نقش «دولت» در التهاب ارزی اخیر/ شرط خداحافظی با بحران های ارزی
او میگوید: سیاستگذاران اقتصادی ما با تورم، کالاهای داخلی را گران میکنند، اما با تثبیت نرخ دلار، کالاهای خارجی را ارزان نگه میدارند چون دلار نماینده کالاهای خارجی است. مکانیسمی که این سیاستها در اقتصاد ایجاد میکند این است که بهتدریج تقاضا برای کالاهای خارجی و واردات افزایش پیدا میکند. سال به سال منابع ارزی کشور را نابود میکنند تا قیمت دلار را تثبیت کنند تا جایی که دیگر امکان و قدرت تثبیت را نداشته باشند و ناگهان جهش ارزی رخ دهد. میرزاخانی که مدافع تعدیل تدریجی نرخ ارز است، درباره تبعات سرکوب نرخ ارز و عواقب جهش ارزی میگوید: در دوره تثبیت، بخش زیادی از تولید ملی، اشتغال و رشد اقتصادی ما از بین میرود و سفره ایرانیان کوچکتر میشود. موقع جهش نیز تورم داریم که باعث فقیرتر شدن مردم میشود. وقتی جهش ارزی اتفاق میافتد، التهاب و بیثباتی ایجاد میشود و تمام برنامهریزیهای فعالان اقتصادی به هم میریزد.
♦♦♦
کدام سیاستهای ارزی دولت قبل و دولت فعلی آقای روحانی باعث شکلگیری بحران در روزهای گذشته شد؟ ریشههای این بحران در کدام سیاستهاست؟
در حال حاضر مدیریت تیم اقتصادی کشور دچار اشکالاتی است. به نظر من برای اینکه اقتصاد درست مدیریت شود، تیم اقتصادی باید سه ویژگی شامل «اشراف تئوریک»، «فنون سیاستگذاری» و «فنون مدیریتی» داشته باشد. اشراف تئوریک یعنی افرادی که تیم اقتصادی را مدیریت میکنند بر مسائل اقتصادی و راهحلهای مختلف این مسائل اشراف داشته باشند و همچنین از مفاهیم اقتصادی اطلاع داشته باشند؛ به عنوان مثال بدانند ارزش پول ملی یعنی چه تا تصور نکنند ارزش پول ملی یعنی نرخ دلار. درواقع قدرت خرید ریال به تورم وابسته است و با افزایش تورم قدرت خرید ریال کاهش مییابد. از سال 1384 تا سال 1389 شاخص قیمتها تقریباً دو برابر شده است. بنابراین قدرت خرید ریال یعنی ارزش پول ملی به نصف کاهش یافته است؛ یعنی اگر فردی در سال 1384 میتوانست سبد کالایی را با پرداخت 100 هزار تومان خریداری کند، در سال 1389 با پرداخت همین مبلغ میتوانست نصف کالاهای همان سبد را خریداری کند و برای خرید کل آن سبد باید 200 هزار تومان میپرداخت؛ مفهومش این است که ارزش کالاها بالا رفته و ارزش پول ملی پایین آمده است، البته در همین بازه زمانی نرخ دلار ثابت مانده است که نشان میدهد استعداد جهش دارد و با کوچکترین تلنگری جهش خواهد کرد که این اتفاق افتاد. پس اینکه برخی در تیم اقتصادی دولت تصور میکنند نرخ دلار نشاندهنده ارزش پول ملی است، ناشی از نداشتن اشراف تئوریک بر موضوع است. اگر آقایان بدانند ارزش پول ملی در جایی دیگر یعنی در چاپخانه بانک مرکزی تعیین میشود، پول اضافی چاپ نمیکنند نه اینکه هر قدر دلشان میخواهد پول چاپ کنند و بعد که به نرخ دلار رسید، نرخ دلار را سرکوب کنند و بگویند ارزش پول ملی ثابت است.
