انتخابات آمریکا و درسهای آن
یک سرمایهدار میلیاردر چهل و پنجمین رئیسجمهوری ایالاتمتحده آمریکا شد. این خبر با شگفتی در اغلب مطبوعات و رسانههای خبری در سطح جهانی انعکاس یافت؛ چراکه نه فقط حزب بر سر قدرت (حزب دموکرات) بلکه بسیاری از رهبران پرنفوذ حزب جمهوریخواه و نیز اغلب رسانههای پرنفوذ آمریکا علیه او بسیج شده بودند.نظرسنجیها نیز تا آخرین ساعات آخرین روز، شکست او را پیشبینی میکردند.
این قرائن و شواهد نشان از پیروزی نوعی رویکرد پوپولیستی بر کل قدرت مستقر سیاسی، اعم از حزب حاکم و اپوزیسیون حزبی رسمی دارد. نکته مهم در این میان منزلت اقتصادی-اجتماعی قهرمان این پوپولیسم پیروزمند است: سرمایهدار میلیاردری که تودههای ناراضی و سرخورده به استقبال وی شتافتهاند. پیام اقتصادی-اجتماعی این سیاستمدار تازه به دوران رسیده «غیر خودی» چه بود که فراتر از نظام حزبی و رسانهای عریض و طویل مستقر، به دل تودهها نشست؟ او نظام آمریکا را به چالش کشید و همه صاحبان قدرت سیاسی و رسانهای را به دروغگویی متهم کرد و یک تنه با زبان عوامانه خود مدعی حقیقت شد. نتیجه انتخابات میگوید حدود نیمی از رایدهندگان، از جمله بخش مهمی از خانمها، به او حق دادند و ارزیابیهای او را کم و بیش پذیرفتند. تحلیل جنبههای اجتماعی و فرهنگی این رویداد بر عهده متخصصان ذیربط است، اینجا فقط به شعارهای اقتصادی کاندیدای پوپولیست اشاره میکنیم. اکثریت قریب به اتفاق شعارهای وی ضد تجارت آزاد و جهانی شدن بود. او همه مشکلات اقتصادی ایالاتمتحده آمریکا را ناشی از ورود کارگران مهاجر خارجی، پیمانهای تجارت آزاد (نفتا و مانند آن)، سازمان تجارت جهانی و لغو تعرفههای تجاری و نهایتا برونسپاری تولید و انتقال سرمایهگذاریها به کشورهای خارجی با نیروی کار ارزان میدانست. در نتیجه او آشکارا از نوعی سیاست حمایتی و ضد اقتصاد آزاد طرفداری میکرد. سیاستهای موردنظر وی به وضوح مداخلهجویانه و مخالف جریان آزاد کالا، نیروی کار و سرمایه است. ممکن است تبلیغ چنین شعارهایی از سوی کسی که در نظام سرمایهداری آمریکا میلیاردر شده شگفتآور بهنظر برسد، اما این گونه نیست و آنچه در نگاه نخست عجیب بهنظر میرسد اتفاقا منطق روشنی دارد. سوای اینکه دونالد ترامپ کاسب «حرفهای» است یعنی توانسته در مدت طولانی فعالیت اقتصادی خود نظام مالیاتی را دور بزند و حداقل چهار مرتبه از قانون ورشکستگی آمریکا استفاده کند و میلیاردها دلار دارایی خود را نجات دهد، باید توجه کرد «کاسبی» که به ثروت و قدرت میرسد دیگر الزاما منافع خود را در تداوم بازار آزاد رقابتی نمیبیند؛ چون رقابت آزاد ممکن است موقعیت ممتاز او را به خطر اندازد. مضافا اینکه برای یک میلیاردر در آمریکا رسیدن به بالاترین مقام سیاسی هیچ جذابیت اقتصادی ندارد. آنچه ترامپ را وادار کرد تا بر خلاف سایر کاندیداها، ثروت شخصی خود را خرج تبلیغات انتخاباتی کند صرفا جاهطلبی سیاسی بود و هیچ دلیل اقتصادی نداشت. از این رو، بهرغم به رخ کشیدن ثروت خود برای اهداف تبلیغاتی، در سیاستهای اقتصادی خود به استثنای کاهش نرخ مالیاتی از درآمدهای بالا، از شعارهای پوپولیستی متمایل به چپ استفاده کرد. از یاد نبریم که نهضت ضد جهانی شدن را روشنفکران چپگرای پست مدرن باب کردند. ترامپ سرمایهدار در حقیقت «عمله» ناچیزی است در خدمت این «متفکران» فوق مدرن. اقتصاددان اهل قلم و مقالهنویس برجستهای مانند پل کروگمن که عنوان برنده جایزه نوبل اقتصاد را هم یدک میکشد در شب انتخابات که خبرها حاکی از پیروزی قریبالوقوع دونالد ترامپ بود در نوشتهای احساساتی، هراس و شگفتی خود را از اقبال مردم به ترامپ بیان میکند. این اقتصاددان متخصص تجارت بینالملل ظاهرا فراموش کرده در سالهایی نه چندان دور، برای مقابله با سیاست ارز ارزان چین، پیشنهاد 25 درصد مالیات بر واردات کالای چینی را مطرح کرده بود. مگر نه این است که ترامپ «مضحک و هراسانگیز» پیشنهاد این اقتصاددان «فرهیخته و روشنفکر» را به زبان عامیانه بیان میکند؟ این اقتصاددانان و روشنفکران برج عاجنشین به جای تحقیر مردمانی که به کاندیدای مورد نظر آنها رای ندادهاند، بهتر است اندکی روند روی کار آمدن نهضتهای پوپولیستی و به ویژه اوجگیری ناسیونال سوسیالیسم در آلمان و فاشیسم را در ایتالیا مورد توجه قرار دهند. شعارهای حمایتگرایانه، ناسیونالیستی، مساواتطلبانه و ضد تجارت آزاد است که تودهها را جذب پوپولیسم میکند نه یاوههای نژادپرستانه یا اعتقادات زنستیزانه. اگر تعداد قابل توجهی از زنان آمریکایی به ترامپ رای دادند یقینا بهخاطر رفتارهای زن ستیزانه وی نبود، بلکه بهخاطر «آرمانهای» مهمتری بود که از زبان وی مطرح میشد. در هر صورت هدف این نوشته هشدار به آمریکاییان نیست، هر ملتی بهتر از دیگران راست و غلط کنشهای خود را ارزیابی و تحلیل میکند. روی سخن ما با هموطنانی است که درخصوص رئیسجمهور شدن سرمایهدار میلیاردر آمریکایی ممکن است دچار اشتباه شوند. آنچه در آمریکا اتفاق افتاد پیروزی اقتصاد آزاد به اصطلاح «نئولیبرالیستی» نبود، بلکه پیروزی عوامفریبی عقل ستیز بود که از طریق اسب تروای روشنفکران مخالف تجارت آزاد میسر شد.