بهزادنبوی بهانه سعید مرتضوی برای بازداشت زهرا کاظمی!/جنازه کاظمی دو هفته به دستگاه وصل بود/ راز علاقه مرتضوی به بیماری مننژیت
به گزارش اقتصادنیوز گزیده گفتوگوی آرمین با ایرنا در ادامه میآید:
* آقای مرتضوی در پرونده زهرا کاظمی هزینه بسیار سنگینی را به کشور تحمیل کرد که نظام هنوز در گیر آن است.عملکرد مرتضوی در این پرونده کشور کانادا را به یک نیروی فعال علیه جمهوری اسلامی ایران در صحنه بین المللی تبدیل کرده است. تازه ترین اقدام کانادا پیشنهاد قطعنامه نقض حقوق بشر علیه ایران بود که به تصویب رسید.
*می گویند بعد از دستگیری بلافاصله ضربه مغزی شده است که نمی تواند این طور باشد. چون فاصله بین دستگیری تا مرگ مغزی او زیاد بوده است. البته ظاهراً هنگام دستگیری وقتی به محوطه زندان اوین منتقل می شود، همچنان اعتراض میکرده است و می گویند در همین درگیری زمین می خورد. خانم کاظمی از نظر جسمی هم قوی بوده است و مقاومت می کرده است. تا موقعی که به کما می رود حدود 2 روز طول می کشد. یعنی این ضربه احتمالا مربوط به دقایق اول دستگیری نیست. تا آن جا که من میدانم هیچ تحقیقی هم در مورد این ادعا صورت نگرفت.
*این داستان پشت پرده ناگفته ای هم دارد.در اولین بازجویی ها مشخص می شود که زهرا کاظمی در تهران با کسی دوست است و ارتباط دارد که همسرش یک نسبت دوری با آقای بهزاد نبوی دارد. ما از ذهن آقای مرتضوی خبر نداریم، اما احتمالاً ایشان که خیلی به اصلاح طلبان لطف داشتند با اطلاع از این مطلب احساس می کرده یک سوژه مناسبی علیه اصلاح طلبان به دست آمده است. شاید تصور میشد با متهم کردن زهرا کاظمی به جاسوسی این پرونده ظرفیت آن را دارد تا اعتراف علیه این یا آن چهره اصلاح طلب پیش برود.
*ایشان شب دستگیری 4 ساعت پشت درهای بسته مورد بازجویی قرار می گیرد. این بازجویی ظاهراً تا ساعاتی پس از نیمه شب طول میکشد. آقای مرتضوی هم در این بازجویی حضور داشته است. هیچ کس از محتوا و اتفاقات آن شب و این که در آن جلسه چه گذشته است خبری ندارد.منتهی براساس گزارشهایی که در همان زمان دریافت کردم بعد از بازجویی خانم کاظمی وقتی به نیروی انتظامی تحویل داده می شود هم بینی اش ضربه خورده بوده است هم انگشتانش. تا آن جا که یادم هست ظاهراً بازجویان نیروی انتظامی از او میخواهند که این موارد را در بازجویی خود بنویسد و او نیز مینویسد. این موارد باید در پرونده زهر کاظمی موجود باشد.
*بنابراین خانم کاظمی تحویل نیروی انتظامی می شود. در نیروی انتظامی ایشان می گوید که مورد ضرب و شتم قرار گرفته است و آن را مکتوب هم می کند.مرحله بعد مرتضوی به وزارت اطلاعات دستور می دهد شما باید خانم کاظمی را تحویل بگیرید اما وزارت اطلاعات قبول نمی کند. مرتضوی تهدید میکند و وزارت اطلاعات هم بالاجبار زهرا کاظمی را تحویل می گیرد. او در سلول وزارت اظهار سردرد و تهوع میکند. او را به بهداری می برند نمیتوانند بفهمند مشکل چیست؛ فکر میکنند مشکل معده دارد. چون بهداری زندان امکانات زیادی ندارد. بعد حال خانم کاظمی وخیم میشود. وقتی او را به بیمارستان خاتم الانبیا می برند دیگر به کما می رود.چند روز بعد مرتضوی به خانواده اش می گوید ما کاری به دخترتان نداریم بیایید او را ببرید. خانواده اش به بیمارستان مراجعه میکنند و میبینند دخترشان مدتی است مرگ مغزی است.
