میزان ثروت اسدالله عسگراولادی چقدر بود؟
به گزارش اقتصاد نیوز و به نقل از فرارو، مرحوم اسدالله عسگراولادی از برجستهترین بازرگانان ایرانی، معروفترین صادرکننده خشکبار ایران، عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران در تمام دوران پس از انقلاب و رئیس اتاق بازرگانی و صنایع ایران و چین بود. اسدالله عسگراولادی برادر حبیبالله عسگراولادی از چهرههای مهم و تاثیرگذار جریان اصولگرایی بود که وی نیز چند سال قبل دارفانی را وداع گفت. اسدالله عسگر اولادی روز گذشته درگذشت.
اسدالله عسگراولادی که بود؟
شاخصترین رفتار سیاسی اسد الله عسگراولادی در دو مقطع زمانی رخ داد. نخستین بار در میانه دهه ۳۰ و دومین بار در پایان دهه ۵۰ اسدالله پایش به محافل مهم سیاسی باز شد. بار اول هنگامی که قصد ازدواج داشت، کارت عروسیاش را به زندان برد تا برادر در بندش را به مراسم عروسی دعوت کند. این رفتار او با واکنش تند ساواک مواجه شد. دومین بار هم در راه تجارت پسته از تهران به لندن در پاریس توقف کرد و برای مدتی کوتاه میهمان مبارزان ساکن نوفللوشاتو شد.
در بازگشت از راه فرنگ نیز بستهای را به تهران آورد که در آن لیست سران کمیته تنظیم اعتصابات به مهر امام مشخص شده بود. پس از این دو اتفاق، اسدالله عسگراولادی دو گزینه پیش رویش قرار گرفت. تجارت پسته و زیره نخستین و مهمترین کارش شد و حضور در اتاق ایران نیز زمانهای اضافه زندگیاش را پر میکرد. طی ۳۰ سال گذشته نیز او از جایگاه محبوبترینها به جایگاه غیرمحبوبترینها در اتاق ایران تنزل پیدا کرده است.
در سالهای پرحاشیه و التهاب جنگ و حتی دوران سازندگی به سادگی در میان اعضای هیات رئیسه اتاق ایران جای میگرفت، ولی هنگامی که در دوره دولت عدالتورز قصد ریاست بر اتاق را کرد، با کمترین رای از سوی بخش خصوصی پس زده شد. پس از آن تمامی زندگی اسدالله عسگراولادی، خلاصه در تجارت، امور خیریه و گفتوگوهای رسانهای شد. اسدالله عسگراولادی خود را طی تمامی سالهای گذشته «کاسب جزء» معرفی کرده است.
درباره زندگی شخصیاش گفته است: من اسدالله عسگراولادی هستم و سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شدم. خانوادهام متدین و در سطح پایین جامعه بودند و با قشر ثروتمندان سروکار نداشتند.
شغل پدرم پیشهوری بود و مغازه عطاری داشت. ما سه برادر بودیم که هر سه از سن ۱۲ ـ. ۱۳ سالگی کار در بازار تهران را شروع کردیم. روزها کار و شبها درس. پس از گذراندن کنکور در رشته ادبیات پذیرفته شدم، اما عصرهایی که فرصت داشتم به دانشکده اقتصاد هم میرفتم، چون ساختمانهای دانشکده مقابل هم بود. گاهی سر کلاسهای دانشکده حقوق هم میرفتم. آن موقع رفتن به سایر دانشکدهها آزاد بود و مثل امروز کنترل و حراست هم در کار نبود. کارم را از صفر شروع کردم.
نخستین حقوقی که در دوره شاگردی گرفتم روزی ۲ ریال بود که میشد ماهی شش تومان. تلاشم شبانهروزی و کار سخت بود. نخستین تجارتم را با خرید یک کیسه کنجد به نرخ ۵۳ تومان از بازار تهران شروع کردم و آن کیسه کنجد را به نانوایی سر محل به نرخ ۷۰ تومان فروختم و این نخستین سود من در تجارت بود. این مربوط به سال ۱۳۲۷ است. تا سال ۱۳۳۴ کارمند بودم و در یک شرکتی کار میکردم که فعالیتش در زمینه صادرات بود. به صادرات علاقهمند شدم، اما پول نداشتم.
تنها داراییام خانهای بود که در خیابان شهید مصطفی خمینی به مبلغ ۵۶۰۰ تومان خریده بودم. در آن خانه من و دو خواهر و پدر و مادرم زندگی میکردیم. نخستین ماشینم که در سال ۱۳۳۳ خریدم یک فولکس به مبلغ ۵۹۰۰ تومان بود که با همین ماشین چند کیسه خواربار از بازار میخریدم و بین نانوا و بقال توزیع میکردم. سال ۱۳۳۴ تصمیم گرفتم تاجر شوم. به اتاق بازرگانی رفتم که کارت بازرگانی بگیرم، اما سنم اقتضا نمیکرد. چون حداقل باید ۲۴ ساله میبودم.
