جزئیات منتشرنشده درباره نهضت ملی شدن نفت/ همه با پیشنهاد فاطمی موافق بودند به جز حزب توده و طرفداران شوروی
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خبرآنلاین؛ بخش عربی برونمرزی صدای جمهوری اسلامی ایران در ۱۴ اسفند ۱۳۵۸، سالگرد درگذشت محمد مصدق، در گفتوگویی با مهدی بازرگان، خاطرات او را از دوره ملی شدن صنعت نفت مرور کرد.
***
گزیده این گفت و گو را در ادامه میخوانید:
*قبل از کودتای سوم حوت (اسفند) ۱۲۹۹، یعنی از دوران احمدشاه، دکتر مصدق وجیهالملهترین و محبوبترین رجل سیاسی ایران بود و او را ملت ایران به عنوان یک عمر خدمت و حسن شهرت میشناخت.
*بعد که رضاخان کودتای [سوم اسفند] ۱۲۹۹ را کرد، ۵ نفر از وکلا جرات داشتند که با رضاشاه مخالفت کنند - که البته همهشان مرحوم شدهاند - مرحوم مدرس، مرحوم دکتر مصدق و همچنین مرحومان: معتمدالملک، مشیرالدوله و تقیزاده؛ این ۵ نفر وکلا، نمایندگان شاخص ایران و طرفداران آزادی و قانون اساسی و ملت بودند. طبیعی است که چنین اقدامی و چنین مخالفتی از طرف دکتر مصدق، برای او ارزان تمام نمیشد. بنابراین در تمام دوران رضاشاه، دکتر مصدق در تبعید و زندان و برکنار از خدمات بود، تا همین قدر که جانش را و حیاتش را حفظ کرده بودند، یعنی مانع حیات او نشدند؛ برخلاف رفتاری که با مرحوم مدرس شد. تا اینکه جنگ دوم بینالملل پیش آمد و در آن جنگ در سال ۱۳۲۰، امریکا و انگلستان و شوروی، از همه طرف وارد ایران شدند و روی تضاد مابین آنها، یک دورانی پیش آمد که میبایستی رضاشاه را بیرون بکنند و برای انجام کارهای خودشان تا حدودی به ملت، یک راحتی و آزادی و روی خوشی نشان دادند.
*جبهه ملی تشکیل شد، اشخاص دور مصدق جمع شدند و اول اقدام دکتر مصدق، تقاضا و مطالبه آزادی انتخابات بود. برای اینکه دکتر مصدق پایهگذار و معتقد به قانون اساسی و حکومت دموکراسی و پارلمانی و مشروطیت بودند. بنابراین او بایستی آزادی انتخابات را طلب بکند و طبیعی است که اول چیزی که مطالبه میکرد و مردم میخواستند، تشکیل مجلس شورای ملی و انتخابات آزاد بود.
*در آن انتخابات - حالا یادم نیست دوره چند بود - جبهه ملی، یعنی ملیون توانستند عده معدود ولی بسیار متحرک و موثری را به رهبری دکتر مصدق به مجلس بفرستند و اول شعار یا اول برنامه جبهه ملی کوتاه کردن دست انگلستان از دخالت در ایران بود. آن موقع تسلط خارجی از دو ناحیه بیشتر روی ایران صورت میگرفت: یکی از ناحیه روس، شوروی بود و یکی هم از ناحیه انگلستان. مخصوصا بیشتر از ناحیه انگلستان و ملت ایران دردهای خودش را ناشی از این دو قطب میدانست. دولت انگلستان هم از طریق شرکت نفت بود که اعمال نفوذ میکرد و در واقع فعالیتهای ایران بر مدار و روی محور منافع شرکت نفت انگلیس و ایران که سهم خیلی ناچیزی - یعنی ۱۶ درصد - به ایران میدادند، میگشت.
