استراتژی رویارویی با دونالد ترامپ
علل پیروزی ترامپ
پس از انتخاب ترامپ نظرات متعددی در خصوص علل موفقیت وی مطرح شد که برخی کمی اغراقآمیز است. این تحلیلها عمدتا بر محور تغییر ترجیحات آمریکاییها و تقویت احساسات نژادپرستانه در آمریکا بنیان نهاده شده بود. برخی این امر را در چارچوب پدیده روانشناختی moral licensing میدیدند؛ پدیدهای که توضیح میدهدپس از انتخاب یک رئیس جمهور سیاهپوست، چون جامعه احساس میکند ثابت کرده نژادپرست نیست، برای خود جواز رفتارهای نژادپرستانه قائل میشود. برای دریافت اشکال این استدلال، چند نکته را مرور کنیم. یکم اینکه هیلاری کلینتون دو میلیون بیش از دونالد ترامپ رای آورد و ترامپ صرفا بهخاطر ویژگیهای فرآیند انتخاباتی آمریکا پیروز شد. دوم اینکه ترامپ ۶۲ میلیون رای آورد. این عدد را مقایسه کنیم با رای نامزدهای جمهوریخواه چهار سال پیش، هشت سال پیش و دوازده سال پیش که به ترتیب ۶۱میلیون، ۶۰میلیون و ۶۲میلیون بودند.
بهعبارت دیگر تعداد آرای جمهوریخواهان هیچ تغییر جدیای نداشته است. از سوی دیگر در حالی که هیلاری کلینتون ۶۴میلیون رای آورد، نامزدهای دموکرات چهار سال پیش، هشت سال پیش و دوازده سال پیش به ترتیب ۶۶ میلیون، ۷۰ میلیون و ۵۹ میلیون رای آوردند. مساله جالب این است که برخلاف ثبات رای جمهوریخواهان، رای دموکراتها پرنوسان است. نکته آخر، اینکه از سال ۱۹۷۰ تاکنون در هر انتخاباتی که رئیس جمهور وقت به دلیل اتمام دوره دوم خود باید خارج میشد (مانند شرایط چند هفته پیش آمریکا) هرگاه بیش از ۵۳ درصد واجدان شرایط در انتخابات شرکت کردند، دموکراتها پیروز شدند و هرگاه کمتر از ۵۳ درصد واجدان شرایط در انتخابات شرکت کردند، جمهوریخواهان پیروز شدند. بهعبارت دیگر جمهوریخواهان یک پایگاه رای نسبتا ثابت دارند که با تعهد و نظم کامل و از سر اعتقاد به حزب، فارغ از اینکه نامزد حزب چه کسی باشد، روز انتخابات میرود و به او رای میدهد.
گواه آن هم همین که در سه انتخابات اخیر که یک مورمون، یک سرباز جنگ ویتنام و یک پسر رئیس جمهور سابق، نامزد شده بودند، تعداد آرای جمهوریخواهان نسبتا ثابت بود. این امر اما در مورد حزب دموکرات صادق نیست، هر گاه حزب دموکرات توانسته چنان شور و هیجانی در جامعه ایجاد کند که روز انتخابات تعداد زیادی از مردم به پای صندوق رای کشانده شوند، پیروز شده است. از سوی دیگر هر گاه نامزدی را جلو فرستاده که توان ایجاد شور و هیجان اجتماعی نداشته، حزب دموکرات بازی را به رقیب واگذار کرده است. بنابراین برای دریافت علت پیروزی ترامپ، باید علت شکست دموکراتها در ایجاد امید و هیجان انتخاباتی را جویا شویم. در طول انتخابات درون حزبی، برنی سندرز موفقیت قابل توجهی کسب میکرد. این نگرانی ستاد انتخاباتی هیلاری کلینتون را برانگیخت. نکته مهمی که باید در ذهن داشت این است که از قضای روزگار، در این مقطع از زمان، کنترل کمیته مدیریتی حزب دموکرات در دست گروهی از دموکراتها بود که دوران جوانی یا کارآموزی خود را در دهه ۹۰ میلادی و در دوره ریاستجمهوری بیل کلینتون سپری کرده بودند.
این افراد خواسته یا ناخواسته خود را وامدار این خانواده میدانستند و همین شد که عملا در طول زمستان گذشته، استراتژی حزب بر پیروزی حزب نبود بلکه بر پیروزی شخص بود و همین شد که نه حزب پیروز شد و نه شخص. اما پس از آن نیز هنوز فرصتی بود تا با انتخاب معاون اولی پرشور و حرارت، دموکراتها یک کمپین پرانرژی و پرامید به راه بیندازند. اولین گمانه این بود که برنی سندرز به عنوان معاون اول انتخاب خواهد شد، اما ستاد انتخاباتی هیلاری از او صرفنظر کرد. در گام دوم صحبت از الیزابت وارن بود. این خانم سناتور که سابقه استادی دانشگاه داشت، موفقیتهای سیاسی چشمگیری داشت، اعتبار بالایی میان مردم داشت و سخنور پرشوری بود. هیلاری کلینتون وی را نیز برنگزید. نهتنها هیلاری کلینتون یک معاون اول خطیب و انرژیبخش انتخاب نکرد بلکه یک معاون اول عادی نیز برنگزید. کلینتون کسی را انتخاب کرد که در رسانهها به حوصلهسربر بودن و عاری از کاریزما بودن شهرت یافته است.