*ایشان راحدود 15 روز زیر دستگاه زنده نگه داشته شده بود. ظاهراً آقای مرتضوی نمیدانسته چطور باید مشکل پیش آمده را حل کند، بنابراین همچنان زیر دستگاه میماند تا راهی پیدا شود.
* خانم کاظمی ورزشکار بوده است. وقتی به سرش ضربه می خورد شکستگی کوچکی در جمجمه اش ایجاد می شود. ولی خودش متوجه نمی شود.
*پس از گذشت یکی دو هفته از مرگ مغزی زهر کاظمی، آقای مرتضوی آقای خوشوقت مدیرکل وقت مطبوعات خارجی وزارت ارشاد را احضار و مجبور میکند که اطلاعیهای نادرست را بنویسد و از همان دفتر مرتضوی مخابره کند. او همچنین خبرگزاری ایرنا را تحت فشار میگذارد که خبر کذب را مخابره کند.
*من در نطق خود در مجلس خطاب به آقای خاتمی رییس جمهور وقت عرض کردم مرتضوی چه کاره است که مدیرکل وزارتخانه شما را احضار میکند و به او فشار بیاورد که اطلاعیه بدهد. اگر مدیرکل ارشاد بخواهد اطلاعیه بدهد باید با وزیر خود هماهنگ کند. مرتضوی چه کاره است که به مدیرکل دولت شما دستور صدور چنین اطلاعیه ای را می دهد؟
*به گمان بنده هر اتفاقی افتاده در حضور آقای مرتضوی افتاده است و یا او می داند که چه اتفاقی برای زهراکاظمی رخ داده است. زیرا اگر او خود بخشی از ماجرا نبود نمیتوانست چشمش را به روی مرگ مغزی زهرا کاظمی ببندد. این پرسش در آن پرونده همچنان بی پاسخ مانده است که چرا آقای مرتضوی به جای پیگیری جنایتی که رخ داده کوشیده است حقیقت را پنهان و چنین وانمود کند که وی براثر مننژیت مغزی فوت کرده است.
*متأسفانه گزارشهایی که آن زمان دریافت کردم این موضوع[دستکاری در دفتر زندان] را تأیید میکرد. مطابق آن گزارش هاحتی تیم نگهبانانی که آن روز در محوطه زندان اوین بودند همگی عوض شدند تا پیگیری و بازپرسی از ناظران و شاهدان منتفی شود و مشخص نشود از وقتی زهراکاظمی به زندان آورده شده چه رخ داده است.
* آقای مرتضوی آن موقع سوگلی و مورد حمایت جریان اصول گرا بود. آقای محبیان بعدها در دوره آقای احمدی نژاد کمی مستبصر شد.
* تجاوزی[در پرونده زهراکاظمی] در کار نبوده است. این ادعای کذبی است. من با توجه به منابعی که داشتم - به جز جلسه بازجویی 4 ساعته مرتضوی که کسی از آن خبر ندارد- از وضعیت زهر کاظمی در زندان گزارشهای کاملی دریافت کرده ام. یقیناً اگر چنین مسئله ای وجود داشت یا زهرا کاظمی در بازجوییهای نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات چنین ادعایی کرده یا نوشته بود من از آن مطلع میشدم.
*[درباره دفنزهراکاظمی را در شیراز و ممانعت از انتقالجسد او به کانادا ] اگر ایشان کالبدشکافی می شد مشخص می شد چه اتفاقی برایش افتاده است.
*مرتضوی مدعی بود خانم کاظمی مننژیت مغزی گرفته است. همان ادعایی که چند سال بعد در مورد قربانیان کهریزک کرد. ظاهراً او به این بیماری خیلی علاقه دارد. به هر حال زهرا کاظمی سریع باید دفن می شد. مرتضوی خانواده ایشان را خواسته بود و مادرش را مجبور کرده بود که رضایت بدهد تا به سرعت جسد دفن شود. برای این که اصلا نشود ماجرا را پیگیری کرد.