*عقیده عمومی و مخصوصا دکتر مصدق بر این بود که ما باید دست نفوذ و دخالت انگلستان و شرکت نفت را از ایران کوتاه کنیم، تا خوزستانمان آزاد بشود؛ چون خوزستان تقریبا در اسارت شرکت نفت بود و انگلیسها برای اینکه کارگر خیلی ارزان داشته باشند و کارگرها در اسارت آنها باشند مانع از این بودند که در خوزستان و در جنوب ایران فعالیتهای کشاورزی و تجارتی بشود و مردم مجبور باشند منحصرا به استخدام شرکت نفت در بیایند و در واقع خوزستان ما به لحاظ نفوذ و تسلط و آمریتی که آنها روی مامورین دولت ایران داشتند، میشد گفت که یک مستعمره تحت فرمان انگلیسها بود.
*بنابراین راهحلی که پیشنهاد شد، ملی کردن نفت ایران و کوتاه کردن دست انگلیسها از دخالت در امور مملکت بود؛ راهحلی که دکتر فاطمی پیشنهاد کرده بود. دکتر فاطمی وزیر خارجه دکتر مصدق بود و به این ترتیب این قانون آنجا عنوان شد که ما میخواهیم نفت را ملی بکنیم.
*همه با این عمل موافق بودند، به جز حزب توده و طرفداران شوروی و مامورین آنها، که آنها راهحل الغاء، یعنی لغو قرارداد نفت با انگلیسها را پیشنهاد میکردند. منظورشان هم این بود که امتیاز شرکتی که روسها میخواستند به آنها داده بشود، یا تا آن حدی که جلو رفتند برقرار باشد، در حالی که فرمول دکتر مصدق این بود که نفت باید ملی بشود. به این ترتیب نه به امریکا بدهیم، نه به شوروی بدهیم، نه به انگلستان و نه به هیچ کس دیگر. یعنی همان فرمول معروف «موازنه منفی» که قبل از دکتر مصدق هم این فرمول، فرمول صحیح و ملی سیاست خارجی ایران بود، ضمن اینکه اصلا انگلیسها خودشان اصل ملی کردن را، ملی کردن صنایع را پیش آورده بودند و قانونشان این را قبول کرده و اجرا کرده بودند. به این ترتیب امکان پیروزی ایران بیشتر بود، در حالی که اگر ما قرارداد نفتمان را لغو میکردیم، از نظر حقوقی و اصولی و شاید هم بشود گفت از نظر اسلامی و تعهدات، این کار غلطی بود و برای ایران بیآبرویی حاصل میشد.
*ارتباط مستقیم من از زمانی شروع شد که در خرداد ۱۳۳۰ ایشان بنده را جزء هیات خلع ید و به عنوان رئیس هیات مدیره موقت شرکت نفت منصوب کردند.
*{در مورد نقشی که در اجرای حکم ملی کردن صنعت نفت و خلع ید از شرکتهای استعماری و انحصاری در منطقه خوزستان برعهده داشت} : طبق قانون ملی شدن نفت، میبایستی یک کمیسیونی که میگفتند کمیسیون مختلط، مختلط از نمایندگان مجلس سنا و نمایندگان مجلس شورا، بر اجرای قانون ملی شدن نفت نظارت بکند. آن کمیسیون مختلط، هیات خلعید را انتخاب کرد، سه نفر که از سناتورها و وکلا بودند، در واقع نمایندگان و چشم قوه مقننه؛ و سه نفر هم به عنوان نمایندگان و چشم دولت به عنوان هیات مدیره موقت که دو نفر همکاران بنده [دکتر محمدحسین (یا عبدالحسین) علیآبادی و مهندس محمد بیات].
*ما به آنجا رفتیم، طبق سفارش اکیدی که مرحوم دکتر مصدق کرده بود، این بود که ما بیشتر یک نقش حقوقی و تشریفاتی داشته باشیم، یعنی به انگلیسیها عرضه و پیشنهاد بکنیم که آنها میتوانند با همان مزایا و با همان وظایف و حقوق و با همان قوانین حاکم بر شرکت نفت انگلیس و ایران، وظایف و کار خودشان را ادامه بدهند و ما فقط ناظر خواهیم بود و نمایندگان دولت هستیم که نفت با همان قراردادهای خودشان که به خارج میفروختند، به همان ترتیب فروخته بشود، با این تفاوت که پولش بایستی به شرکت ملی نفت ایران، یعنی به دولت ایران داده بشود و کلیه کارکنان خارجی شرکت نفت، خودشان را مستخدم و مامور دولت ایران بدانند. این پیشنهادی بود که دکتر مصدق به آنها کرده بود، یعنی میخواست عمل ملی شدن نفت با کمترین مزاحمت و به اصطلاح با کمترین مشکلات و کمترین سلب حقوق صورت بگیرد و حتی قرار آن موقع بر این بود که آنچه قبلا خود شرکت نفت یا مشتریان آنها از ایران نفت میبردند، به قوت و اعتبار خودش باقی است و این قرار برای این بود که راه هرگونه بهانهجویی آنها را بگیرد.
