برندگان سیاست ارزی و تثبیت قیمت دلار
به گزارش اقتصاد نیوز به نقل از روزنامه دنیای اقتصاد، نخست دوره 1372 تا 1378 و مورد بعدی، دوره اخیر شوک ارزی یعنی سالهای 1389 تا 1392. در این دستهبندی، کل تقاضای ارز موجود در بازار به دو دسته تقاضای نمودارگرا و بنیادگرا تقسیم شده و گفته میشود که بنیادگراها، عوامل اصلی فعال در بازار ارز هستند که با تلاش برای شناسایی انحراف نرخ از مقدار میانگین و انتظار برای بازگشت نرخ به آن مقدار، سهمی اساسی در تثبیت بازار دارند. در مقابل، نمودارگراها فعالانی هستند که بهعنوان مثال هنگام افزایش قیمت، انتظارات را حول افزایش بیشتر شکل میدهند و در نتیجه، به تشدید نوسان کمک میکنند. نکته جالب پژوهش مذکور این موضوع است که در دو دوره ذکرشده برای نوسان ارزی، نمودارگراها سودی به مراتب بیشتر از بنیادگراها از تغییرات قیمت در بازار کسب کردهاند. علاوه بر این، یافتههای این تحقیق بیانگر این است که به دلیل سیاستهای نادرست پولی و ارزی در کشور، مقدار میانگین و بنیادی نرخ ارز هیچگاه برای عوامل بنیادگرای بازار – و حتی خود سیاستگذار- معلوم نبوده و این امر، به نفع نمودارگراها و در جهت تضعیف ثبات بازار عمل کرده است. به گفته محققان، علت اصلی افزایش سهم نمودارگراها در بازار و وقوع بیثباتی اولیه در این بازار به دلیل سیاستهای اشتباه مقامات پولی و مالی، اظهارات غیرکارشناسی مقامات پولی، متنوع نبودن سمت عرضه این بازار، مستقل نبودن بانک مرکزی و کارآ نبودن سایر بازارهای مالی و پولی است. علاوه بر این، همانطور که دنیای اقتصاد بیشتر نیز این موضوع را مورد بررسی قرار داده، سیاست ارزی و پولی حاکم بر اقتصاد ایران طی دهههای گذشته در تعارض با قواعد اساسی اقتصاد مانند نظریه «سهگانه غیرممکن» است و در نتیجه، علاوه بر بیثباتی بازار ارز و سرایت تبعات این بیثباتی به اقتصاد، سیاست پولی نیز استقلال خود را بازنیافته و نتیجه آن در مسائلی مثل آشفتگی نرخها در بازار پول آشکار بوده است.
اثر انتظارات در مسیر نرخ ارز
این پژوهش اقتصادی به بررسی نقش انتظارات ناهمگن در شکلگیری نوسانات نرخ ارز پرداخته و با استفاده از دادههای زمانی مربوط به نرخ ارز اسمی غیررسمی در بازه زمانی 1370 تا 1393 رفتار نرخ ارز با استفاده از رهیافت بنیادگراها- نمودارگراها و روش مدلسازی مبتنی بر عامل، شبیهسازی شده است. این مطالعه با عنوان «نقش انتظارات در شکلگیری نوسانات نرخ ارز» از سوی حبیب مروت و علی فریدزاد گردآوری شده است.بر اساس ادبیات موضوع، انتظارات برونیابانه نوعی از انتظارات است که بر اساس آن، اگر قیمت یک دارایی در حال افزایش باشد، سرمایهگذاران انتظار دارند افزایش قیمت در دورههای آتی ادامه داشته باشد، از این رو تقاضای خود را با افزایش قیمت، افزایش و در صورت کاهش قیمت، کاهش میدهند. در ادبیات مالیه بینالملل موضوعی با عنوان معمای انفصال وجود دارد که نشان میدهد نوسانات نرخهای ارز را نمیتوان تنها با تغییرات عوامل بنیادی تعیینکننده آن توضیح داد. محققان به منظور توضیح معمای انفصال و سایر حقایق مشاهده شده، در مورد نوسانات نرخ ارز به پیچیدگی رابطه بین عوامل بنیادی و نرخ ارز اشاره کردند. آنها مواردی مانند نقش مهم انتظارات در مورد عوامل بنیادی موثر بر نرخ ارز، استفاده از استراتژیها و روشهای ناهمگن عوامل بازار برای خرید و فروش ارز و در نهایت، اثرگذاری عوامل غیربنیادی در تصمیمگیری سرمایهگذاران برای خرید و فروش ارز را بهعنوان مهمترین علل این پیچیدگی عنوان کردند.
