توپخانه ای که بعد از فوت هاشمی روشن شد /ریشه اختلاف های هاشمی و رضایی
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از روزنامه شرق ، محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، در نشستی با عنوان «جریانشناسی تفکر مدیریتی در خدمت تحقق بیانیه گام دوم انقلاب» در دیدار با جمعی از دانشگاهیان استان تهران بهتندی به سیاستهای دولت سازندگی و حتی رویکرد شخص اکبر هاشمیرفسنجانی حمله کرده است. او که سالها در مجمع تشخیص مصلحت نظام با هاشمی همکاری کرده، اکنون و خاصه بعد از فوت او به حملات سلسلهوارش ادامه میدهد.
انتقادهای مکرر
رضایی در این نشست گفته است: «پس از پایان جنگ و رحلت امام برخی نهادهای مردمی- انقلابی یا در نهادهای رسمی ادغام شدند یا قالب رسمی به خود گرفتند، ولی در نحوه حکمروایی کشور اختلاف پیش آمد. جمعی از یاران امام معتقد بودند که اتکا به مردم و مدیریت انقلابی یک وضعیت گذرا و موقتی بوده و حال باید شرایط را اصطلاحا عادیسازی کرد. این عده به حکمروایی محفلی- وارداتی کشیده شدند، ولی رهبر انقلاب الگوی حکمروایی مردمی- تحولگرا را در پیش گرفتند.
در اواخر دهه1360 و اوایل دهه1370 درحالیکه انتظار میرفت اندیشه حکمروایی مردمی و نظام تحولگرا، در همه نهادهای رسمی مبنای کار قرار گیرد چنین نشد و بنابراین برای بار دوم دوگانگی اندیشهای در اداره کشور به وجود آمد که به مدت 30 سال ادامه یافت... در اواخر دهه1360 و اوایل دهه1370 اندیشه حکمروایی محفلی با ادبیات جدید و متفاوت با اندیشه حکمروایی مردمی در دهه اول انقلاب، در حوزه فرهنگ و اقتصاد آغاز به کار کرد. محور آن، شعار عادیسازی روابط سیاسی، فرهنگی و بینالمللی بود؛ درست به موازات اندیشه مدیریت مردمی و تحولگرا. این اندیشه حکمروایی، با شعار کار و کار و بازسازی در داخل و ورود سرمایه و تکنولوژی از خارج، اداره دولت و مجلس را برعهده گرفت».
او انتقادهای خود را اینگونه ادامه داد: «در این مقطع، اولین چالشها در فرهنگ آغاز شد. ابتدا تلاش کردند حساب چهرههای شاخص مدیریت مردمی-انقلابی را از اندیشه مدیریت مردمی و تحولگرا جدا کنند. قرار شده بود افراد شاخص مدیریت مردمی-انقلابی و خانوادههای شهدا، محترم باشند ولی اندیشه مدیریتی شهدا و تفکر تحولگرایی اصیل و بومی برخاسته از انقلاب، به موزه تاریخ سپرده شود. ترویج پوششهای نامناسب، تبلیغ مصرفگرایی و رواج رشوهخواری، اولین آثار اندیشهای بود که اخراج مردم از صحنه مدیریت اجرائی کشور و فاصلهگذاری با مردم در عرصه سیاستگذاری و برنامهریزی را با شعار عادیسازی به جلو میبرد؛ بهگونهای که مقام معظم رهبری چندبار نهیب زدند و خطر تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و قتل عام فرهنگی را یادآور شدند. درواقع در دولت آقای هاشمی، چالش بین دو اندیشه مدیریت مردمی و محفلی که از 1360 تا 1368 فروکش کرده و ترمیم شده بود، مجددا آشکار شد... تعبیر آیتالله هاشمیرفسنجانی که در نماز جمعه 18 آبان 1368 گفتند: اظهار فقر و بیچارگی کافی است. این رفتارهای درویشمسلکانه وجهه جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده است. زمان آن رسیده که مسئولان ما به مانور تجمل روی آورند. از امروز به خاطر اسلام و انقلاب مسئولان وظیفه دارند مرتب و باوقار باشند. هرچند ما فقیر باشیم و اقتصادمان بسامان نباشد اما برای آنکه در دیدگان سایر ملل مسلمان و غیرمسلمان ملتی مفلوک جلوه نکنیم لازم است تا جلوههایی از تجمل در چهره کشور