تحریم اقتصادی و روابط بینالمللی
همین مضمون را منتسکیو دیگر متفکر مهم فرانسوی با بیان متفاوتی حدود یک سده پیش از باستیا بیان کرده بود و تاکید داشت که تجارت آزاد عامل مهمی در زدودن خوی جنگطلبی و تلطیف رفتار انسانی است. طرفه اینکه اندیشههای منتسکیو یکی از منابع الهامبخش اعلامیه استقلال و قانون اساسی ایالاتمتحده آمریکا بود. حال چگونه است که دولتهای حاکم بر ایالاتمتحده آمریکا از نیمه دوم سده بیستم میلادی به ناقضان آشکار این اصل بدیهی انسانی و یکی از مولفههای اصلی قانون اساسی آمریکا بدل میشوند؟ پاسخ این پرسش را باید در منطق سلطهطلبانه یا امپریالیستی در روابط بینالمللی جستوجو کرد. واقعیت این است که با پایان جنگ دوم جهانی، دنیا عملا به دو بلوک تحت نفوذ غرب سرمایهداری به سرکردگی آمریکا و شرق سوسیالیستی به رهبری شوروی تقسیم شد. به سخن دیگر، نتیجه جنگ جهانی دوم طوری رقم خورد که دو قدرت سیاسی غالب جنگ با دو ایدئولوژی متضاد رودرروی هم ایستادند و تلاش ورزیدند نفوذ و سلطه خود را در مناطق مختلف دنیا گسترش دهند. قدرت استعماری بریتانیای کبیر و دیگر کشورهای اروپایی طی دو جنگ جهانی رو به افول نهاد و دو قدرت امپریالیستی تازهنفس با چهرههای متفاوت رفتهرفته جای آنها را گرفت.
نکته مهمی که نباید از نظر دور داشت این است که برخلاف تصور و تبلیغ مارکسیستها موتور محرکه امپریالیسم منطق اقتصادی و روابط و منافع ناظر بر آن نیست، بلکه منطق سیاسی قدرت و بسط سلطه است. جنگ امپریالیستی آمریکا در ویتنام و اشغال افغانستان از سوی شوروی نه تنها هیچ منافع اقتصادی برای این دو قدرت امپریالیستی نداشت، بلکه نتیجه آنها زیان مالی خالص بود. اقتصاد برای قدرتهای سیاسی به طور کلی و قدرتهای امپریالیستی بهطور اخص، وسیلهای است در خدمت افزایش و حفظ قدرت سیاسی سلطهطلبانه. البته هر قدرت سیاسی برای حفظ و بسط خود نیاز به توجیه ارزشی-اخلاقی، یا به تعبیری ایدئولوژیک، نزد افکار عمومی دارد. امپریالیسم شوروی عدالت، برابری و منافع زحمتکشان را مستمسک قرار داده بود و امپریالیسم آمریکا آزادی و حقوق انسانی را. اما در عمل معلوم شد که همه این شعارها بهانههایی در خدمت اهداف سلطهطلبانه بودهاند. با فروپاشی شوروی ماهیت امپریالیستی قدرتهای سیاسی بزرگ بیش از پیش آشکار شد. روسیه بهرغم ضعفی که بر او عارض شد سیاستهای سلطهطلبانه خود را این بار با بهانههای ناسیونالیستی ادامه میدهد و آمریکا که با فروپاشی شوروی و سرمایهداری شدن چین، خطر تروریسم را جایگزین خطر کمونیسم کرده، همچنان به بهانه پرچمداری از آزادی بشریت، سیاستهای امپریالیستی خود را توجیه میکند.
تمدید تحریمهای اقتصادی 10 ساله علیه ایران از سوی کنگره و سنای ایالاتمتحده آمریکا یک بار دیگر نقاب از چهره ریاکار دولتمردان و سیاستمداران (بخوانید سیاستبازان) برداشت. تحریم اقتصادی طبق تعالیم فیلسوفان آزادی غربی معنایی جز نقض آزادی انسانها و عمل خصمانه ندارد. درست است که تمدید تحریمهای اولیه در ظاهر و به لحاظ حقوقی نقض تعهدات برجام تلقی نمیشود، اما اگر توجه کنیم که فلسفه وجودی برجام «باز کردن مرزها برای عبور کالاها» بود عمل اخیر کنگره و سنای آمریکا را کاری جز بستن مرزها و بازگشت به موضع خصمانه پیشین نمیتوان تلقی کرد. اگر آمریکا صراحتا و مستقیما مفاد برجام را نقض کند از سوی پنج عضو دیگر امضاکننده برجام و افکار عمومی جهانی در انزوا قرار میگیرد و نمیتواند اجماع جهانی را بار دیگر علیه ایران بسیج کند.
بهنظر میرسد سیاستبازان آمریکایی بازی پلیدی را آغاز کردهاند تا با اقدامات تحریکآمیزی که به لحاظ ظاهر حقوقی نقض برجام نیست ایران را وادار به عکسالعملی در جهت نقض برجام کنند تا با این بدل ایران در انزوا قرار گیرد. از این رو ایران باید در برابر این اعمال تحریکآمیز عکسالعمل هوشمندانهای از خود نشان دهد تا در دام این بازی پلید نیفتد. اکثریت نخبگان و افکار عمومی در کشورهای اروپایی نظر خوبی نسبت به انتخاب دونالد ترامپ و سخنان غیرحرفهای و نامتعارف وی بهعنوان رئیسجمهور آمریکا ندارند. ترامپ که خود تاجری میلیاردر است با شعارهای ناسیونالیستی، حمایتگرانه و مخالف تجارت آزاد انتخاب شده است. عملی کردن این شعارها به نارضایتی طرفهای تجاری آمریکا از اروپا گرفته تا چین و هند دامن خواهد زد. ایران بهتر است با رصد کردن رفتار بینالمللی دولت جدید آمریکا، روابط خود را با همه این ناراضیان در جهت به انزوا راندن آمریکا تحکیم بخشد. افشای سیاستهای ضد تجارت آزاد دولت ترامپ میتواند به پاشنه آشیل سیاست سلطهطلبانه آمریکا تبدیل شود؛ چراکه آمریکا همیشه مدعی تجارت آزاد بوده است. تمدید تحریمهای 10 ساله مصداق بارزی از ریاکاری دولت آمریکا در این خصوص است. ایرانیان نباید از این فرصت برای روشنگری افکار عمومی جهانیان غفلت کنند.