شکاف عمیق اصولگرایان به صداوسیما کشیده شد
بهگزارش اقتصادنیوز، روزنامه ابتکار در یادداشت امروز به این نکته اشاره دارد که: بعد از ماجرای ادامهدار و ناکامی آنها در رسیدن به یک ائتلاف درونی با نامهای چون «جمنا» و «شورای وحدت» و پس از آن ماجرای پرحاشیه آیتالله لاریجانی با آیتالله محمد یزدی پیش آمد و حالا به تازگی این شکاف در رسانه ملی که همیشه مدیریت آن در دست اصولگرایان بوده است نمود بیشتری پیدا کرده است.
در این میان یک طیف از جریان اصولگرایی همیشه سعی کرده است ساز مخالف بزند و برنامههای اصولگرایان را با مشکل مواجه کند. این طیف که بیشتر به نام طیفتندرو شناخته میشود تا به حال هیچگاه نتواسته است با بقیه طیفهای اصولگرایی به یک ائتلاف برسد. سعید جیلی یکی از رهبران این طیف تندرو محسوب میشود که اخیرا انتقادات تند برادر او به عملکرد صداوسیما و برخی مدیران رسانه ملی این شکاف درونجناحی را بیشتر نمایان کرده است.
درواقع میشود گفت انتقاد وحید جلیلی به شیوه مدیریتی آن از سوی برخی افراد از همین جریان، دعوای درونی دیگری را بین اصولگرایان به وجود آورده است. دعوا سر سهمخواهی طیفهای مختلف این جناح سیاسی در یک نهاد انتصابی است؛ نهادی که سالها است دست دیگر جناحها و جریانهای سیاسی در رسیدن به آن کوتاه مانده است و مدیران آن فقط از یک جریان سیاسی انتخاب میشود و کاملا در اختیار آنها است. مدتی است که در برخی اخبار غیر رسمی زمزمه تغییر در مدیریت این سازمان عریض و طویل به گوش میرسد. همین اخبار بهانهای شده است تا طیفهای اصولگرایی برای کسب صندلی مدیریت در صداوسیما به جان هم بیفتند و نقدهای تندی به همدیگر وارد کنند.
ماجرا درمورد صحنهگردانان صدوسیما و نقد تند وحید جلیلی به نازیآبادیها برمیگردد. انتقادی که کار دستش داد و اصولگرایان حالا او را تهدید میکنند. تا جایی که روزنامه کیهان در مطلبی به جلیلی هشدار داد که ممکن است در آینده به حشمتالله طبرزدی دیگری تبدیل شود. وحید جلیلی، برادر و همطیف سعید جلیلی، عضو کنونی شورای عالی امنیت ملی و رئیس تیم مذاکره هستهای در دولت احمدینژاد بود. فعال فرهنگی نزدیک به جبهه پایداری و مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی که جشنواره فیلمهای مستند عمار از جمله فعالیتهایش است. ماجرای این دعوا هم درواقع به سخنان تند او درباره عوامل سریال «عروس تاریکی» یا «بوی باران» برمیگردد.
وحید جلیلی در یادداشتی درباره علل ناکارآمدی رسانه ملی به مسائلی اشاره کرد و انتقادهای تندی را به مدیران سابق و فعلی صداوسیما نسبت داد و نوشت: «در آن گفتار از مدیران ارشد رسانه ملی و برخی پشتیبانان بانفوذشان در برخی جاهای مهم نظام، سخن گفته بودم و اینکه دیگر بعد از ۲۰ سال، کمکم وقت نهی از منکر علنیشان رسیده است و بعضی تاریکخانههای مدیریت باندی و ناکارآمد صداوسیمای جمهوری اسلامی باید مورد هجوم نورافکنها قرار گیرد.
در آن جلسه «عروس تاریکی» فقط از آن جهت که نمونه نمایانی از کارنامه آن تاریکخانه بود به کسری از آنچه سزاوار بود نواخته شد». این سخنان وحید جلیلی اما بیپاسخ نماند و با واکنش و پاسخ عباس نعمتی، نویسنده این سریال مواجه شد. البته پاسخها فقط به نعمتی ختم نشد و همچنان این دعوا و انتقادها به جلیلی ادامه دارد.
اما آنچه در این دعوای درونجناحی قابل توجه است این است که هدف وحید جلیلی نقد فیلم «بوی باران» نیست بلکه انتقاد شدید از مدیران سابق سازمان صداوسیما و افراد بانفوذ در این سازمان است. این رویه اما به مذاق دیگر اصولگرایان خوش نیامد و واکنشهای زیادی را درپی داشت.