و مسئولان حاکمیتی رؤیت شود، تا حدی بهطور نمادین نشاندهنده این رویکرد بود. در سال1372 که چشمانداز این رویکرد در حکمروایی، برایم مشخص شد، در نامهای به محضر مقام معظم رهبری نوشتم که امروز همراهم آوردهام و از روی متن برای شما قرائت میکنم: جنابعالی مطلع هستید که اینجانب چه میزان از آقای هاشمی دفاع کردهام... من بهروشنی میبینم که تکنوکراتها که از اساس مخالف روحانیت و ایشان هستند چگونه دارند با دهها اقدام بیصدا ریشه حاکمیت سیاسی روحانیت را در این کشور تضعیف میکنند و با بیوفایی کامل نسبت به آقای هاشمی و روحانیت به آن سویی که خودشان میخواهند، نظام را میکشانند. برای آنها ظاهرا مهم نیست که امثال آقای هاشمی شکست بخورند. برای آنها این مهم است که وضع فعلی را یک قدم به سوی غربزدگی ببرند و آن را به دست کسانی بسپارند که از دست روحانیت و سربازان وفادار آن که سپاه و بسیج باشد، زخم اساسی خورده و به جان همه ما تشنهاند. من بهعنوان یک سرباز روحانیت دست جنابعالی را میبوسم که آقای هاشمی را از این خطر بزرگ نجات دهید. انقلاب اسلامی و امام راحلمان و حوزه بزرگ شیعه برای امثال آقای هاشمی بهای بزرگ پرداختهاند و زحمت طاقتفرسایی کشیدهاند. خدا را شاهد میگیرم که من به آقای هاشمی علاقهمند هستم و آرزو میکنم که ایشان با سربلندی این سهسال باقیمانده ریاستجمهوری را طی کند».
البته چنین سخنانی برای بار اول نیست که از رضایی شنیده میشود. او در اردیبهشت همین امسال هم باز به هاشمی حمله کرده بود و در پژوهشکده تحقیقات راهبردی مجمع در دومین سالگرد خروج آمریکا از برجام گفته بود: «در دولت آقایان هاشمی، خاتمی و روحانی، نوعی چشمداشت به دولتهای غربی -که برآیندش همین اندیشه برجامی است- دیده میشود.
درواقع انتظار گشایش در روابط اقتصادی با اروپا و آمریکا برای ورود تکنولوژی و سرمایه را بیشازحد مورد تأکید قرار دادند. این گرایش در دولت آقایان هاشمی و خاتمی تحت عنوان تنشزدایی و در دولت آقای روحانی تحت عنوان کلید باعث شد که ماهها و سالها تلاشهایی بهصورت آشکار و پنهان ادامه یابد و سرنوشت کشور به این مسئله گره زده شود... در تفکر راهبردی اصیل انقلاب در دهه۱۳۶۰، شئون سیاسی و دفاعی با شئون اقتصادی و فرهنگی بهصورت یکپارچه درآمده بود و یک هماهنگی و همراستایی بین این بخشها برقرار بود. همزمان با تشکیل دولت آقای هاشمی و بعد از آن، مسیر سیاسی و دفاعی به همان شکل اصیل ادامه یافت ولی مسیر اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی از آن جدا شد و فاصله گرفت و دچار زاویه شد. زاویهیافتن مسیر اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، باعث نوعی دوگانگی اعتقادی و ارزشی با مسیر اصلی انقلاب شد و یک دوگانگی در حاکمیت به وجود آورد؛ حاکمیت سیاسی که عمدتا ارزشی و انقلابی باقی مانده بود و حاکمیت اقتصادی که تکنوکراتی و لیبرالی شده بود... طرفداران و هواداران و مخالفان و منتقدان برجام، در یک سؤال مشترک هستند و آن این است که ادامه اندیشه برجامی فارغ از نتایج و محتوای برجام آیا قابل تکرار است؟ و آیا نباید در این اندیشه تغییری به وجود آورد. حال که سه تلاش آقایان هاشمی، خاتمی و روحانی در مذاکره با هدف گشایش روابط اقتصادی با اروپا و آمریکا شکست خورده است، بهنظر میرسد باید این اندیشه را کنار گذاریم و وقت کارآفرینان، صنعتگران، بازرگانان و کارگران ایرانی را بیش از این تلف نکنیم و بیش از این از فرصتهای درونزای اقتصاد خود غفلت نکنیم».
