بینی و بینالله با لباس کهنه بین مردم رفتن، کار مردمی است؟/انقلابی بودن به فحاشی کردن نیست
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از ایسنا، سیدمصطفی هاشمیطبا در مصاحبهای به ریشه مشکلات امروز کشور پرداخت و از اندیشههای رهبر فقید ایران گفت. آنچه در ادامه میخوانید خلاصهای از این گفتوگو است:
*سبک کشورداری امام خمینی به عنوان یک عالم دینیِ سیاستمدار چه ویژگیهایی داشت که اثبات کرد اندیشه جدایی دین از سیاستِ غرب بیش از آنکه نشان دهد دین توانایی اداره سیاست و اجتماع را ندارد، بیانگر عناد و دشمنی سیاستمداران غربی با دین و احکام جهان شمول آن است؟
علماء نوعا دین را مستقلا مینگرند و مردم و جامعه را هم، مستقلا مورد توجه قرار میدهند و تاکید میکنند مردم باید دین که مشتمل بر نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، تولی و تبری است را عمل کنند به بیان روشنتر این قِسم علما دینِ مناسکی را غالب میپندارند و عاملان این دین را دینداران واقعی میدانند اما امام خمینی (ره) دین و جامعه را مستقل از هم نمیدانستند بلکه هر دو را پیکره واحد میدانستند و دین را هم صرفا احکام و عبادات نمیپنداشتند بلکه «اخلاقیات» را روح دین و از اصلیترین اصول دینداری میدانستند. امام خمینی در کتاب چهل حدیثشان اخلاقیات را از اصول و رفتار دینی برشمردهاند.
برخی روحانیون طوری سخن میگویند که گویی روحانیت بر جان و مال مردم مسلط هستند
برخی سیاستمداران و روحانیون با استناد به این جمله امام که فرمودند «... ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است، همان ولایت رسول الله هست» طوری سخن میگویند که گویی روحانیت بر جان، مال، ناموس و همه چیز مردم مسلط هستند در حالی که خداوند متعال در قرآن کریم صراحتا به رسولش میگوید «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» یعنی «و بر آنان سیطره و تسلطی نداری» و تاریخ بهترین شاهد و گویاترین عنصری است که سیره فردی، اجتماعی و سیاسی پیامبر مکرم اسلام را نشان داد. ولایت پیامبر بر مردم همواره فرهنگی و اعتقادی بود و ایشان نقش «راهنما» و «هدایت کننده» مردم را بر عهده داشتند و هرگز نگاه و غرضی غیر از این نداشتند به همین دلیل بود که امام امت گفتند ولایت فقیه همان ولایت رسولالله است یعنی ولایت فقیه باید پا جای پای رسولالله بگذارد، نه یک قدم جلوتر و نه یک قدم عقبتر.
با وجودی که نظر امام خمینی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی این بود که «روحانیون نباید در امور اجرایی شرکت کنند» اما به فاصله کمی از استقرار نظام جمهوری اسلامی نظر خود را اصلاح کردند و گفتند «پیش از انقلاب من خیال میکردم وقتی انقلاب پیروز شد افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلام انجام دهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند و دیدم حرفی که زدهام درست نبود، آمدم صریحاً اعلام کردم من اشتباه کردم». در آن مدت کوتاه چه اتفاقی افتاد که امام به این صراحت نظرشان را تغییر دادند و رسما به اشتباه خود اعتراف کردند؟
امام خمینی زمانی آن سخن را بیان کردند که هنوز تجربهای در حکومت پیدا نکرده بودند اما بعد از پیروزی انقلاب و استقرار نظام اسلامی متوجه شدند که نمیشود به مقصد رسید در حالی که اسباب رسیدن به مقصد وجود نداشته باشد. روزها و ماههای نخستین پیروزی انقلاب عملکرد بنیصدر در اداره جنگ تحمیلی، ترورهای سازمان مجاهدین خلق و عملکرد نیروهای سیاسی لیبرال شرایط کشور را به حدی متشنج و پر هرج و مرج کرد که نگرانیهای زیادی را برای امام و نیروهای انقلاب به وجود آورد و امام در دیدار با فقهای شورای نگهبان در سال ۱۳۶۲ سخنان مهم و قابل توجهی بیان کردند از جمله اینکه گفتند «مادام که احکام اسلام پیاده نشده است و افراد صالحی نداشتیم تا طبق اسلام عمل کنند، علما باید مشغول به کارهایشان باشند. این شأنی برای علما نیست که ریاست جمهوری و یا پست دیگری را داشته باشند. چون وظیفه است به این کارها میپردازند.»