حسین صفارهرندی وزیر فرهنگ و ارشاد دولت محمود احمدینژاد در واکنش به سخنان وحید جلیلی در یادداشتی نوشت: «در حیرتم از وقتناشناسی برخی دوستان که چطور باب نقد علنی و تخریب اصحاب و خادمان وفادار رهبری را درست در شرایطی گشودهاند که دشمن هرزهگو و رفقای راه گم کرده سابق، حملات پرحجمی را علیه این جایگاه به نیت تضعیف عمود خیمه انقلاب آغاز کردهاند؟!» علاوه بر هرندی، رئیس پیشین صداوسیما یعنی عزتالله ضرغامی نیز دست به کار شد و در توئیتی نوشت: «همیشه به آقای حسین محمدی گله داشتم که به دلیل رفاقتمان، احتیاطا اشکالات ما را پررنگتر و خدمات ما را کمرنگتر گزارش میکند. امروز فهمیدم که آن احتیاط، بیحکمت نبوده است! ضمنا شورش دفتر علیه دفتر را کسی باور نمیکند!»
این دعواها اما از چه زمانی آغاز شد؟ گفته میشود که صداوسیما یا همان رسانه ملی در آستانه تغییراتی در مدیریت خود قرار دارد و گزینههای مختلفی از سوی رسانهها و افراد تا به حال مطرح شده است. در چنین وضعیتی حالا دعوای درونی بین افرادی از یک جریان که پیش از این همکار و همراه بودهاند ابهامات زیادی را به ذهن هر مخاطبی متبادر میکند.
این نشانهها درواقع گویای آن است که دعوای اصولگرایان به خاطر دلسوزی بر سر نحوه مدیریت رسانه ملی و رفع ایرادات و انتقاد به نحوه مدیریت آن نیست بلکه دعوا درونجناحی است. یعنی دعوا بر سر گرفتن مدیریت این سازمان عریض و طویل است که از ابتدا تا کنون رقیب آنها یا همان اصلاحطلبان نتوانستهاند به آن دست پیدا کنند و کاملا در اختیار این جناح بوده است. حالا هم که دست اصولگرایان از دولت و شورای شهر کوتاه شده است، طیفهای مختلف اصولگرایی در تلاش هستند تا افراد مورد نظر خود را بر مدیریت آن بگمارند. وگرنه طی این سالها چرا هیچ کدام از این افراد لب نگشوده و انتقادی به مدیریت صداوسیما وارد نکردهاند، حالا که زمزمه تغییر در مدیریت آن به گوش رسیده است به فکر انتقاد و سرزنش همکیشان خود افتادهاند.
اما در این میان برخی معتقدند که برادران جلیلی با بیان چنین انتقاداتی در تلاش هستند تا یک جریان سیاسی را در فضای سیاسی کشور ایجاد کنند. حتی عدهای از آنها به عنوان جریان سوم نام میبرند اما این امر با توجه به ظرفیتهای این افراد و نبود عوامل ایجاد یک جریان سیاسی در درون آنها امری بسیار بعید و دور از ذهن به نظر میرسد چرا که خود اصولگرایان نیز معتقدند برادران جلیلی ظرفیت تبدیل شدن به یک جریان سیاسی را ندارند.
اگر به کارنامه سعید جلیلی هم در تاریخ فعالیت سیاسی او نگاهی بیندازیم متوجه میشویم که او بیشتر با مخالفت کردن سعی کرده است در فضای سیاسی دیده شود و مورد توجه قرار بگیرد و حتی در جلسات شورای وحدت جریان اصولگرایی هم شرکت نکرده است.
درواقع آنها با سروصدا کردن و شلوغکاری سعی میکنند دیده شوند و همچنین جدی گرفته شوند. اما سوال اینجاست جریان اصولگرایی با چنین طیفهای تندور و شکافهای تازهای که هر روز رو میشود چگونه خواهد توانست به یک ائتلاف درونی که خواست بزرگان آنها از جمله افرادی چون ضرغامی و باهنر است، برسد. به نظر میرسد اصولگرایان تا زمانی که تکلیف و اهداف طیفهای مختلف این جریان را در درون خود روشن نکنند همچنان در رسیدن به ائتلاف ناکام خواهند بود. چرا که هرکدام از این شکافهایی که در بالا به آنها اشاره شد به سهم خود در ائتلاف درونی نقش بسزایی دارند.