به خانهاش، برنول از شکافی قانونی برای گرفتن مهلت استفاده کرد. رایت گفت: یک افسر گمرک پنزانس از لندن درخواست روشن شدن ماجرا و حکم رسمی کرد و به برنول زمان زیادی را داد تا خانهاش را از کالاهای ممنوعه خالی کند.
سوابق آن زمان خاطرنشان میسازد که قاچاق عملی بسیار رایج در آن زمان بود. شواهد کشفشده توسط رایت نشان میدهد که ۱۰ سال پس از اتهام به جلوگیری از بازرسی مأمورین، برنول در حال کار با برادران تاجر جیمز و جان دانکن بود، که هر دو قاچاقچیانی بیرحم بودند. در سال ۱۷۹۱، کشتی آنها با نام لیبرتی ، نبردی مرگبار با افسران گمرکی را در جزیره اسکلی از تیسکو داشتند که طی آن دو نفر کشته و چند نفر دیگر زخمی شدند.
پاداشی برای دستگیری آنها تعیین شد، اما آنها هرگز دستگیر نشدند. رایت میگوید: با این حال مدارک ثبت کشتی پنزانس مابین سالهای ۱۷۸۶ تا ۱۷۹۱ نشان میدهد که برنول در حال کار با جیمز دانکین بود، آن هم زمانی که برای قتل تحت تعقیب قرار گرفت. در سال ۱۷۹۵، او همچنین به عنوان مالک مشترک کشتی لیبرتی ظاهر شد. رایت گفت: وقتی آن مطلب را خواندم، بدنم میلرزید. او کشتی لیبرتی را خرید. اگر دیگران میدانستند که این کشتی برای قاچاق مورد استفاده قرار گرفته است، پس مطمئناً خود او هم از این قضیه باخبر بود.