البته نه اینکه در داخل تیم اقتصادی کسانی نیستند که این مفاهیم را بدانند، ولی ما بر مبنای خروجی قضاوت میکنیم؛ وقتی فردی به عنوان سخنگوی دولت صحبت میکند، به نظر میرسد مفهوم ارزش پول ملی در ذهنش اینطور است. با این نحوه تفکر، این انتظار که اقتصاد کشور به راه بیفتد و به قول آقای رئیسجمهور چرخ اقتصاد بچرخد، انتظاری واقعبینانه نخواهد بود.
ویژگی دوم دانستن «فنون سیاستگذاری» است. الان مهمترین ابزار سیاستگذاری اقتصادی همین سیاست ارزی است. تیم مدیریت اقتصادی باید بداند اگر میخواهد بازار ارز ملتهب نشود، اگر میخواهد نرخ دلار نرخی باشد که به تولید قدرت بدهد و موتور صادرات باشد نه موتور واردات و اگر میخواهد درآمد و رفاه مردم را بالا ببرد و فقر را کم کند، باید چه سیاستهایی را تعیین کند. دانستن فنون سیاستگذاری یعنی بدانیم از میان راههای مختلفی که داریم، باید کدام راه را انتخاب کنیم که بهتر به هدف برسیم. اگر این را ندانیم، فنون سیاستگذاری را با فنون مدیریتی اشتباه میگیریم که یکی از مشکلات کشور ما همین است. بعضی از مدیران ما بعد از آزمون و خطای بسیار، چیزهایی یاد گرفتهاند که مدیریت نیست. مدیر ابتدا باید فنون سیاستگذاری را بداند. اگر این فنون را بداند دیگر مسیرش را به خاطر احتمال سنگاندازی یا ناهمواری، رها نمیکند و به سراغ مسیرهای نادرست نمیرود. رسیدن به اهدافی مانند اقتصاد مقاومتی، اشتغال، رفع بیکاری و رفع تورم که این همه از آنها حرف میزنند، یک سیاست ارزی درست میخواهد. این سیاست ارزی جادهای است که باید آن را طی کنیم. ممکن است این جاده ناهموار باشد یا در آن سنگ بیندازند. اینجاست که ویژگی سوم یعنی آگاهی از «فنون مدیریتی» مطرح میشود. با اشراف تئوریک و فنون سیاستگذاری، مسیر مشخص میشود. پس از آن مدیر باید با استفاده از فنون مدیریتی این ماشین را در مسیر مشخصشده طوری پیش ببرد که به ساکنان آن سنگ نخورد و در چاله هم نیفتد، نه اینکه به خاطر محتمل دانستن برخی مسائل، از مسیر اصلی خارج شود و به مسیر دیگری برود که به هیچ مقصدی نمیرسد. مدیر کسی است که موانع و مشکلات مسیر را بشناسد و توانایی عبور از این موانع را هم داشته باشد. به نظر من خروجی کار تیم مدیریت اقتصادی کشور نشان میدهد که این تیم در هر سه ویژگی که ذکر کردم مشکل دارد و همین مساله ریشه بحران ارزی روزهای اخیر است.