بعد از انقلاب حکمی از سوی امام خمینی (ره) سرنوشت دیگری برای حاج اسدالله رقم زد: «یک روزحوالی ساعت ۶ صبح برای نماز برخواسته بودم. با منزل ما تماس گرفتند. آقای میرمحمدصادقی گفتند که سریع خودم را به محل جلسهای برسانم. به دیدار ایشان رفتم و متوجه شدم عدهای دیگر هم حضور دارند. آقای خاموشی، مرحوم میرمصطفی عالی نسب، مرحوم محمد علی نوید، آقای کرداحمدی، آقای پورشهامی و خود آقای میرمحمدصادقی بودند.
آنجا گفتند که حضرت امام فرمودهاند این عده به اتاق بازرگانی بروند و به اقتصاد و انقلاب کمک کنند. بنده به دلیل اینکه کارهای اقتصادی شخصی داشتم که آنها هم به خاطر انقلاب چند ماهی تطعیل شده بود، ابتدا امتناع کردم و خواستم که اجازه بدهند به کار شخصی خودم برسم. دوستان قبول نکردند و گفتند که حضرت امام فرمودهاند که به اتاق بازرگانی برویم. بنده هم اطلاعت کردم و از همین جا وارد اتاق شدم.»
عسگراولادی هفتمین فرد ثروتمند ایران بود؟
میزان ثروت اسدالله عسگراولادی یکی از کنجکاوی برانگیزترین و البته شبهه ناکترین مواردی به شمار میآید که چه در زمان حیات و چه اکنون که جان به جان آفرین تسلیم کرده، نقل محافل خبری و رسانهای قرار گرفته است چنانکه یکی از رسانههای خارجی با تیتر پولدارترین مرد ایرانی در ۸۳ سالگی درگذشت ضایعه فوت عسگراولادی را اعلام کرد از این رو به بخشی از مصاحبه او در درباره ثروت و سرمایه داری وی میپردازیم آنجا که گفته است: بعضیها میگویند من هفتمین فرد ثروتمند ایران هستم حتی بعضی دیگر میگویند چهارمین ثروتمند ایرانی هستم. اما من هفت هزارمین ثروتمند هم نیستم. من سرمایهدار نیستم. ولی سرمایهگذار هستم.
پول دارم، اما نه به آن اندازه که میگویند. غنی هستم، ثروتمند نیستم. اما محتاج به کسی هم نیستم. در تمام تهران یک انبار دارم، یک دفتر کار دارم و یک خانه. البته قیمتشان بالاست. خانهام خیابان فرشته است. انبارم بزرگترین انبار تهران است. اینها را دارم، اما نمیتوانم بگویم این افسانهسازیها (درباره ثروتم) درست است. هیچوقت هم جلوی قاضی نایستادهام. نه محاکمه شدهام نه کسی را پای میز محاکمه کشاندهام. اگر طلبکار بودم یا گرفتهام یا بخشیدهام. به هر حال من تکاثر ثروت ندارم.
وی همچنین در ۱۳۹۰ خورشیدی نیز در گفتوگویی درباره میزان ثروتش گفته بود: من از کم به زیاد رسیدم. مثالش خانههایم است. نخستین خانهام را ۵۶۰۰ تومان، دومی را ۳۳ هزار تومان، سومی را از درخشش وزیر فرهنگ شاه معدوم ۱۴۰ هزار تومان، چهارمی را ۵۰۰ هزار تومان و پنجمی را ۱۴۰ میلیون تومان خریدم که الان در آن ساکن هستند. بیشتر این خانهها را هنوز دارم آنها را اجاره دادهام و هیچ یک را نفروختهام. وجوهات شرعی و... مالیاتهایم را دادهام. هرگز با دارایی چانه نمیزنم. انفاق میکنم. مسجد و درمانگاه و مدرسه میسازم و خدا به من کمک کرده است.
