عابداکبری / کارشناس مسائل اروپا
به گزارش اقتصادنیوز، در ابتدا کارشناسان اروپایی معتقد بودند ترامپ هم یکی از رویکردهای رنگارنگ آمریکا درقبال چین را مطرح میکند که برگرفته از سنت جکسونی و همیلتونی است. اما چیزی نگذشت که اتحادیه اروپا تفاوت عمده دوران ترامپ با عصرهای گذشته روابط چین - آمریکا و پیامدهای آن بر خود را دریابد. از ابتدای سال ۲۰۱۸، دولت ترامپ علیه تجارت آزاد جنگ تجاری بهراه انداخته است؛ اجماعی دوحزبی که از مالیاتها و تعرفههای باهدف بهبود مبادلات تجاری آمریکا و ممانعت از رشد چین حمایت میکنند. از سوی دیگر، علاوهبر تعرفهها ترامپ مذاکراتی دوباره درمورد توافقات منطقهای، ازجمله توافق تجارت آزاد آمریکای شمالی (آلنا) و توافق تجارت آزاد بین آمریکا و کره جنوبی (کوروس) تحمیل کرده است.
باتوجه به بازگشت موانع تعرفهای و تنوعبخشی به توافقات تجاری خارج از چارچوب سازمان تجارت جهانی که مخالف با فلسفه تاسیس آن از ۱۹۴۵ است، بهنظر میرسد دو سیستم مبادله تجاری موازی یعنی سیستم آمریکایی و سیستم چینی در آینده اقتصاد بهوجود خواهد آمد. همچنین اروپا، واکنش نشان ندادن پکن نسبت به چالش بهوجودآمده برای تبدیل به ابرقدرت اقتصادی و تجاری از سوی واشنگتن را تعجببرانگیز میداند.از دید اروپا، اگر آمریکای ترامپ بخواهد با افزایش تعرفههای گمرکی بر واردات چین جنگی اقتصادی بهراه بیندازد، چین هم درمقابل میتواند با افزایش نرخ بهره برای سرمایهگذاران آمریکایی در نظام اقتصادی آمریکا اخلال ایجاد کند و این از اصل «نابودی اقتصادی قطعی دوطرفه» سرچشمه میگیرد.
درواقع، از دید پاتریک آلارد، مشاور مرکز راهبردی وزارت امور خارجه فرانسه، پیامدهای بازگشت به حمایتگرایی برای اقتصاد جهانی و حتی تجارت بینالملل بسیار ناچیز خواهد بود. از نظر وی کاهش تبادلات چین و آمریکا به افزایش صادرات اروپا به آمریکا کمک میکند. علاوهبراین، برای اروپا چارچوببندی دوباره عملکرد تجاریِ گاه آمیخته با تقلب چین و اصلاح قوانین سازمان تجارت جهانی که آمریکا خواهان آن است میتواند پیشرفتی مثبت باشد. بهطور کلی اگر سخنان ترامپ علیه پکن باشد، نظر اروپا مثبت است. اما زمانی که ترامپ اروپا را خطاب میکند، موضوع کاملا تغییر میکند. بهنظر میرسد اروپا هنوز نتوانسته جایگاه خود را در بین دو ابرقدرت بهدرستی تعریف کند. ضمن آنکه درعمل، اروپا به چین نزدیک میشود.
از سال ۲۰۱۲ چین تلاش کرد روابط خود را با کشورهای اروپای مرکزی و شرقی، بهویژه با بهوجود آوردن سازوکاری باعنوان «۱+۱۶» تقویت کند. درایندوران، جهان در بحران مالی جهانی قرار داشت و کشورهای اروپای مرکزی و شرقی از این ابتکار حمایت میکردند. پس از هفت سال، اروپا با نگرانیهای دیگری مواجه است: ۱. تشدید رقابت چین و آمریکا؛ ۲. احتیاط اتحادیه اروپا نسبت به چین. بررسی انگیزههای پکن از ایجاد ۱+۱۶ و تحول آن نشان میدهد در این هفت سال، کشورهای اروپای مرکزی و شرقی دیدگاه مثبتی در مورد سازوکار چین داشتهاند؛ حتی آتن پیوستن به هفتمین نشست ۱+۱۶ را اعلام کردهاست.
