زن وحشتناکی که برده هاش را تبدیل به خرچنگ و هزارپا کرد! + تصاویر
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، شاید کمتر کسی از شماها با خانم دلفین لالوری آشنا باشید. کسی که از افرادی مثل آیلین وورنوس و الیزابت باتوری هم خشنتر شناخته شده. کسی که بر روی قربانیانش آزمایشهای وحشتناک انجام میداد.
دست و پاهای آنها را به هم پیوند میزد، خونهای آنها را به بدن یکدیگر تزریق میکرد، از آنها گرسنگی میکشید و از آنها استفاده نامتعارف میکرد و دهها کارهای وحشیانه دیگر.
در این گزارش به بررسی زندگی این خانم میپردازیم. در ادامه با ما همراه باشید.
مادام لالوری که بود؟
دلفین در ۱۹ مارس سال ۱۷۸۷ در یک خانواده ثروتمند و اشرافی در “نئو اورلئان” متولد شد. نام اصلی او “دلفین مکارتی” بود. مردان مکارتی، اکثرا نظامی بودند و علاوه بر نظامی بودنشان، صاحب زمینهای زیادی هم بودند. پدر دلفین هم “لوئیز بارتلمی مکارتی” نشان سلطنتی سنت لوئیس را دریافت کرده بود. تا سال ۱۷۹۴ خانواده وی یک مزرعه ۱۳۴۴ هکتاری در بارتولومئو داشتند.
مادر دلفین یک میزبان فوق العاده بود. او عاشق مهمانیها بود و همیشه به خانهای مهمان دعوت میکرد. او به حدی عاشق مهمان و مهمانی بود که بعضی وقتها اگر مهمانها قصد رفتن داشتند، کفش و لباسهای آنها را میدزدید تا کمی بیشتر در خانه آنها بمانند.
مادر دلفین در سال ۱۸۰۷ درگذشت و پدر او هم طبق یک رسم محبوب، به دنبال یک هم نشین جدید میگشت. در نهایت پدرش با زنی به نام سوفی موزانته ازدواج کرد و صاحب یک دختر شدند.
این زن خونخوار در طول زندگی اش سه بار ازدواج کرد که دو همسر اول او، به دلایل نامعلومی درگذشتند و ازدواج سومش که با یک دکتر بود، پایدار ماند.
دلفین و همسرهایش
۱. رامون لوپز
دلفین چهارده سال داشت که برای اولین بار با مردی ۳۵ ساله به نام رامون لوپز ازدواج کرد. رامون یک افسر اسپانیایی بود که نفر دوم شهر لوئیزیانا هم به شمار میرفت. او همسر خودش را با بی رحمی تمام رها کرد تا به لوئیزیانا بیاید و به سِمت خودش دست پیدا کند. او و دلفین لالوری در ۱۱ ژوئن سال ۱۸۰۰ با هم ازدواج کرد. رامون ۵ سال بعد از این ازدواج، دلفین را مادر و بیوه کرد.
رامون لوپز به دلیل سرپیچی از دستورات و نقص قوانین اسپانیا، تحت تعقیب قرار گرفت. دلفین با تلاشهای خود و ملاقاتهایی که با ملکه داشتف توانست حکم بخشش همسرش را بگیرد و به عنوان کنسول اسپانیا در نیواورلئان خدمت کند. در همین زمان، دلفین دختر رامون را باردار بود و در هاوانا منتظر همسرش بود.
رامون هم سوار بر کشتی بود تا به همسر عزیزش برسد. اما در ۱۱ ژانویه ۱۸۰۵، کشتی دچار سانحهای میشود و رامون به همراه بقیه مسافران غرق میشوند.
دلفین هم در همین زمان، دختر خود را (ماری دلفین) به دنیا آورد. او در شهر هاوانا منتظر ماند تا جنازه شوهرش به دست او برسد و او را دفن کند و همچنین دخترش را تعمید دهد. سپس او به شهر نیواورلئان بازگشت.
۲. ژان پل بلانکی
در تولد ۲۰ سالگی دلفین، یعنی در تاریخ ۱۹ مارس ۱۸۰۷ او با تاجری فرانسوی به نام ژان پل بلانکی ازدواج کرد. این ازدواج دقیقا چند هفته بعد از مرگ مادر دلفین رخ داد؛ مادر دلفین قبل از مرگ، زمینهای خودش را بین فرزندانش تقسیم کرده بود و همانطور هم که گفتیم، ژان یک تاجر بود و شاید این موضوع را یک فرصت میدید. علاوه بر این ارث، چندین زمین و وسایل دیگر هم از سوی پدر و مادرش به او رسیده بود که طبق برآوردها، سرمایه او به پول امروز بیش از ۲ میلیون دلار میشد.