من هیچ مالی در خارج کشور ندارم. فقط دفاتری در هامبورگ، دبی و لندن دارم که دفاتر تجاریام هستند. من افتخار میکنم که میلیاردر هستم. همان خانه ۵۶۰۰ تومانی امروز بیش از ۵.۱ میلیارد تومان میارزد. پس میلیاردر شدن کاری ندارد. خانهای که ۱۴۰ هزار تومان خریدم امروز یک میلیارد تومان میارزد، خانه دیگرم در خیابان ولیعصر ۱۳۰۰ متر مساحت دارد و حساب کنید چقدر میارزد. چرا بگویم گدا هستم؟
بنز سفید، گوشی تلفن همراه سامسونگ اندروید، کت و شلوار پوشاک جامعه و البته پوشهها و کاغذهای پرشمار بدون کیف، تمامی ظاهر اسدالله عسگراولادی را میساخت. از اواسط سال ۹۲ و پس از آنکه توان رانندگی در خیابانهای پرترافیک تهران را از دست داد، رانندهای جوان نیز به فهرست امکانات عسگراولادی افزوده شد. مهمترین پایگاه تمرکز اقتصادی اسدالله عسگراولادی، دفتری ۱۲۰ متری در ساختمانی فرسوده واقع در خیابان مطهری تهران بود.
۵ مرد میانسال و کهنسال نیز کارمندان او به حساب میآیند. دفتر به سبک همان حجرههای قدیمی اداره شد. روی میزهای نزدیکترین کارمند دفتر، فرش کوچکی انداخته شده بود، پستهها روی میز دیگری ریخته شده و در کل مجموعه خبری از رایانه و اینترنت نبود. مدرنترین ابزار ارتباطی، فکس و گوشی تلفن اسدالله بود. صندلیهای چوبی، تابلوهای چینی و وسایل اداری، کل تزئینات اتاق او را میسازند.
اسدالله عسگراولادی طی ۳۴ سال گذشته هر روز ساعت ۶ صبح خانهاش در خیابان فرشته تهران را به مقصد همین دفتر ترک میکرد. «شرکت حساس» بزرگترین دارایی مالی او به شمار میآید که حداقل ۵ بار برنده جایزه صادراتی شرکت نمونه سال شده است. صادرات زیره، پسته و دیگر نمونههای خشکبار طی تمامی سالهای گذشته از طریق همین دفتر صورت گرفته است. به تمامی کارمندانش و حتی نزدیکانش سه توصیه مهم و ضروری دارد: «بیش از ۲۵ درصد از داراییهای خودتان را وام ندهید. صبحها زودتر از همه از خواب بلند شوید و از خانه بیرون بروید. در همه کارها خدا در یادتان باشد.» میگوید با همین سه توصیه موفق به کسب رتبه هفتمین ثروتمند بزرگ ایران شده است.
اسدالله عسگراولادی هیچ جنسی را بدون تخفیف نمیخرید و هیچ کالایی را با تخفیف نمیفروخت. این شهرت بیش از ۶۰ سال تجارت اوست. او به غیر از تجارت خشکبار مالک خانهها و زمینهای بسیاری در تهران است. دفتر روزنامه زن متعلق به فائزه هاشمی دختر آیتالله هاشمی رفسنجانی یکی از منازل مسکونی اسدالله بود. دفتر روزنامه رسالت ارگان راست سنتی نیز دیگر ملک متعلق به اسدالله عسگراولادی است. دفتر اولیه تشکیل جلسات اقتصاد اسلامی با حضور چهرههایی مانند آیتالله بهشتی، آیتالله مطهری و نخستوزیر جنگ در دهه ۶۰ نیز دیگر ملکی به شمار میآید که سندش به نام اسدالله عسگراولادی خورده است. او در ثبت اطلاعات گذشته بیرقیب به نظر میرسد؛ به طوری که همچنان چک ودیعه ۲ میلیون تومانی فائزه هاشمی برای دفتر روزنامه زن را در گاوصندوق دارد. او میگوید: «اول نمیخواستم خانه را بدهم، ولی فائزه هاشمی با خانم من صحبت کرده بود و ایشان گفتند که باید خانه را بدهید.
طاهره خانم، همسر اسدالله عسگراولادی طی تمامی سالهای گذشته نقشی پررنگ در زندگی او داشته است. در سالهای پیش از انقلاب به همراه اسدالله راهی لندن میشده تا در خانه شخصی عسگراولادی در لندن برای او غذای اسلامی طبخ کند. اسدالله عسگراولادی دفتری در لندن نیز دارد. او در سالهای پیش از انقلاب تشکیلاتی در امریکا نیز داشته است.
خانه خیابان فرشته مهمترین دارایی او به شمار میآید؛ خانهای که فرش دستبافت ۵۰۰ متری کف آن را پوشانده است. مسجد خیابان فرشته و صندوق قرضالحسنه خیابان فرشته نیز دیگر داراییهای وقفشده او به شمار میآیند. بخش مهمی از داراییهای عسگراولادی به زمین و خانه تبدیل شده است، اما حداقل با اتکاء به گفتههای او جایگاهش هفتمین ثروتمند ایران است. او به میلیاردر بودنش افتخار میکند، ولی طی دو سال گذشته برای حفاظت بیشتر از داراییهایش مجبور شده در شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی یک صندلی برای خود انتخاب کند. البته که تاکید میکند: «حضورم در موتلفه اسلامی به اصرار دوستان بود وگرنه من اصلا سیاسی نیستم.