*من در نطقم گفتم اجازه ندهید آبرو و حیثیت نظام هزینه یک فرد خطاکار و مجرم شود. به هر حال اگر آن زمان ادعای کذب مرتضوی در مورد مننژیت مغزی زهرا کاظمی رسیدگی می شد و صدای ما گوش شنوایی مییافت، هشت سال بعد قطعاً فاجعه قربانیان کهریزک رخ نمیداد. به هر حال در باره زهرا کاظمی حرف بیش از اینهاست اجازه بدهید به همین حد بسنده کنیم.
*آقای مرتضوی از قرعه های پوچ جمهوری اسلامی بود. وقتی رقابت بین دو جریان سیاسی ناسالم شود، موازین یک رقابت سالم رعایت نشود و سقف رقابت از مصالح نظام فراتر رود زمینه برای رشد افراد فرصت طلب و امتحان پس نداده فراهم می شود.
*. او نه سابقه ای در پیش از انقلاب داشت، نه پس از انقلاب در صحنههای انقلاب نظیر جبهههای جنگ امتحان پس داده بود و نه برجستگی خاصی داشت. امتیازش فقط این بود که اگر به او میگفتی کلاه بیاور سر میآورد. آدمی فاقد هرگونه پرنسیب اخلاقی است. آدمی که به راحتی دروغ می گفت و ارزش های اخلاقی برایش محلی از اعراب نداشت. وقتی در باره پرونده یک روزنامه نگار و یا فعال سیاسی که دستگیر شده بود از او سؤال میکردیم میگفت:«اصلا به این پرونده نزدیک نشوید مشکل امنیتی و جاسوسی دارد».
*اصلا آدم تعجب می کرد که چطور می شود یک نفر مقابلت بایستد و در چشمت نگاه کند و به این راحتی دروغ بگوید.
*خیلی برایش افتخار بود که افراد شناخته شده را محاکمه کند. یکی از دوستان نقل میکرد مرتضوی در دادگاه به او گفته بود:«من فلانی و فلانی را همینجا روی همین صندلی که تو نشستهای محاکمه کردهام تو که چیزی نیستی».
*این که میگویم فردی فرصت طلب بود مقصودم ناسزا نیست. شما به سابقه او نظری بیفکنید. هرجا قدرت است او هم همانجاست. این اواخر هم فکر میکرد قدرت دست احمدی نژاد است از این رو به او نزدیک شد و تا پرونده سازی علیه برادران لاریجانی و فیلم ضبط کردن و ... پیش رفت. مرتضوی قاضی و دادستان، همان مرتضوی رئیس تأمین اجتماعی دوره احمدینژاد بود. با همان خصوصیات و شخصیت. این جا پرونده سازی میکرد و آن جا دوربین مخفی میگذاشت و فیلم میگرفت. شخصی با این خصوصیات به درد هر کاری بخورد به طور یقین در کار قضا فاجعه میآفریند.
*البته نمونه هایی مانند مرتضوی کم نیستند. او اگر دچار خطای تحلیل نشده بود و می فهمید دولت احمدی نژاد مستعجل است شاید هنوز هم در مصدر کار بود.
*یک روز به او گفتم می بینم روزی را که این طرف میز نشستهای و به خاطر اعمالت محاکمه میشوی و او میخندید.
*ایشان دادستان و قاضی نبود. خود را فعال ما یشاء میدانست و فکر میکرد هر کاری میتواند بکند. البته تا حدودی حق هم داشت او در حالی مرتکب این قانون شکنیها می شد که در دادگاه انتظامی قضات پرونده داشت و محکوم هم شده بود. او طبق موازین قانونی نمی توانست قاضی یا دادستان باشد. آن موقع آقای آل اسحاق رییس دادگاه انتظامی قضات به من گفت: «آقای مرتضوی اینجا پرونده محکومیت دارد».ولی مرتضوی خیالش راحت بود که آن احکام و پروندهها قرار نیست به جریان بیافتد. به هر حال او با عملکردش لطمه بزرگی به حیثیت قوه قضائیه و کل نظام وارد کرد.