ژان پل بلانکی یک تاجر بی رحم بود که در زمینه تجارت برده و همچنین کمی هم در سیاست فعالیت میکرد و همچنین به گفته بعضی ها، او با چندین گروه دزدان دریایی هم در ارتباط بود.
آنها تا سال ۱۸۱۵ به خوبی خوشی با یکدیگر زندگی میکردند و همچنین صاحب ۵ فرزند هم شدند. اما زندگی همیشه آنگونه که ما میخواهیم پیش نمیرود. در نبرد نیواورلئان بود که ژان پل ۵۱ ساله درگذشت و دلفین لالوری ۲۸ ساله دوباره بیوه شد. حالا او مانده بود و کلیه اموال همسرش که باید آنها را آباد میکرد به علاوه بدهکاریهای همسرش که باید پرداخت میکرد.
در طی ۱۰ سال آینده، او توانست با فروختن زمین و اموال و حتی بردههای ژان پل، تمام بدهکاری هایش را پرداخت کند. گفته میشود که او قسمتی از اموال خودش را خودش خرید و همچنین بعضی از بردهها را نفروخت و پیش خودش نگه داشت. تا حدود ۵ سال بعد، ۸ تا از این بردهها به دلایل نامعلومی مردند که همه آنها یا کودک بودند و یا زنان جوان.
به دلیل پرداختن بدهیهای ژان، او حالا سرمایه اش خیلی کم شده بود؛ ولی در همین زمانها (۱۸۲۴) پدرش مرد و ارث قابل توجهی برای فرزندانش به جا گذاشت. در وصیت نامه او آمده بود که او ۵ هزار دلار و دو برده را برای دلفین به جا گذاشته بود.
یک نمونه از شکنجه هایی که دلفین بر روی برده هایش انجام می داد
۳. دکتر لوئیس لالوری
لوئیس در واقع یک متخصص جراحی کمر بود. در سال ۱۸۲۶ یکی از فرزندان دلفین لالوری برای صاف شدن کمرش به کمک دکتر لوئیس نیاز داشت و در همینجا بود که رابطه آنها شروع شد.
در آن زمان لالوری دیگر یک زن عادی نبود. او کسی بود که ۳۸ سال سن داشت، دو بار ازدواج کرده بود و صاحب پنج فرزند بود و ثروت قابل توجهی داشت.
او با دکتر وارد رابطه شد و قبل از ازدواج صاحب یک فرزند شدند. پنج ماه پس از تولد فرزندشان، آنها به یک دفتر اسناد رسمی رفتند تا عقد کنند. البته بعدها کشف شد که تاریخ ازدواج آنها، ۶ ماه عقبتر ثبت شده و آن هم به این دلیل بود که نمیخواستند یک بچه در خارج از زمان ازدواج داشته باشند.
دکتر لالوری ۲۵ ساله اکنون با یک زن ۴۰ ساله ثروتمند در کشوری جدید در حال زندگی بود. طبق نامهها و اسناد پیدا شده، آنها زندگی خوب و خوشی را نداشتند و همیشه با یکدیگر دعوا میگرفتند. برخی از این اسناد نشان از اولین شکنجههای دلفین بر روی بردهها دارد.
این درگیریها تا سال ۱۸۳۲ ادامه داشت و درنهایت این دو از یکدیگر جدا شدند.
آتش سوزی عمارت لالوری
در ۱۰ آپریل سال ۱۸۳۴ یک آتش سوزی در عمارت بزرگ دلفین لالوری رخ داد که باعث برملا شدن اسرار بزرگی شد. بعد از اینکه آتش سوزی رخ داد، آتش نشانان وارد خانه شدند و بعد از جست و جو، هفت برده را در وضعیت وحشتناک پیدا کرده که با زخمهایی که داشتند، با زنجیر به هم بسته شده بودند.
البته در سایتها و منابع مختلف، اطلاعات مختلفی درباره این اتفاق وحشتناک گفته شده؛ ولی حتی ملایمترین این گذارشها هم چیزی وحشتناک را بیان میکند. بر روی بردهها عمل جراحی تغییر جنسیت انجام شده بود، دست و پای زنی را شکسته بود تا او را تبدیل به خرچنگ کند و حتی گفته میشود برای اینکه یک زنی را به هزارپا تبدیل کند، او را تکه تکه کرده بود.
بعد از برملا شدن این رازهای وحشتناک، او به کمک یکی از بردههای وفادارش به سمت بندر فرار کرد تا از آن منطقه فرار کند. طبق گفتهها او نیواورلئان را به مقصد فرانسه ترک کرد.
سرانجام او در سال ۱۸۴۹ درگذشت. البته دلیل مرگ او مشخص نیست؛ ولی طبق نامههایی که بین او و فرزندانش رد و بدل میشد، اطلاعاتی درباره یک بیماری وجود داشت که احتمالا دلیل مرگ هم همین مورد بود.