به نظر شما بحران ارزی اخیر تا چه حد قابل پیشبینی و قابل مدیریت بود؟
نرخ ارز در صورتی مستعد جهش نیست که ما تورم نداشته باشیم یعنی پول ملیمان را بیارزش نکنیم، البته نه با این تعریف اداری برابری با نرخ دلار، بلکه در چاپخانه بانک مرکزی، پول ملی را بیارزش نکنیم. اگر چاپ پول و انتشار اسکناس فراتر از رشد اقتصادی باشد، قانون اقتصاد بالاخره خودش را نشان میدهد و این چاپ پول به تورم تبدیل میشود. این اقدام باعث میشود پول ملی در برابر همه کالاها بیارزش شود، قاعدتاً همین بیارزش شدن باید در مقابل دلار نیز اتفاق بیفتد. سیاستگذاران اقتصادی ما با تورم، کالاهای داخلی را گران میکنند، اما با تثبیت نرخ دلار، کالاهای خارجی را ارزان نگه میدارند چون دلار نماینده کالاهای خارجی است. بعد میگویند جلو قاچاق و واردات را بگیرید. از سال 1350 که قیمت نفت جهش پیدا کرده تا بحران ارزی اخیر، داستان همین بوده است. پول نفت به ما اجازه میدهد دلار را تثبیت کنیم؛ یعنی کالاهای خارجی را نسبت به کالاهای داخلی ارزان نگه داریم چون با وجود تورم نمیتوانیم کالاهای داخلی را ارزان نگه داریم. مکانیسمی که این سیاستها در اقتصاد ایجاد میکند این است که بهتدریج تقاضا برای کالاهای خارجی و واردات افزایش پیدا میکند. یعنی با سیاست اقتصادی خودمان، کالاهای وارداتی را در سبد مصرفی مردم جایگزین کالاهای داخلی میکنیم. در نتیجه سال به سال منابع دلاری کشور را نابود میکنند تا قیمت دلار را تثبیت کنند تا جایی که دیگر امکان و قدرت تثبیت را نداشته باشند و ناگهان جهش ارزی رخ دهد. این جهش ارزی نه به تحریم یا افت قیمت نفت ربط دارد نه به اینکه در دوبی و چین گره ایجاد شده است. البته ممکن است عواملی جهش ارزی را تسریع کند، ولی اگر هیچکدام از اینها هم اتفاق نیفتد، بالاخره سرکوب نرخ ارز اثر خودش را میگذارد چون ما نمیتوانیم هر قدر دلمان میخواهد کالا وارد کنیم. فقدان اشراف تئوریک اینجا اهمیت پیدا میکند. علت بیتوجهی آقایان به عواقب تثبیت نرخ دلار این است که تصور میکنند ارزش پول ملی یعنی نرخ دلار و نرخ دلار حیثیت و ناموس مملکت است، در حالی که ارزش ریال همانجا که پول چاپ میکنند از بین میرود. اشتباه دیگر این است که تصور میکنند افزایش نرخ دلار تورم ایجاد میکند، درحالیکه رابطه برعکس است و این تورم است که نرخ دلار را افزایش میدهد. با تثبیت نرخ دلار میخواهند از آثار تورم جلوگیری کنند که این آثار هم در یک مقطع زمانی به صورت جهش خودش را نشان خواهد داد. در حالی که اگر نرخ ارز را بهتدریج تعدیل کنند، از تولید داخلی محافظت میشود، مملکت به عرصه تاختوتاز کالاهای وارداتی تبدیل نمیشود و از جهش نرخ ارز هم جلوگیری میشود. جالب است وقتی ما میگوییم تعدیل تدریجی داشته باشیم، میگویند پس شما طرفدار گرانی دلار هستید. درحالیکه ما میگوییم جلو تورم را بگیرید و اگر توانستید این کار را بکنید، دلار را هم ثابت نگه دارید، ولی اگر جلو تورم را نگرفتید و نرخ ارز را تثبیت کردید، پس شما طرفدار جهش ارزی هستید. هر مقطعی که تثبیت نرخ ارز را داشتهایم، بعد از آن جهش ارزی هم اتفاق افتاده است. اما دقیقاً چه زمانی جهش رخ میدهد؟ ممکن است عاملی مانند تحریمها جهش ارزی را تسریع کند، اما حتی اگر هیچ اتفاق غیرعادی هم رخ ندهد، جهش در زمان خودش اتفاق میافتد. مثلاً جهش ارزی سال 91 اگر در همان سال اتفاق نمیافتاد با یکی دو سال تاخیر انجام میشد همانطور که در ونزوئلا اتفاق افتاد. شاید عامل تسریعکنندهای شکل نگیرد، ولی به این معنی نیست که جهشی اتفاق نخواهد افتاد. من در میزگرد «چشمانداز اقتصاد ایران در نیمه دوم سال ۱۳۹۶» (ویژهنامه مشترک روزنامه دنیای اقتصاد و هفتهنامه تجارت فردا) گفتم تحرکات ترامپ و سیاستگذاریهای غلط خود ما میتواند جهش ارزی را تسریع کند. اتفاقاً