البته اختلافهایی که رضایی با هاشمی دارد، شاید فقط محدود به بحثهایی که مکررا بعد از فوت او مطرح میکند، نشود و معروفترینِ آن، درخواست محسن رضایی درباره تجهیزات جنگی است. نامهای که گفته میشود تأثیر مهمی در تصمیم امام برای پایاندادن به جنگ داشته است. هاشمی معتقد است خطاب اصلی آن نامه امام بوده و رضایی میگوید آن را به هاشمی نوشته است. نامهای که در سال ٦٧ نوشته شد و پیروزی در جنگ و عملیات آفندی را منوط به دستیابی به سختافزارهای نظامی گسترده دانسته بود. نامه را برای نخستینبار هاشمیرفسنجانی منتشر کرد و بعدا در مصاحبهای روایت نوشتهشدن آن را هم شرح داد: «آقای رضایی نیازهای ادامه جنگ را برای من برشمرد و من در جواب گفتم: بهجای اینکه به من بگویید، به امام بنویسید، الان بعضیها میگویند آقای هاشمی او را تحریک کرد که آن نامه را بنویسد. من گفتم: شما خواستههای خود را به امام بنویسید تا بدانند که شما چه میخواهید. اگر بتوانیم، تأمین میکنیم و اگر نتوانیم، باید تابع هر تصمیمی باشیم که ایشان میگیرند. واقعا من به ایشان نگفتم که چه بنویسد. گفتم: هرچه که نیازهای واقعی شما برای ادامه جنگ است، بنویسید تا همه مسئولان بدانند و اگر میتوانند، تأمین کنند. بههرحال ایشان آن نامه را نوشت که خواندید». اما محسن رضایی در مهرماه ۹۳ درباره روایت خود از این نامه گفت: «آقای هاشمی پیش امام میآید و میگوید دو راه داریم؛ یا باید صلح کنیم یا جنگ و اگر جنگ کنیم باید خواسته فرماندهان را تأمین کنیم. امام راحل در آن جلسه میفرمایند از طریق مالیات، هزینهها تأمین شود و در صورت نیاز ایشان فراخوان حضور نیروهای مردمی در جبهه را صادر میکنند. هاشمی پس از اطمینان از اینکه امام راحل از ادامه جنگ اطمینان دارند، در باختران از فرماندهان خواست احتیاجات را اعلام کنند و امکانات مورد نیاز به دولت و مجلس اعلام میشود. برآورد لازم انجام و دوم تیر ۶۷ نامهای تهیه و به آقای هاشمی ارائه و ۲۷ روز پس از این نامه قطعنامه از سوی ایران امضا شد».
در بخشی از نامه معروف رضایی آمده بود: «بعد از پایان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و دوهزارو ۵۰۰ تانک و سههزار توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورتهای جنگ در آنموقع است، داشته باشیم میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم». این در حالی است که رضایی سال ٥٩، در آغاز جنگ و هنگامی که عضو شورای فرماندهی سپاه بود، گفته بود: «میخواهیم مستقل باشیم، نمیخواهیم سلاحهای پیچیده بخریم و باید روی مردم تکیه کنیم». رضایی بعد از انتشار نامه گفت: «هاشمی چون از طرف امام مسئولیت داشت، همهجا عنوان میکند نامه را برای امام نوشتم» یا «من در هیچ نامهای از امام تقاضای کمک نکردم. بحث کمبود امکانات و نیرو یک واقعیت بود؛ اما دوستان سیاسی پاتک میزدند میگفتند میخواهیم سپاه را گسترش بدهیم».
