محمدرضا شجریان بهروایت نیوریورکتایمز
به گزارش اقتصادنیوز، نیویورک تایمز مطلبی با عنوان «یک موسیقیدان محترم برای ملت، اما ممنوعه از سوی دولت» نوشته است: سیاست های محمدرضا شجریان تقریباً هرگز صریح نبود ، اما مردم ایران می دانستند که او در کنار آنها ایستاده است.
مردی روی آمبولانس رفت و فریاد زد: «این حق مردم ایران است که او را در یک مراسم تشییع باشکوه بدرقه کنند. او متعلق به همه مردم است». شخص دیگری خواستار سه روز عزای عمومی شد؛ پیشنهادی که تشویق مردم را به همراه داشت.
محبوبترین چهره عمومی ایران که پس از شش دهه کار در موسیقی در سن 80 سالگی درگذشت، شایسته یک مراسم تشییع ملی بود. موسیقی و پیام آقای شجریان، برگرفته از کانون انساندوستانه شعر فارسی بود و مردم را از هر نسل و عقیده سیاسی متحد میکرد.
سیاست آقای شجریان تقریباً هرگز صریح نبود و او مدتها بر اینکه شخصی سیاسی نیست، اصرار ورزید. وی استدلال میکرد که آثار او به سادگی "مردمی" بودند. اما برای چندین سال قبل از انقلاب 1979 ایران و در دهههای بعد از آن، وی برخی از سیاسیترین ترانههای کشور را ساخت؛ موسیقی وی مردم را به پیوستن به انقلاب در سال 1979 فراخواند، با آلبوم "بی عدالتی" در سال 1985 لحن انتقادی به موسیقیاش داد و با آلبوم "بدون تو" در سال 2002 به تقبیح ریاکاریهای رایج پرداخت.
مشهورترین تصنیف وی، "مرغ سحر" که بر اساس یک شعر قدیمی فارسی ساخته بود، به آهنگی اعتراضی تبدیل شد. در کنسرت های او، چه در تهران، و چه در لندن، پاریس یا نیویورک، مردم از او میخواستند این ترانه را بخواند. و او همیشه با گذاشتن دست راست روی قلبش، انجام وظیفه میکرد؛
مرغ سحر، ناله سر کن، داغ مرا تازهتر کن (Bird of dawn, start your lament, relight my anguish)
زآه شرربار این قفس را، برشکن و زیر و زبر کن (Break this cage with your scintillating sighs and turn it upside down)
بلبل پربسته! ز کنج قفس درآ (Wing-tied nightingale, emerge from the cage corner)
نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا (And sing the song of human freedom)
مخاطبان نیز برای ابراز تمایل خود به آزادی با او همخوانی میکردند؛
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن (O God, O Heavens, O Nature, turn our dark night into morning)
شعری که این آواز بر پایه آن ایجاد شده مربوط به دهه 1920 است، زمانی که امیدهای ایرانیان به حکومت مشروطه با آغاز سلطنت مستبدانه رضا پهلوی درهمشکست. به دنبال سرکوبها، شعر به ندای آزادی تبدیل شد. وقتی آقای شجریان نسخه غنایی خود را از آن شعر خواند، در صدای او نه تنها روایت هزاران سال تمدن و یک سنت شعری و موسیقایی، بلکه حکایت یک قرن مبارزه سیاسی مدرن برای آزادی نهفته بود.
نویسنده در ادامه با اشاره به مصاحبهای که در سال ۲۰۱۱ با شجریان داشته نوشته است، وقتی وی را درباره ماهیت سیاسی موسیقیاش تحت فشار قرار دادم، آقای شجریان با لحنی رمزآلود گفت که همیشه سعی کرده است «راه درست را طی کند.»
او گفت: «هنگامی که همراه با مردم حرکت میکنید ، موضع شما مشخص است. مردم میدانند چه میخواهند.»
این که او اغلب برای شعرهایش از سنت عرفانی شعر فارسی استفاده میکرد، اتفاقی نبود. چراکه به وی اجازه میداد ضمن حفظ فضای انکار، تعابیر سیاسی انقلابی ارائه دهد. شعرهای کسانی چون مولانا، خیام و حافظ احترام تقریباً جهانی دارند و حتی محافظهکارترینها نمیتوانند از آن عیبجویی کنند. و در ایران که مشی سیاسی رادیکال میتواند برای هنرمندان و نویسندگان عواقب داشته باشد، ذوق هنری و قریحه بیهمتای آقای شجریان به عنوان خواننده و فضیلتهای شخصیتی وی، او را مدتها مصون نگه داشت.
برای بیش از 40 سال ، آقای شجریان امیدها و ناامیدیهای ایرانیان را نقل کرد و «صدای مردم» شد. او در میراث غنی شاعرانه کشور کاوش کرد و ترانههایی خواند که مستقیماً به مشکلات سیاسی و اجتماعی مردم مربوط بود. این امر کنسرتهای وی را به یکی از معدود مکانهای عمومی تبدیل کرد که در آن جماعت غریبه میتوانستند دور هم جمع شوند.
آقای شجریان با تمام فروتنی و شرمرویی خود، این نکته را به خوبی درک کرد و جز سرودن برای مردم خودش در سرزمین خودش لذت دیگری نداشت. او یک بار به من گفت «در ایران خواندن، مثل این است که شما در حال یادآوری خاطرات و اسرار با افرادی هستید که به همراه آنها رنجهای مشترک بردهاید. آنها معنای کلمات را میدانند و هر آنچه شما میگویید حامل بار معنایی بسیار زیادی است».
اما حتی آقای شجریان هم نتوانست برای همیشه مصون بماند. در سال 2009 ، پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران هنگامی که بخشی از معترضان به خیابان آمدند، آقای شجریان در مخالفت با رفتارهای دولت وقت علیه معترضان صحبت کرد در آن مقطع آهنگ "تفنگت را زمین بگذار" را ساخت.
وی از اجرای مجدد در ایران منع شد و آثارش -از جمله دعای افطار "ربنا" ، که به مدت ۳۰ سال مردم با شنیدنش از رادیو و تلویزیون در شبهای رمضان روزه خود را افطار میکردند- در رسانههای ملی ممنوع شد. و مردم برای پخش آن به تلفنهای همراه خود متوسل شدند.
از زمان مرگ او ، مردم در سراسر ایران گرد هم آمدند تا "مرغ سحر" را به شکل نوعی سرود ملی بخوانند.
نویسنده: ناهید صیامدوست استادیار مدعو مطالعات زنان و مردمشناسی دین در دانشکده الهیات دانشگاه هاروارد آمریکا
مترجم: علی آزادی