ترامپ هنوز تهدیداتش را عملی نکرده، ولی آقایان خودشان سیاستگذاریهای غلط را انجام دادند. نرخ سود بانکی را کاهش دادند، بعد انتظارات تورمی را که در بازار بود به سمت بازار ارز و بخشی از آن را هم به بازار مسکن هدایت کردند. به همین دلیل در قابل پیشبینی بودن این جهش ارزی هیچ شکی نیست. البته برخی آقایان میگویند قابل پیشبینی نبود. ولی آنچه ما گفته و نوشته بودیم پیشبینیهای مبتنی بر استدلال بود. این استدلال در همه جای دنیا پذیرفته شده است. سیاستگذاران باید استدلال درست را بپذیرند و خطاها را تکرار نکنند. زمانی میگفتند مردم ایران حافظه تاریخی ندارند، ولی به نظر میرسد سیاستگذاران ما اصلاً حافظه تاریخی ندارند. مساله جهش ارزی چندینبار در اقتصاد ایران تکرار شده است. جهش ارزی اخیر نیز کاملاً قابل پیشبینی بود، پیشبینی هم شد و این پیشبینیها ثبت شده است. جهش ارزی قابل پیشگیری هم بود؛ سیاستگذاران میتوانستند انرژی تورم را از نرخ دلار تخلیه کنند و شاهد آثار مثبت آن بر اقتصاد باشند. وقتی ما برای آینده چشمانداز تورمی نمیداشتیم، نرخ بهره هم خودش پایین میآمد و همین خودش وضعیت را بسیار بهتر میکرد. اینجا هم مساله نداشتن اشراف تئوریک مطرح است. آقایان تصور میکنند سیاستگذاریهای اقتصادی مستقل از هم قابل پیاده کردن است، درحالیکه سیاست پولی، سیاست ارزی و سیاست مالی جدا از هم نیست. متاسفانه نهتنها هر دستگاهی کار خودش را انجام میدهد، بلکه در همان یک دستگاه سیاستگذاری پولی حتی معاونتهای مختلف با هم هماهنگ نیستند. این اشکالی است که نمیدانم از کجا نشات میگیرد و شاید به خود رئیسجمهوری برگردد. باید تیم اقتصادی ما هماهنگ کار کند؛ یا خود رئیسجمهوری باید فرماندهی کند یا افرادی که در حوزههای مختلف کار میکنند، سیاستگذاری یکدیگر را خنثی نکنند. عمل کنند. به نظر من نهتنها این اتفاق نمیافتد، بلکه فکر آقای رئیسجمهوری هم در عرض فکرهای اینهاست و چند فکر رقیب هر کدام ماشین اقتصاد را به سمتی میکشند.
آثار و تبعات سرکوب ارز، از ۱۳۹۴ تا پاییز ۱۳۹۶ بر بازارها و بر بخش واقعی چه بود؟
وقتی نرخ ارز را سرکوب میکنند درواقع قدرت رقابتی کالاهای داخلی را نسبت به کالاهای خارجی از بین میبرند. میزان قدرت رقابتی در کالاهای مختلف ما متفاوت است. ممکن است کاهش قدرت رقابتی به یک کالا صدمه زیادی وارد نکند، ولی تولید کالا در بخشهای دیگری را کاملاً نابود کند. مثلاً نرخ ارز در سال 1384 هزار تومان است، ولی ما تورم 10 درصدی داریم و این نرخ باید هزار و 100 تومان بشود، وقتی نرخ ارز را سرکوب میکنیم و نمیگذاریم به هزار و 100 تومان برسد، یکسری از کالاهای داخلی قدرت رقابتی خود را از دست میدهند، نه همه. به همین دلیل هیچکس نمیبیند که یکسری از تولیدکنندهها نابود میشوند. سال 1386 باز باید نرخ ارز را تعدیل کنیم و مثلاً به هزار و 300 تومان برسانیم، ولی این کار را نمیکنیم و یکسری دیگر از کالاهای تولیدی نابود میشوند. سال بعد از آن باز تعدیل لازم است ولی با ادامه تثبیت نرخ ارز یکسری دیگر از کالاهای ما نابود میشوند. با از بین رفتن هر گروه از این تولیدکنندهها بخشی از اشتغال و توان عرضه داخلی از بین میرود. در نتیجه وقتی نرخ ارز با یک جهش بالا رفت، دیگر این بخشها وجود ندارند که از تعدیل نرخ ارز نفعی ببرند. یعنی ما نه از فواید بالا رفتن نرخ ارز استفاده میکنیم، نه میتوانیم تورم را کنترل کنیم. درحالیکه بالا رفتن تدریجی نرخ ارز میتواند به تورم منجر نشود. جهش به دو دلیل تورم ایجاد میکند؛ یکی اینکه افزایش نرخ ارز در یک مقطع زمانی بسیار کوتاه انجام میشود و دیگر اینکه ما عرضه داخلی را نابود کردهایم، در حالی که اگر نرخ ارز به صورت تعدیل تدریجی افزایش یافته بود، عرضه داخلی جانشین میشد و نمیگذاشت تورم هم بالا برود.