سال ٨٥ دفتر هاشمی نامه امام درباره پایان جنگ را منتشر کرد؛ در بخشی از این نامه که در پاسخ به نامه محسن رضایی نگاشته شده، آمده بود: «...صریحا اعتراف میکنند که ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی به دست نخواهند آورد و نظر به اینکه مسئولان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را بههیچوجه به صلاح کشور نمیدانند و با قاطعیت میگویند که یکدهم سلاحهایی را که استکبار شرق و غرب در اختیار صدام گذاردهاند بههیچوجه و با هیچ قیمتی نمیشود در جهان تهیه کرد و با توجه به نامه تکاندهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از دهها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکستهای اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ میباشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاحهای شیمیایی و نبود وسایل خنثیکننده آن، اینجانب با آتشبس موافقت مینمایم و برای روشنشدن درمورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاریخ 2/4/67 نگاشته است اشاره میشود، فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی یا مقابلهبهمثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ٧١ اگر ما ٣٥٠ تیپ پیاده و دوهزارو ٥٠٠ تانک و سه هزار توپ و ٣٠٠ هواپیمای جنگی و ٣٠٠ هلیکوپتر... که از ضرورتهای جنگ در آنموقع است داشته باشیم میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم... این فرمانده مهمترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه بهموقع بودجه و امکانات دانسته است و آورده است که بعید به نظر میرسد دولت و ستاد فرماندهی کل قوا بتوانند به تعهد عمل کنند. البته با ذکر این مطالب میگوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست».
محسن رضایی در واکنش به انتقادهایی که بعد از انتشار نامه به او شد، گفت که او این تجهیزات را برای مقابله با آمریکاییها درخواست کرده بوده و نه صدام: «اگر من این امکانات را فقط برای برخورد با صدام میخواستم، باید گفته میشد امکانات خیلی زیادی است؛ اما اگر ما برنامه عملیاتیمان این بود که ضمن سقوط صدام، آمریکا را هم از خلیج فارس بیرون کنیم، همه اینها روی هم در حد یک چماقی بوده در مقابل نیروهای آمریکایی و امکاناتی که صدام داشت؛ بنابراین این چیزی نیست و نهایتا چهار میلیارد دلار هم نمیشد. قرار نبود همه را بخریم و اینها را میساختیم».
هاشمی در همان مصاحبه با سایت «آینده» در سال٩٠ بهنوعی پاسخ رضایی را داده است؛ او میگوید: «یک بحث جدی با آقای رضایی کردم که بالاخره میخواهید چه کار کنید؟ اینکه پیش امام صحبت از جنگ عاشورایی میکنید، برنامه شما چیست؟ ایشان گفت: اگر میخواهید بجنگیم، باید امکانات بدهید.
گفتم: از کجا بدهیم؟ مگر پول داریم؟ پنج تا شش میلیارد دلار درآمد نفتی داریم که در حد تأمین نیازهای اولیه شماست و تمام میشود. در داخل کشور هم باید زندگی مردم را تأمین کنیم. اگر مردم در پشت جبهه آب و نان نداشته باشند، حمایت نمیکنند. الان برق مردم در ٢٢ ساعت به تناوب قطع میشود و در شهرها نهتنها هیچ حرکتی برای رونق نمیشود، بلکه روزبهروز خراب میشود. میدانید که اگر حمایتهای مردمی قطع شود، اوضاع برای ما در جبههها بد میشود. واقعا وضع بودجه کشور بهگونهای بود که تقسیم کرده بودیم. ٥٠ درصد را به جنگ و ٥٠ درصد را به دولت اختصاص داده بودیم تا برای مردم هزینه کند. با توجه به اوضاع بسیار آشفته تولید، بیشتر احتیاجات کشور وارداتی بود».
نگاه شمخانی هم درباره این نامه، به گفته تأملبرانگیز و نگاه هاشمی نزدیک است. او گفته است: «فرض میکنیم این نامه آقای رضایی نوشته نمیشد، اگر نوشته نمیشد آیا ما قادر به ادامه جنگ بودیم؟ ظرفیت موجود در کشور میگفت نمیشود جنگ را ادامه داد. این نامه برای چگونگی ادامه جنگ بود نه صلح».