یافتههای این پژوهش نشان میدهد که در دو دوره 1372 تا 1378 و 1389 تا 1392 سهم نمودارگراها از کل مازاد تقاضای ارز تقریبا بیش از 80 درصد است. در این دورهها، کشور با نوسانات شدید نرخ ارز همراه بوده است. البته در دوره دوم تقریبا کل بازار را نمودارگراها در اختیار داشته و در نتیجه نوسانات در این دوره بسیار شدید و افزایشی بوده است. همچنین در این پژوهش به عوامل دیگری که سبب بالا رفتن سهم نمودارگراها در شبیهسازی شدهاند، اشاره و توضیح داده شده است که این دو عامل در نظر نگرفتن هزینه معاملاتی و هزینه فرصت است. از این رو، فرض شده است که در صورت در نظر گرفتن این موارد احتمالا سهم نمودارگراها کاهش خواهد یافت؛ هرچند که احتمالا سهم آنها بسیار بیشتر از بنیادگراها خواهد بود. علاوه بر این، نتایج حاکی از این است که در دو دوره، یعنی سالهای 1370 تا 1372 و 1379تا 1389 در بازه زمانی مورد بررسی، رفتار نرخ ارز نسبتا باثبات بوده است. در این دو دوره به ویژه دوره دوم، سهم بنیادگراها از نمودارگراها تا حدودی بیشتر بوده و باعث ایجاد ثبات در این بازار شدهاند. همچنین یافتههای این مطالعه حاکی از این است که از ابتدای سال 93 مجددا سهم بنیادگراها از بازار در حال افزایش بوده و بنابراین بازار به سمت ثبات حرکت کرده است. محاسبات این مطالعه نشان میدهد که هرچه افق زمانی طولانیتر میشود، متوسط سهم نمودارگراها از مازاد تقاضا کاهش مییابد و بنیادگراها نقش مهمتری در بازار ایفا میکنند.
علاوه بر این، بررسی سود نمودارگراها و بنیادگراها در افقهای زمانی مختلف نشان میدهد که در هر سه افق زمانی مجموع سود نمودارگراها در دوره زمانی مورد بررسی بیشتر از مجموع سود بنیادگراها است که این خود دلیلی بر وجود دیدگاه برونیابانه و نمودارگرا در این بازار است زیرا اگر آنها از فعالیت در این بازار سود نمیبردند از بازار خارج میشدند درحالی که بنیادگراها در مجموع در این بازار زیان میکنند. پژوهشگران در این مطالعه به تبیین نتایج پرداخته و معتقدند منشا و علت اصلی افزایش سهم نمودارگراها در بازار و وقوع بیثباتی اولیه در این بازار به دلیل سیاستهای اشتباه مقامات پولی و مالی، اظهارات غیرکارشناسی مقامات پولی، متنوع نبودن سمت عرضه این بازار، مستقل نبودن بانک مرکزی و کارا نبودن سایر بازارهای مالی و پولی است. بهعلاوه آنها به این نتیجه رسیدهاند که این بیثباتی اولیه و عدم شفافیت و اطلاعات کامل بازار به تدریج منجر به شکل انتظارات برونیابانه و سوداگرانه در بازار شده و بیثباتی و نوسانات نرخ ارز را تشدید میکنند.