گروهی که بیش از سایرین توانست اعتماد امام را جلب کند و خلوص بیشتری از خود نشان دهد «روحانیون» بودند به همین دلیل تشخیص امام این بود که اتفاقا روحانیون باید در امور اجرایی به ویژه در امور قضایی و فقهی مشارکت داشته باشند در حقیقت این تغییر دیدگاه امام باعث ایجاد انسجام و دلبستگی بیشتری بین نیروهای انقلاب در ابتدای استقرار جمهوری اسلامی شد.
امام به دلیل شناختی که از خصلت روحانیون داشتند گفتند در امور اجرایی دخالت نکند
آیا این تغییر دیدگاه امام موجب تحتالشعاع قرار گرفتن نظریه وحدت کلمه و محدودیت قائل شدن برای جریانهای فکری و سیاسی تلقی نشد؟ چرا که اثر وضعی این تغییر دیدگاه موجب کنار گذاشته شدن بخشی از انقلابیون و سوء استفاده دستهی دیگری از نیروهای انقلابی برای حذف رقبای سیاسی به خصوص در سالهای پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی شد.
احتمال میدهم دیدگاه اولیه امام مبنی بر دخالت نکردن روحانیون در امور اجرایی به دلیل شناختی بود که امام نسبت به روحیه و خصلت روحانیون داشتند. تاکید اولیه امام برای دخالت نکردن روحانیون در امور اجرایی برای این بود که روحانیون تصور نکنند صاحب انقلاب هستند و میتوانند در راس دستگاههای اجرایی قرار بگیرند و جایی برای دیگران باقی نگذارند.
اهل مطالعه بودن امام موجب هوشیاری و حساسیت ایشان نسبت به دیدگاه انگیزاسیون، حکومت کلیسا و پاپ و تفتیش عقاید و آثار منفی اجتماعی و سیاسی بود به همین دلیل نمیخواستند روحانیون به عنوان هادیان جامعه و مرجع دینداری مردم به سرنوشت روحانیون مسیحی دچار شوند اما عملکرد بنیصدر و مجموعه حوادث سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی و درگیریهای شدید بین جریانهای سیاسی آن دوره موجب شد امام رسما از این دیدگاه خود عقبنشینی کنند و بدین ترتیب بستر ورود روحانیون به عرصههای اجرایی و سیاسی هموار شد.
امام مجسمهای با طرز فکر ثابت نبودند
امام مجسمهای با طرز فکر ثابت نبودند که تحت تاثیر سخنان و نظرات جریانهای فکری و سیاسی قرار نگیرند بلکه ایشان علاوه بر اهل مطالعه بودن، اندیشهای پویا داشتند و بسته به حوادث انقلاب از جریانهای فکری و سیاسی کشور تاثیر میگرفتند و بر آنها تاثیر میگذاشتند. این اصلا بد نیست که ولی فقیه و رهبر دینی یک جامعه، هر جا اشتباه کرد با صدای بلند بگوید اشتباه کردم.
بیانات، سخنرانیها و دستنوشتههای امام از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۷ را مطالعه کرده و تغییرات کیفی مختلفی در نظرات و دیدگاههای ایشان دیدم. وصیتنامه سیاسی – الهی امام نسبت به سخنرانیها و بیانات سالهای آغازین انقلاب بسیار جامعتر و پختهتر است.