و در نهایت اینکه محسن رضایی مدعی شده بود هاشمیرفسنجانی نامهای محرمانه منتشر کرده است که هاشمیرفسنجانی سال۱۳۹۰ در همان گفتوگو گفته بود: «محرمانهبودن این نامه دروغ است، اگر سپاه مثل گذشته میجنگید و اختلافات داخلیشان بروز نمیکرد و مشکل امکانات نداشتند، شاید امام با آتشبس موافقت نمیکردند. آقای رضایی میتوانست در همان نامه حرفهای کلی بنویسد. اینکه جزئیات نیازها را با ذکر ارقام بنویسد، برای امام مهم بود. امام در همان نامه که برای بیان بعضی از علل قبول آتشبس است، نقل به مضمون میگویند این مقدار هواپیما، تانک و موشک را از کجا بخریم؟ آمریکا را چگونه از خلیج فارس بیرون کنیم؟ شرط آقای رضایی این بود که آمریکا در خلیج فارس نباشد. وقتی دیدند با این نامه امام، ادعاهای آنها درباره علل پایان جنگ برای مردم برملا شد، از راه دیگر وارد شدند که آقای هاشمی یک نامه محرمانه را منتشر کرد که این یک دروغ بزرگ است. این نامه از مدتها قبل با دستخط امام در خاطرات آیتالله منتظری چاپ شده بود که همه مردم فهمیده بودند. من وقتی دیدم اینها دارند تاریخ جنگ را به همین زودی وارونه و منحرف میکنند، با یادآوری آن نامه به همه گفتم بهتر است در مسئلهای به این مهمی با سند حرف بزنیم و بهترین سند هم همان نامه بود که در متن خود چندین سند انکارنشدنی داشت. جالب است بدانید در همان زمان کپی همین نامه توسط حاجاحمدآقا به دست من رسید و گفت: امام میگویند این نامه را داشته باشم تا در مقطعی که نیاز شد، منتشر کنم. من هم دیدم بهترین زمان انتشار از سوی من همان زمان است که جوانان واقعیتهای مقطع پایان جنگ را بدانند».
در موضوعی دیگر محسن رضایی با هاشمیرفسنجانی درباره اعزام نیروها به غرب کشور دچار بحث میشود؛ چنانچه غلامعلی رجایی، مشاور هاشمی در مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به ماجرای بازپسگیری فاو در سال ۶۷ در سال 96 در همایش «آیتالله هاشمیرفسنجانی و هشت سال دفاع مقدس» گفته بود: «در جلسهای بین آقای محسن رضایی، فرمانده سپاه با مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی فرمانده جنگ -که سه ساعت طول کشید و نوار آن هم ضبط و پیاده شده است- آقای رضایی تلاش میکند آقای هاشمی را توجیه کند که ما باید برویم به غرب کشور و با عراق بجنگیم. آقای هاشمی مخالفت میکند و میگوید ما باید سرنوشت جنگ را در همین جنوب رقم بزنیم؛ موقعیت جنوب است که تعیین میکند جنگ باید به چه سرنوشتی دچار شود؛ ما در غرب چیزی نداریم. آقای رضایی اصرار میکند و آقای هاشمی بسیار با دلیل و منطق به ایشان میگوید موافق نیستم؛ اما در نهایت آقای رضایی میگوید که من نیروها را فرستادهام. یعنی او بدون اجازه آقای هاشمی که فرمانده جنگ بود نیروها را به آنجا اعزام کرده بود. آقای هاشمی میگوید خب پس اگر این کار را کردهاید که هیچ».
در پایان شاید باید ذکر کرد که البته با وجود تمام این اختلافها و انتقادهای رضایی به هاشمی در سالهای متمادی، سردار محسن رضایی احتمالا فراموش نمیکند که آیتالله هاشمیرفسنجانی در موضوع استعفای او از فرماندهی سپاه چطور از او حمایت کرد. هاشمی در خاطراتش به تاریخ 29 تیر 1367 درباره این موضوع نوشته است: «عصر آقای محسن رضایی آمد. ناراحت است. کمی گریه کرد. دلداریاش دادم. آماده استعفا است؛ گفتم در سمت خود بماند. قرار شد فردا مصاحبه تلویزیونی داشته باشد که شایعه بازداشت رد شود و برای بچههای سپاه هم روحیه بیشتر بشود. پیشنهاد داشت از زید در خاک عراق عقبنشینی کنیم؛ پذیرفتم. احتمال حمله دشمن است». او همچنین در تشریح این خاطره چند سال پیش در گفتوگو با سایت «آینده» گفته بود: «آن موقع عدهای فشار میآوردند که آقای رضایی نباشد. حتی ایشان یک بار استعفا دادند که امام نپذیرفتند. از فرماندهی سپاه هم استعفا داد. کسانی در داخل سپاه اذیتش میکردند. در مجلس هم کسانی بودند که اذیتش میکردند. من از ایشان دفاع میکردم. بههرحال من پس از اینکه حکم را گرفتم، به طرف اصلاح ساختار نیروهای مسلح رفتم که در کنارش بحث قطعنامه و اتمام جنگ شروع شد».