انتقام اسرارآمیز «تیمورلنگ» از «استالین»
به گزارش اقتصادنیوز جواد نوائیان رودسری خبرنگار این روزنامه مینویسد: برداشتن سنگها به پایان رسیدهبود؛ حالا دیگر همه آماده بودند تا بقایای جسد یکی از خونخوارترین فرمانروایان تاریخ را ببینند. میخائیل گراسیموف، پروفسور آناتومی و یکی از استادان بنام چهرهنگاری دانشگاه مسکو به شدت هیجانزده شده بود؛ آیا تا دقایقی بعد میتوانست دیداری با تیمور لنگ، سر سلسله دودمان گورکانی، داشتهباشد؟! 537 سال از زمانی که او را دفن کرده بودند، گذشته بود؛ اما وقتی سنگ زیرین آرامگاه را برداشتند، ناگهان چشمشان به لوحی افتاد که روی مقبره قرار گرفته بود و به خط فارسی، از قول تیمورلنگ، روی آن نوشته بودند: «هر کس آرامش مرا برهم زند، به بلایی بزرگتر از من مبتلا خواهد شد». دستهای همکاران ازبک گراسیموف لرزید؛ این همان نفرین مشهور تیمورلنگ بود که بسیاری از مردم سمرقند دربارهاش سخن میگفتند. گراسیموف به عنوان یک لاادری و کمونیست، اعتقادی به این حرفها نداشت؛ «طلسم؟! حرف مُفت میزنید! این توهمات را کنار بگذارید.» محلیها حاضر نشدند سنگ را از روی مقبره بردارند، ناچار همکاران روس گراسیموف دست به کار شدند؛ دقایقی بعد جمجمه بزرگ تیمور آشکار شد؛ چشمان آناتومیست برجسته دانشگاه مسکو برقی زد؛ به آرزویش رسیده بود.
انگشت در لانه زنبور
نبش قبر تیمورلنگ با هدف اجرای طرح بازسازی مشاهیر مدفون در اتحاد جماهیر شوروی انجام شد؛ طرحی که ژوزف استالین، دیکتاتور معروف این کشور، از آن کاملاً حمایت میکرد و دستور داده بود گزارشهای مربوط به آن را، فوری برای وی ارسال کنند. پیش از تیمور، تنی چند از نامداران درگذشته، از قبر بیرون آورده شدند و حالا نوبت به او رسیدهبود؛ روز 19 ژوئن سال 1941(29 خردادماه 1320) اسکلت تیمورلنگ را از مقبرهاش بیرون آوردند. گراسیموف در گزارشی مفصل، شرح ماجرای نبش قبر را برای استالین مخابره کرد. او درباره تیمور گفت؛ اینکه در سال 1336 میلادی(715 هـ.ش) به دنیا آمد و تا 14 فوریه 1405(25 بهمن 783) که درگذشت، هزاران انسان بیگناه را به کام مرگ فرستاد. گراسیموف درباره نوشته داخل قبر تیمورلنگ هم نوشت. شاید آن روز، استالین پس از خواندن جمله مذکور، لبخندی تمسخرآمیز زد؛ اما فقط دو روز بعد از مطالعه گزارش، نظرش عوض شد؛ چون در 22 ژوئن سال 1941(اول تیرماه 1320) بیش از سه و نیم میلیون سرباز دولتهای محور، با فرماندهی آلمان نازی، مرزهای سههزار و 200 کیلومتری غرب شوروی را در هم نوردیدند و جنگی را آغاز کردند که 20 میلیون کشته روی دست روسها گذاشت! آیا استالین گرفتار نفرین و انتقام تیمورلنگ شده بود؟ این پندار در باور خردمند نمیگنجد؛ اما تلاقی این دو واقعه، آنقدر عجیب و شگفتآور است که آدمی را به فکر وامیدارد. آیا رازی در قبر تیمورلنگ نهفته بود؟ هیچکس به تحقیق نمیداند. استخوانهای تیمور را به مسکو فرستادند و تنها پس از جنگ جهانی دوم بود که آن ها را به جای قبلیشان بازگرداندند.
وحشیتر از تیمورلنگ!