با توجه به قرار گرفتن کشور در جنگ اقتصادی همه جانبه با آمریکا و تشدید فشارهای اقتصادی و معیشتی بر طبقات فرودست و متوسط جامعه، چقدر ضرورت دارد از طریق افزایش نقش و تاثیرگذاری مردم در اداره بهتر کشور، آحاد جامعه را نسبت به آینده نظام جمهوری اسلامی امیدوارم کرد تا شکاف مردم و حاکمیت التیام یابد؟
مسؤولان کشور در شعار و کلام، خیلی از مردم یاد میکنند اما نگاهشان به مردم دو دسته است. دستهای به صورت مقطعی و ابزاری مردم را مورد توجه قرار میدهند اما دستهای دیگر با آیندهنگری برای جامعه تصمیمگیری میکنند. مدیران کشور پس از امام تا دلتان بخواهد درباره «بایدها و نبایدها» شعار دادند اما تقریبا هیچ کدامشان به آینده و کیفیت زندگی مردم اهمیتی ندادند. به طور مثال به مردم یارانه و کمک معیشت پرداخت شد اما هیچ وقت به آثار تورمی این پرداختها و تاثیر آن بر تنزل کیفیت سطح زندگی اقشار حقوقبگیر اشاره نشد.
برخی مدیران کشور به نیازهای مردم به ویژه اشتغال و ازدواج جوانانشان در عمل و سیاستهایشان اهمیت ندادند اما برای خود تشخیص دادند به پولدار و فقیر ماهی ۴۵ هزار تومان پول بدهند و با این کار حجم نقدینگی را بدون توجه به آثار تورمیِ خطرناک آن افزایش دادند و با بالا رفتن سطح عمومی قیمتها و ظهور آثار رکود و تورم، کاری از دستشان بر نیامد.
مسوولان هر بار اصطلاحا دست زیر دمبه مردم زدند و تصمیمات نادرستتری برای آنان گرفتند
برای این آقایان جلب نظر و رضایت زودگذر مردم اهمیت بیشتری داشت اما اثر تورمی این تصمیم این بود که موجب شکاف بین غنی و فقیر و رجوع برخی از اقشار فرودست جامعه به سطلهای زباله برای تامین غذا شد. طی چهار دهه گذشته بیشترِ مسؤولان برای آتیه جامعه آیندهنگری نکردند اما هر بار اصطلاحا دست زیر دمبه مردم زدند و تصمیمات نادرستتری برای آنان گرفتند و مشکلات معیشتی و شکافهای اقتصادی و اجتماعی بیشتری برایشان رقم زدند.
اینکه به مردم به به و چَه چَه بگوییم یا با لباس کهنه به میان آنان برویم یا سوار بر ماشین روباز برای آنان دست تکان دهیم، مسخره است. این قبیل کارها نشاندهنده مردمی بودن ما نیست.
با وجودی که قاطبه مسؤولان کشورمان داعیهدار دینداری و پیروی از پیامبر اکرم واهل بیت عصمت و طهارت هستند اما چه دلیل یا دلایلی مانع از توجه به دستورات پیشوایان دینی به ویژه عمل به عدالت اجتماعی شده است؟
کار کردن در چارچوب موازین دینی، هزینه دارد و چون میخواهیم نزد مردم محبوب باشیم و محبوب بمانیم پا روی مسائلی که اشاره کردید، میگذاریم و جالب است علاوه بر آن که به آن چیزی که فکر میکنیم هم نمیرسیم چه بسا تنفر مردم نسبت به خودمان و نظام را هم در دل مردم به وجود میآوریم. بیخود نبود که امام امت فرمودند «همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمی که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند. اگر خدای نخواسته مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده اند، عمارت درست کرده اند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست و آن چیزی را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان.» حالا معلوم شده که نگرانی ایشان بیدلیل نبود.
با زندگی و اعتقاد میلیونها ایرانی چه کردند؟!