*انگلیسیها از ابتدایی که ما به آنجا رفتیم، ما را تهدید میکردند که اگر ما انگلیسیها پایمان را از اینجا کنار بگذاریم کوچکترین ضرری که شما خواهید خورد این است که قحطی و حتی العطش، بیآبی و بیهمه چیزی، تمام خوزستان را خواهد گرفت و شما نمیتوانید یک روز هم این دستگاه را بگردانید و وقتی که این دستگاه را نگرداندید [به ناچار تسلیم خواهید شد]. چون در خوزستان، در واقع همه نانخور شرکت نفت بودند.
*آن موقع آقای درک که رئیس شرکت نفت انگلیس و ایران در ایران بود، ما را به این ترتیب تهدید میکرد و بدیهی است که ما میگفتیم نه، ما نمیترسیم و خودمان [اداره امور را] به عهده میگیریم و ملت ایران هم حاضر است گرسنگی بکشد. این بود که اینها [انگلیسیها] فکر میکردند که اگر قانون ملی شدن نفت را قبول نکنند و به رفتن از ایران تهدید بکنند، دولت ایران ناچار تسلیم خواهد شد، ولی ما تسلیم نشدیم و در واقع ماموریت و وظیفه و نقش بنده از این زمان شروع شد که یک مرتبه اداره تمام این تشکیلات و تاسیسات عظیم که عظیمترین تشکیلات و تاسیسات در ایران و شاید بتوانم بگویم در خاورمیانه بود، یک دفعه به دوش همین هیات مدیره موقت گذاشته شده بود، با این تفاوت که ششصد و چند نفر متخصصین و کارمندان انگلیسی که مشاغل کلیدی و اصلی دست آنها بود - چه فنی و چه غیرفنی - آنها یک مرتبه اینجا را خالی کردند و رفتند.
*بنابراین تا میتوانستیم مهندسین خودمان - یعنی فارغالتحصیلان دانشکده فنی و هنرسرا - را سوق میدادم به اینکه بروند در شرکت نفت کار کنند و شرکت نفتیها را هم تا میتوانستیم تشویق و حتی تهدید هم میکردیم که شما باید از اینها استفاده بکنید. چون قراردادی که قبلا هم وجود داشت، شرکت نفت انگلیس و ایران را مجبور میکرد که از پرسنل و کارمندان ایرانی استفاده بکند، علیرغم بهانهگیری و مشکلات و ناراحتیهایی که ایرانیها در آنجا داشتند.
*آن موقع دکتر مصدق در سازمان ملل بود و مژده اینکه این پلنت راهاندازی شد به ایشان داده شد. گمان کنم پلنت ۷۰ بود، از آن پلنتهای مدرن و جدید بود و سه میلیون تن تولید سالیانهاش بود و وقتی راه افتاد، این خبر در آنجا [در نیویورک، در سازمان ملل] مثل یک بمب منفجر شد و با انفجار آن تمام تبلیغات و تهمتهایی که انگلیسیها زده بودند که در ایران، در خوزستان، دستگاههای شرکت نفت و همه چیز به هم ریخته و خراب شده و مردم [ایران] خارجیها را میخورند و آنجا یک سره دزدی و بیکاری است، با این عمل تمام آن تبلیغات تکذیب شد و عامل پیروزی دکتر مصدق در آنجا و بعد هم در لاهه بود و البته از نظر آن وظیفهای که به عهده ما گذاشته شده بود که وظیفه صرفا اداری و فنی بود بحمدالله انجام شد.