درحالیکه چین و کشورهای اروپای شرقی و مرکزی در سال ۲۰۱۹ اشتیاقشان را در ارتقای ۱+۱۶ اعلام کردهاند. اتحادیه اروپا هم سازوکار ۱+۱۶ را بهعنوان ابتکاری مثبت و علامت تمایل پکن برای چندجانبهگرایی درنظر میگیرد. بااینحال، از دید اروپای غربی، چین از شکلدادن سازو کار ۱+۱۶ سه هدف اصلی دارد: منافع اقتصادی، سیاسی و هنجاری. دلیل کشورهای اروپایی از مشارکت در این ابتکار، یافتن بازارهای جدید صادراتی و منابع سرمایهگذاری بود. ضمن آنکه در آن دوران شریک اصلی اروپای مرکزی و شرقی یعنی اروپای غربی، بهشدت با بروز بحران مالی ضربه خورده بود. درنتیجه، برای یافتن مجراهای جدید قرارداد با چین منطقی بهنظر میرسید، اما درحالحاضر برای اروپای غربی که انتظار موفقیت چین را نداشتهاست، نتیجه چندان خوشایند نیست.
همچنین این کشور دستاوردهای سیاسی بزرگ دیگری مانند «رهبری» انجمنی چندجانبه را هم بهدستآورده و توانسته است برای خود در میان کشورهای اروپایی حلقه محکمی از دوستان وفادار بیابد. اگرچه اندازهگیری نفوذ واقعی چین درمیان کشورهای اروپای مرکزی و شرقی ممکن نیست، اما با تقویت تجربه دیپلماتیک باید گفت اکنون یکی از بازیگران تعیینکننده در این منطقه محسوب میشود. ازسویدیگر، بهصورتی تناقضآمیز، نگرانی و «انگشتاتهام» بروکسل و گاه برلین درمورد مقاصد چین در گروه ۱+۱۶، بهتدریج به تولید ادبیات و مهمتر از آن به ارائه بازخوردهایی که پکن برای اصلاح رویکردش درقبال اروپا به آن نیاز داشت انجامیده؛ این جریان نقش چین را بهعنوان بازیگر سیاسی و اقتصادی مهمی در اروپا بالا برده است.
اروپا، یکی دیگر از دستاوردهای سیاسی مثبت ۱+۱۶ برای چین را موضعگیری حمایتی کشورهای اروپای مرکزی و شرقی درقبال چین میداند. برای مثال چک قبلا از سرسختترین منتقدان چین در حوزه حقوق بشر بود اما هماکنون موضعی طرفدارانه دارد. اروپای غربی درمورد این موفقیت چین بر رهیافت «صید نخبگان» پکن تاکید دارد؛ به این معنا با نزدیک شدن به سیاستمداران، آنها ابتدا در مورد مسائل اقتصادی و سپس تمامی امور اقناع میکند.
بدیهی است درمیان کشورهای منطقه مرکزی و شرقی، لهستان باتوجه به حضور نیروهای ناتو در خاک ورشو و نزدیکی تفکر راهبردی آن به آمریکا، دیدگاهی منفی درقبال چین داشتهباشد. نبود بُعد سیاسی در بنیان ۱+۱۶، موجب شده تلههایی در این سازوکار برای چین بهوجود آید. نخست کشورهای اروپایی را به جنگ میان آمریکا و شرق (روسیه و چین) کشاندهاست؛ دوم، بهصورت خودبهخود به میدانی برای ارزیابی و انتقاد از چین تبدیل کرده است؛ سوم، روابط تجاری چین با کشورهای اروپای غربی را تحتالشعاع قراردادهاست.
بیشک برخی انتقادات بر چین وارد است: بیجینگ از «دیپلماسیوام» برای مشارکت در احداث زیرساختها استفاده میکند و درحالحاضر نزدیکی چین به روسیه، نگرانی شدیدی برای اروپای غربی و اتحادیه اروپا از وابستگی اروپای مرکزی و شرقی به چین بهوجودآوردهاست. ازسویدیگر، آمریکا نیز باتوجه به رقابتش با چین موجب تشدید نگرانی اروپای غربی و اتحادیه اروپا میشود؛ مایکپمپئو در دیدار خود از بوداپست و ورشو در فوریه ۲۰۱۹ کشورهای اروپای مرکزی و شرقی را به «جیرهخواریِ» چین متهم کرد. ترجیح کشورهای اروپایی بهویژه کشورهای اروپای غربی درمیانه درگیری چین و آمریکا توجه به کشورهای دیگری مانند ژاپن است؛ ضمنآنکه اتحادیه بسیار امیدوار است خود بهعنوان یک قدرت یکپارچه ظاهر شود و آمریکا و چین را پشتسر بگذارد.