اگر در مقام قیاس برآییم، استالین را بسی سهمگینتر از تیمورلنگ خواهیم یافت. دوران حکومت دیکتاتور شوروی، تقریباً برابر با مدت زمامداری تیمور بود؛ هر دو بیش از 30 سال فرمانروایی کردهبودند. تیمور در این مدت، سراسر خاورمیانه و شمال هند را در نوردید و بسیاری از حکومتهای محلی را از صفحه تاریخ محو کرد. او دستور میداد از سر کشتهشدگان، کلهمناره بسازند و در همان حال که غارت میکرد، خود را اهل فضل و دانش و حامی هنرمندان نشان میداد؛ دانشمندان و ارباب هنر، از قتلعام تیمورلنگ جان سالم به در میبردند تا به سمرقند اعزام شوند و تختگاه او را بیارایند. تیمور هجومهای سه، پنج و هفتساله را برای غارت هر چه بیشتر کشورهای همسایه سازمان دهی کرد. او زمانی که طرح هجوم به چین را میریخت، در شهر اُترار، جایی که آغاز هجوم مغولان به ایران در آن رقم خورد، بیمار شد و درگذشت. زندگی استالین هم از جهاتی شبیه تیمور بود؛ او هم پس از به دست گرفتن قدرت، هر کسی را که سر راهش قرار داشت، کشت؛ میلیونها نفر از مردم روسیه، سر از اردوگاههای سیبری درآوردند؛ کشورهایی مانند لتونی، لیتوانی، استونی و ... که تازه از زیر بار استثمار تزار کمر راست کرده و طعم استقلال را چشیده بودند، ناگاه خود را در محاصره گرگی گرسنه دیدند که میخواست هویتشان را بر باد دهد. استالین مانند تیمور، اصولاً از انسانیت بویی نبرده بود و حتی گاه، بخش درندهخوی ضمیر او، روی دست خونخوارِ لنگ میزد. تیمور پسرانش را مینواخت و در حفظ خانوادهاش میکوشید؛ اما استالین، برعکس، حتی حاضر نبود برای نجات جان پسرش قدمی بردارد؛ تا جایی که او دست به خودکشی زد، اما جان سالم به در برد. هنگامی که خبر خودکشی نافرجام پسر استالین را به پدرش دادند، دیکتاتور شوروی پوزخندی زد و گفت:«احمق حتی عُرضه ندارد به خودش درست شلیک کند!» تیمورلنگ با متحدانش، رفتاری مسالمتآمیز داشت؛ خواجه علی مؤید، امیر سربداری، هرچند متحد تیمور محسوب نمیشد، اما چون با او از در دشمنی درنیامده بود، ملتزم رکاب وی ماند تا درگذشت. اما در عوض استالین، حتی نزدیکترین دوستانش را هم دمِ تیغ میداد؛ افرادی که سالها در کنار آن ها مبارزه کرده بود؛ کمونیست مشهوری مانند تروتسکی که پس از آغاز حکومت استالین به مکزیک گریخت و دیکتاتور شوروی، در برنامهای دوساله، طرح قتل او را ریخت و اجرایی کرد. اطرافیان استالین هیچگاه نسبت به جانشان ایمن نبودند؛ آن ها میدانستند که اولین خطا، احتمالاً آخرین خطای آن ها خواهد بود.
توهم کشنده یک دیکتاتور
استالین به عنوان یک کمونیست و مادیگرا که اعتقادی به مباحث ماوراءطبیعی نداشت، نباید اسیر تردیدهای ناشی از اخبار مربوط به نفرین گور تیمور میشد؛ اما وقتی توهم به دست و پای آدمهای جنایتکار میپیچد، نمیتوانند به راحتی از دام آن خلاص شوند! او با گراسیموف درباره نفرین تیمور گفتوگو و به نگرانیاش درباره پیامد بعدی این نفرین، اذعان کرد. هرچند کسی در آن جلسه حضور نداشت و گراسیموف، بعدها تنها نقل کننده آن ماجرا شد. نباید از یاد برد که آلمانیها از مدتها قبل در صدد حمله به شوروی بودند؛ هیتلر تقریباً از شش ماه قبل از هجوم، طرح حمله را ریخته و زمان آن هم، یک ماه قبل از شروع عملیات، مشخص شده بود؛ بنابراین، چه گراسیموف قبر تیمور را میشکافت و چه نمیشکافت، هجوم سراسری آلمانها آغاز میشد؛ با این حال نمیتوان از تلاقی این دو واقعه اظهار شگفتی نکرد.