مصداق عینی دیدگاه سطحینگر، پوپولیستی و عوامفریبانه همین وضعیتی است امروز کشور با آن دست به گریبان است. برخی خیال میکنند اگر لباس ساده به تن کنند و با احساسات مردم بازی کنند، مردمی شدهاند. بینی و بینالله کجای این کار مردمی است؟ آیا وقت آن نرسیده که حب و بغضها کنار گذاشته شود و نفس اماره را مهار کنند تا به چشم دل ببینند با زندگی و اعتقاد میلیونها ایرانی چه کردند؟ جمعیت کشور بیش از ۸۳ میلیون نفر است و این آقایان حداکثر بین درصد کوچکی از مردم محبوبیت دارند، پس بقیه مردم چه میشوند؟ مردمی بودن یعنی رییسجمهور تصمیمی برای مردم و کشور بگیرد که آینده آنان را بهبود دهد.
به نظر شما رییسجمهور روحانی چقدر میتواند شرایط کشور را تغییر دهد؟
گرفتاریهای ایشان خیلی بیشتر از این است که قادر به حل چالشهای اقتصادی کشور باشد. این را هم بگویم هر کس جای ایشان بود، همین وضعیت را داشت. فرصتهای طلایی خوبی را از دست دادیم اما هنوز دیر نشده است. رهبری سیاستهای گام دوم انقلاب را بیان کردند بر مسؤولان است تا با تلاش و جدیت واقعی و به دور از شعار و نمایش آنها را اجرایی کنند. اگرچه ممکن است این سیاستها موجب جراحی و خونریزی اقتصاد شود و محبوبیت مجریان را در ظاهر کم کند اما مردمی بودن و صلاح مردم را دانستن یعنی همین سیاستهای اصلاحی را اجرا کردن.
اقتصاد در دیدگاه رهبر فقید جمهوری اسلامی چه جایگاهی داشت و مسؤولان طی چهار دهه گذشته چقدر در این مسیر حرکت کردند؟ توضیح آن که آقای محسن رفیقدوست معتقد است «به دلیل شرایط خاص سالهای ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و وضعیت جنگی کشور، دولت وقت سنگ بنایِ اقتصاد ایران را بر دولتی شدن همه امور گذاشت و با پایان جنگ تحمیلی نیز احدی از مسؤولان علاوه بر اینکه به فکر نجات اقتصاد کشور از سیطره دولت نیفتاد بلکه بر شدت و دامنه آن اضافه کردند».
آقای رفیقدوست را به این حقیقت تاریخی جلب میکنم که اولین دولت جمهوری اسلامی که دولت موقت نام داشت به دلیل لیبرال بودن اعتقاد چندانی به دولتی کردن اقتصاد نداشت اما شورای انقلاب اسلامی در خلاء وجود مجلس شورای اسلامی، در تیر ۱۳۵۸ قانونی تحت عنوان «قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران» را تصویب و برای اجرا به دولت وقت ابلاغ کرد و دولتهای آقایان بازرگان، رجایی، باهنر، مهدویکنی و میرحسین موسوی وارث این قانون و مکلف به اجرای آن شدند بنابراین دولتهای مذکور که البته عمر برخی از آنها به کمتر از یک سال هم میرسید، راسا اقدامی در جهت دولتی کردن اقتصاد نداشتند.
اگر بخواهم نام عوامل اصلی دولتی ماندن و دولتیتر شدن اقتصاد ایران را ببرم، باید نام شورای انقلاب اسلامی و بعد نام روحانیون و حاکمان شرع که پشت سر هم حکم مصادره اموال و داراییهای سران رژیم پهلوی را صادر میکردند را ببرم.
در دولت جناب میرحسین موسوی اقدام تازهتری برای دولتیتر شدن اقتصاد انجام نشد. بنده به عنوان وزیر صنایع و معادن دولت ایشان، ۱۵ هزار موافقتنامه اصولی در حوزه صنایع برای ایجاد کارخانجات جدید به بخش خصوصی دادم. پس نه در دیدگاه مهندس موسوی و نه در دیدگاه بنده، دولتی کردن اقتصاد معنا نداشت البته باید بگویم در دولتهای آقایان هاشمی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی نیز تلاش چندانی برای کاهش تصدیگریهای دولتی و افزایش سهم و نقش بخش خصوصی در اقتصاد انجام نشد.