*نهضت دکتر مصدق و ملی کردن نفت، آن قدر در ایران تاثیر مستقیمی نداشت که در خارج از ایران و از جمله در کشورهای عربی تاثیر داشت. اما تاثیر غیرمستقیم، تاثیر ضمنی و روانی، مسلم است فوقالعاده بود و قبل از آن در آن موقع البته راس فشارهای استعماری و خارجی، امپراتوری انگلستان بود، هنوز امریکا آن مقامی که بعدها به دست آورد و حالا در دنیا پیدا کرده، پیدا نکرده بود. مخصوصا بعد از جنگ [جهانی دوم] هنوز قدرت، قدرت انگلستان بود، قدرت انگلستان و قدرت شوروی. مرحوم سرهنگ عبدالناصر [رئیسجمهور مصر] صریحا گفته بود که ملی کردن کانال سوئز و قیام مصر، مدیون عمل دکتر مصدق و ملی کردن نفت بوده و این عمل بود که به خود ایران و همچنین کشورهای دیگر جرات و جسارت داد که میشود با این ابرقدرتها و با استعمار روبهرو شد و از راههای قانونی و راههای حتی غیرجنگی و غیرخونریزی و غیرخونی، میشود با آنان روبهرو شد و با همان حربهای که آنها داشتند، حربه قانون بر آنها پیروز شد.
*متفکرین و مبارزین ایران، انقلاب اسلامی اخیر را یک پدیده تازه و مجزا و مستقل نمیدانند بلکه انقلاب اسلامی اخیر ایران که من اسمش را انقلاب کبیر گذاشتم و قیام مصدق یا ملی کردن نفت با رهبری دکتر مصدق که اسمش را من قیام صغیر گذاشتم، اینها دو حلقه هستند از یک زنجیر ممتدی که در تاریخ ایران با نهضت تنباکو به رهبری میرزای شیرازی که مرجع عالیقدر تقلید آن زمان بوده، از زمان ناصرالدین شاه شروع شده و به حالا رسیده و این زنجیر نه تنها در ایران بلکه میشود گفت در سراسر کشورهای اسلامی وجود داشته و وجود دارد و این حلقهها به هم مرتبط هستند و شاید حلقه اولش و بیرون انداختن این زنجیر به دست مرحوم سید جمالالدین اسدآبادی بود و برای ما و به لحاظ ما، آخرین حلقه و بزرگترین حلقه این زنجیر ضد اسارت از استبداد و ضد اسارت از استعمار، این دنباله همان جریانات است و روی هم این تاثیر کلی را داشته است.
*این دو نهضت، دو حلقه زنجیر ممتد خروج از اسارت استبداد و استیلای خارجی در ایران بوده، هم به لحاظ زمان و هم به لحاظ افراد و هم به لحاظ ماموریتهایی که حتی به خود بنده داده میشد، اینها به هم خیلی ارتباط دارند، به هم بستگی داشتند. به طوری که اتفاقا اولین ماموریتی که امام [خمینی] به هیاتی دادند که بنده در راس آن هیات بودم، رفتن به جنوب و راه انداختن تاسیسات نفت به لحاظ تامین مصارف داخلی بود، یعنی این خیلی اتصال داشت به آن ماموریت سابق بنده، بعد هم که تشکیل دولت موقت و عضویت در شورای انقلاب بود که هم آن موقع و هم بعد پیدا شد، اینها روی سوابق و آشنایی و ارتباطات و تجربیات گذشته بود که شناساییها را به وجود میآورد. در واقع این دو نقش خیلی شبیه به هم و دنبال هم هستند، مخصوصا از این جهت که در نهضت مصدق، وظیفهای که آن مرحوم از بنده خواسته بود بیشتر وظیفه اداری بود، مدیریت و سازندگی بود. این دفعه هم بیشتر آن سهم اداره مملکت و سازندگی بود، بنابراین هر دو شبیه به هم هستند، با این تفاوت که این دفعه خیلی وسیعتر و مشکلتر و به اصطلاح پراثرتر بود.