او ۱۰۰ میلیون دلار صادرات انجام میدهد. کل داراییهای عسگراولادی از سوی چندین بانکدار معتبر نزدیک به ۴۰۰ میلیون دلار معادل ۱۲۰۰ میلیارد تومان برآورد شده است. کل صادرات پسته ایران سالیانه ۸۵ میلیون و ۴۶۴ هزار و ۳۳۲ کیلوگرم به ارزش ۶۹۹ میلیون و ۷۹۴ هزار و ۵۸۵ دلار است که کمتر از یکچهارم این صادرات به عسگراولادی تعلق دارد. صادرکننده دیگری از کرمان نیز نفر دوم صادرات پسته ایران است. براساس این محاسبات درآمد سالیانه اسدالله عسگراولادی حدود ۳۰۰ میلیارد تومان است. البته این رقم به صورت تخمینی محاسبه شده و درصد خطای بالایی دارد.
عسگراولادی از زبان رئیس سابق اتاق بازرگانی ایران
محسن جلالپور فعال اقتصادی، رئیس سابق اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران، رئیس اتاق کرمان و ریاست انجمن پسته، به مناسبت درگذشت اسدالله عسگراولادی در یادداشتی درباره وی نوشته است: آخرین بار در مشهد و در نشست انجمن پسته کشور دیدمش. در جمع فعالان پسته مشغول سخنرانی بودم که وارد سالن شد.
جمعیت زیادی در سالن نشسته بودند. وارد که شد به جمعیت نگاه کرد و بلند سلام گفت. متوجه نبود که میان در ورودی و سالن همایش، اختلاف ارتفاع وجود دارد. زیر پایش خالی شد و به شکل خطرناکی زمین خورد. همه اینها در چند ثانیه و مقابل چشم همه ما رخ داد، اما هیچ کس نتوانست کاری کند.
نفس راحتی کشیدیم وقتی با صورت روی میز عسلی شیشهای فرود نیامد، اما حتی موکت ضخیم کف سالن هم مانع آسیب دیدن سر و صورتش نشد.
صحبتهایم را نیمه کاره گذاشتم و پایین آمدم. با زحمت روی صندلی نشاندیمش و سر و صورتش را که حسابی خونی شده بود پاک کردیم. کمی آب نوشید و به اطراف نگاه کرد. من کمی دورتر، نگران ایستاده بودم. صدایم کرد و گفت: «من خوبم، چیزی نیست. داشتی حرفهای خوبی میزدی، برو ادامه بده».
دوباره پشت تریبون قرار گرفتم و صحبتهایم را شروع کردم. دوباره از آن بالا نگاهش کردم، سر و صورتش خونی بود و در صندلی فرو رفته بود، اما همچنان لبخند میزد.
صحبتم که تمام شد، وقت خواست تا او هم صحبت کند. پشت تریبون رفت و سخنرانی قشنگی کرد. امید در حرفهایش موج میزد. از سیاستمداران گلایه کرد، اما حتی یک کلمه منفی و ناامیدکننده نگفت.
بعد از نشست، چند دقیقهای با او صحبت کردم. به شوخی گفتم: «سر به هوایی کار دستتان میدهد، مراقب باشید». خندید و گفت: «صبح در حرم امام رضا (ع) مردی اطرافم چرخید و گفت: امروز بلایی بر تو نازل میشود و خواست بلا را دور کند، خندیدم و گفتم پیرمرد شیطون بلا خودم هستم».
بعد از آن روز، یک بار هم تلفنی احوالش را پرسیدم؛ انگار شوخیام در ذهنش مانده بود که گفت: «دیگر سربه هوایی نمیکنم، اما نمیدانم چرا اینقدر زمین میخورم»؛ و دیگر ندیدمش تا امروز که شنیدم دار فانی را وداع گفته است.
حاج_اسدلله_عسگر_اولادی مردی بزرگ و انسانی مثبتاندیش بود. هیچگاه ناامید نشد و دست از تلاش برنداشت. سرشار از احساس بود، اما پشت کوهی از عقل پنهان شده بود. با این حال هرگز مانع جاری شدن اشکهایش نمیشد. برخلاف افسانههایی که دربارهاش میگفتند، دست کم نیمی از عمرش را به سختی گذرانده بود. در کسب و کار اصولی خدشه ناپذیر داشت.
خدا رحمتش کند. در این زمانه که اکثریت نسل جدید فعالان اقتصادی راحتطلب شدهاند و دنبال کارهای کوتاه مدت میروند، قطعا اسدلله عسگراولادی شدن خیلی سخت است.