متاسفم که بگویم در پنجمین دهه انقلاب اسلامی هنوز تغییرات کیفی در بخش خصوصی اتفاق نیفتاده است چون به این بخش اعتماد نمیشود و فعالان اقتصادی با سختگیریهای زیادی از سوی سازمان مالیاتی، سازمانهای بیمهگر و بانکها روبرو هستند به دیگر بیان فضای کسب و کار کشور و کارخانجات و واحدهای تولیدی به دلیل مقررات دست و پاگیر دولتی به ویژه قانون مالیات بر ارزش افزوده بیچاره شدهاند.
انقلاب اسلامی در دهه پنجم عمر خود با چه چالشها و مشکلات اقتصادی دست به گریبان است و ریشه این آسیبها کجاست؟
اصلیترین چالش ما نداشتن نظریه اقتصادی است به همین دلیل نسبت به شش برنامه توسعهای کشور نیز هیچ گونه تعهد و وفاداری در هیچ دولتی مشاهده نمیشود. نمونه بارز آن احمدینژاد بود که گفت «برنامه را خمیر کردم» و افراد مختلفی به به و چه چه کردند و وی را مردمی پنداشتند.
علاوه بر آن، اقتصاد ایران کوسه ریشپهن (جمع متضادها) است یعنی در عین اینکه به بازار آزاد اعتقاد داریم اما لوازم و ضرورتهای این اقتصاد که شامل تولید، تعادل صادرات و واردات و ایجاد بازارهای جدید کالایی است را ایجاد نکردهایم.
کدام مرجع یا مراجعی میتوانند برای خروج از ناکامیها و بنبستهای اقتصادی تصمیم بگیرند؟
تنها جملهای که میتوانم بگویم تکرار این ضربالمثل قدیمی است که «صلاح مملکت خویش خسروان دانند»
چطور میتوان پیروان واقعی اندیشه امام را از مدعیان دروغین پیروی از راه و مسلک ایشان تشخیص داد؟
برخیها پیدا شدهاند که میگویند نه اصولگرایند و نه اصلاحطلب، بلکه انقلابی هستند و روی همین اصل هر طور بخواهند صحبت و رفتار میکنند، فحش میدهند، داد میزنند و دعوا درست میکنند. مگر انقلابی بودن به داد و بیداد کردن و فحاشی است؟ با تهمت و افترا زدن کسی انقلابی نمیشود.
مدعیان امروز انقلابیگری درست خلاف معیارهای اخلاقی و دستورات دینی عمل میکنند
اگر آقایان پیامبر رحمت را به عنوان اولین انقلابی مسلمان، قبول داشته باشند باید به سیره و سبک زندگی ایشان رفتار کنند. شیوه آن حضرت عمل به معیارهای اخلاقی و دستورات دینی است. آیا اخلاق و رافت اسلامی در مرام و مسلکت این آقایان قابل مشاهده است؟ حقیقت این است که مدعیان امروز انقلابیگری درست خلاف معیارهای اخلاقی و دستورات دینی عمل میکنند. به نظر من این انحراف ریشه در قدرتطلبی و دیننشناسی انقلابینماها دارد. وقتی کسی خلاف دستورات صریح قرآن و اخلاق انسانی عمل میکند اما در حرف و شعار مدعی دینداری هست، نشان میدهد نسبت به ارزشهای دینی و اخلاقی، ایمان و اعتقادی ندارد.
وعدههایی که نامزدهای انتخابات مجلس و ریاست جمهوری میدهند و انتقادهای بیمبنا و غیرمنصفانهای که در آستانه انتخابات میکنند، مشابه نفاقی است که انقلابینماها دارند. اینان مصداق عینی آیه شریفه لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ یعنی چرا چیزی می گویید که انجام نمیدهید؟ این آیه به صراحت میگوید «خالیبندی نکنید». معیارها خیلی روشن است متاسفانه به آنها عمل نمیشود.