بنیادگراها در مقابل نمودارگراها
همانطور که در این مطالعه بیان شده است، نرخ ارز یکی از پرتلاطمترین متغیرهای اقتصادی کشور در دو دهه گذشته بوده است. نوسانات نرخ ارز علاوه بر اثرگذاری متداول بر تصمیمگیری عوامل اقتصادی و سرمایهگذاران، بر سیاستهای مالی دولت نیز بسیار موثر است. همچنین از آنجا که مهمترین منبع بودجه دولت درآمدهای نفتی بوده که بهصورت ارزی است، بنابراین پیشبینی درآمدهای ریالی ناشی از فروش نفت منوط به پیشبینی نرخ ارز است چرا که با افزایش نوسانات نرخ ارز بر نااطمینانیهای قیمت ریالی نفت افزوده شده و درآمدهای ریالی دولت را شدیدا تحت تاثیر قرار میدهد. در نتیجه بودجهنویسی را با چالش روبهرو میکند و به همین دلیل یکی از مهمترین متغیرهای اثرگذار بر بودجه است. مطالعات انجام شده در این حوزه نشان میدهد که مهمترین و رایجترین مدل با عوامل ناهمگن به منظور مدلسازی نقش انتظارات در شکلگیری نوسانات نرخ ارز، مدل بنیادگرها- نمودارگراها است. در این مدل عوامل بازار به دو گروه اصلی با ویژگیهای متفاوت تقسیم میشوند؛ بنیاد گراها انتظارات برگشت به میانگین دارند، یعنی هنگامی که نرخ ارز از میانگین بلندمدت آن بیشتر شد، تقاضای خود را کاهش میدهند و برعکس. نمودارگراها انتظارات برونیابانه دارند و با افزایش نرخ ارز، تقاضای خود را افزایش میدهند. مطالعات مختلف نشان دادهاند که تراکنش بین این دو گروه و تغییر و پویاییهای سهم آنها از تقاضای کل بازار ارز میتواند ویژگیهای این بازار را توضیح دهد. این مطالعات نمودارگراها را مهمترین عامل بیثباتی بازار ارز میدانند.
در این پژوهش دو فرض اساسی در نظر گرفته شده است؛ فرض اول این است که عوامل بازار محدودیتهای شناختی در فرآوری و ارزیابی اطلاعات دارند. آنها قادر به درک پیچیدگی مدل مورد استفاده نیستند. فرض دوم نیز این است که چون آنها از محدودیتهای شناختی خود اطلاع دارند، تلاشی برای فهم کل پیچیدگیها نمیکنند، بلکه از قواعد سرانگشتی ساده استفاده کرده و موقعیت خود را در بازار تعیین میکنند. عوامل در این مدل همانند مدلهای سنتی عقلایی نبوده و در عین حال سادهلوح نیز نیستند، بلکه رفتار خود را با توجه به انگیزهها تغییرداده و تعدیل میکنند. در واقع آنها با مکانیزم آزمون و خطا که شاید مهمترین مکانیزم یادگیری بشر است، تصمیمگیری میکنند. مهمترین کاربرد مدل بنیادگراها- نمودارگراها تاکید بر نقش پویایی سهم نمودارگراها از کل تقاضا و در نتیجه اثر آن برشکلگیری نوسانات متغیرهای مالی است. همچنین پژوهشگران نکته مهم دیگری را نیز در مدلسازی این مطالعه در نظر گرفتهاند. آنها معتقدند به دلیل دخالت بانک مرکزی در بازار ارز و تلاش در پایین نگه داشتن نرخ ارز با وجود آنکه بنیادگراها انتظار برگشت به میانگین را دارند، اما میانگین الزاما با مقادیر بنیادی یکسان نیست. به عبارت دیگر، در ایران الزاما بنیادگراها مقدار بنیادی را دنبال نمیکنند (چون برآورد صحیح و دقیقی از آن ندارند)، اما استراتژی خرید و فروش را بر اساس میزان انحراف از میانگین اتخاذ میکنند.