سال 1377 ما 18 درصد و سال 1378 نیز 20 درصد تورم داریم که این تورمها نسبت به تورمهای ما در مقاطعی که نرخ ارز بالا میرود، پایین محسوب میشود. در سال 1377 نرخ ارز از 478 تومان به 646 تومان رسیده؛ یعنی نرخ ارز بیش از 35 درصد افزایش پیدا کرده، ولی اثر زیادی روی تورم نداشته است چون اگر این افزایش هم نبود، ما 15 تا 16 درصد تورم داشتیم. سال 1378 نرخ ارز از 646 تومان به 863 تومان رسیده و تورم ما 20 درصد است که اگر این افزایش نرخ ارز هم نبود تورم 15 درصد میشد. در این دو سال افزایش نرخ ارز بر تورم اثر چندانی نداشته به این دلیل که این افزایش به صورت تعدیل تدریجی انجام شده است و نرخ بازار سرکوب نشده است. سال 81 هم که ارز تکنرخی شد تقریباً هیچ اثر تورمی نداشت. باثباتترین دوره اقتصادی که ما میتوانیم نام ببریم همین فاصله سالهای 1376 تا 1384 است. تمام دستاوردها یا بخش عظیمی از دستاوردهای این دوره ناشی از سیاستگذاری صحیح برای نرخ ارز است. به اینکه چه کسانی در این موضوع موثر بودند کاری ندارم، مهم خروجی خوب کار آنهاست که باعث شد ما بر اثر افزایش نرخ ارز نه تورم داشته باشیم و نه تولید و اشتغال لطمه ببیند. بهترین دوره رشد اقتصادی در همان دوره بود. افزایش نرخ ارز هم در آن دوره کمتر از دورههای دیگر نبود، ولی این افزایش درست و تدریجی انجام شد و تکنرخی کردن ارز هم در یک نرخ صحیح انجام شد.
جهش ارزی چه هزینههایی برای بخش مالی و بخش واقعی اقتصاد ایجاد میکند؟
بخشی از هزینههای جهش ارزی مربوط به دوره تثبیت نرخ ارز است و بخشی مربوط به دوره جهش ارزی. در دوره تثبیت، بخش زیادی از تولید ملی، اشتغال و رشد اقتصادی ما از بین میرود و سفره ایرانیان کوچکتر میشود. موقع جهش نیز تورم داریم که باعث فقیرتر شدن مردم میشود. وقتی جهش ارزی اتفاق میافتد باعث جهشهای دورهای دیگری در بورس، مسکن و طلا هم میشود. مردم نگران میشوند، التهاب و بیثباتی ایجاد میشود و تمام برنامهریزیهای فعالان اقتصادی به هم میریزد. همه اینها اقتصاد را متلاطم میکند و انرژی فعالان اقتصادی را بهجای سرمایهگذاری در فعالیت سالم و موثر اقتصادی، به سمتی میبرد که کمین بنشینند ببینند کدام بازارها میخواهد جهش پیدا کند که در کف بخرند و در سقف بفروشند.
منبع: هفته نامه تجارت فردا