میبینیم که ترامپ کاری نکرد جز گرفتن رای ثابت حزب. دموکراتها میدانستند تنها راه پیروزیشان مشارکت بالای مردم است، اما چندین خطای استراتژیک مرتکب شدند که مشارکت مردم را کمتر از دو انتخابات پیش کرد. پس از انتخابات، اولین واکنشها این بود که کمیته مدیریتی حزب دموکرات هم کاخسفید، هم مجلس و هم سنا را باخت و بنابر این طبعا از آنها سلب صلاحیت شده است. ظرف روزهای اولیه پس از انتخابات بحث تصفیه کامل نیروهای وفادار به کلینتون از حزب و چینش کمیته مدیریتی جدید بهطور جدی پیگیری شد. برنی سندرز از کیت الیسون به عنوان نامزد رئیس حزب دموکرات حمایت کرد. کیت الیسون، اولین نماینده مسلمان مجلس آمریکاست. وی در مراسم تحلیف خود به قرآن سوگند یاد کرد و از این جهت اولین فرد در آمریکا بهحساب میآید.
پیامدهای پیروزی ترامپ
نگران کنندهترین پیامدهای پیروزی وی متوجه خود مردم آمریکا خواهد بود. تا به اینجا نیز چینش کابینه یا معاونتهای رئیسجمهوری حاکی از این است که آن نگرانیها جدی است. نگرانیهایی که متوجه امور داخلی آمریکا خواهد شد، چند وجه مییابند: ۱- بیمه سلامت، ۲- بهداشت زنان، ۳- آزادیهای مدنی و حریم خصوصی، ۴- ثبات نظام بانکی، ۵- محیطزیست و این دو نگرانی آخر البته محدود به مرزهای آمریکا نخواهند ماند. تا چند سال پیش آمریکا تنها کشور توسعهیافته دنیا بود که نظام بیمه سلامت همگانی نداشت. اوباما مطابق وعدههای انتخاباتی و بهرغم مقاومتهای جمهوریخواهان، نظام بیمه سلامت همگانی را برقرار کرد. یکی از وعدههای ترامپ به جمهوریخواهان لغو بیمه سلامت اوباما بود. اکنون نیز میبینیم که نامزد وزارت بهداشت ترامپ کسی است که سالها در مجلس علیه بیمه سلامت اوباما فعالیت کرده، بنابر این میتوان حدس زد که در سالهای آتی دولت ترامپ اقدامات جدی علیه این بیمه صورت خواهد داد.
دوم بحث بهداشت زنان است که در آن نهتنها آمریکا از کشورهای توسعهیافته بلکه از برخی کشورهای در حال توسعه نیز عقبتر است. فقط بهعنوان یک نمونه آمار مرگ مادران باردار را درنظر بگیرید که در آمریکا از کشورهای توسعه یافته بالاتر است. اگرچه امید است که دختر ترامپ مانع صدمات جدی پدرش در این عرصه شود، ولی سوابق معاون اول ترامپ در دوران فرمانداریاش در ایندیانا جای چندانی برای امیدواری باقی نمیگذارد. یکی از عجایب نظام سیاسی آمریکا این است که دادگاه عالی آمریکا بیش از پزشکان در امر سلامت زنان مداخله میکند. در حالحاضر یکی از 9 کرسی دادگاه عالی خالی است و سه قاضی دیگر دادگاه عالی به دلیل کهولت سن و بیماری مترصد بازنشستگی هستند. این میتواند به ترامپ اختیار انتصاب تا چهار قاضی جدید را بدهد. اگر جنس قضات منصوب شده از جنس اعضای کابینه ترامپ باشد، میتوان انتظارات پسرفت اجتماعی در بسیاری از عرصهها از جمله عرصه بهداشت زنان را داشت.
لیست کوتاه نامزدهای وزارت امنیت داخلی نیز در کنار شرایط مذکور برای دادگاه عالی، حاکی از این است که هجمهای که دولت بوش بر آزادیهای مدنی و حریم خصوصی شروع کرد، در دوران ترامپ تداوم خواهد یافت. وعده دیگری که ترامپ داده بود لغو قوانین و مقرراتی است که پس از بحران سال ۲۰۰۸ و برای ثبات نظام بانکی تصویب شده بودند. یکی از نهادهایی که بسیار در نظارت بر بانکها قدرت دارد فدرال رزرو است، اما دو کرسی از هفت کرسی هیاتمدیره فدرالرزرو خالی است و یک کرسی دیگر تا چند ماه دیگر خالی خواهد شد. این مساله اختیار انتخاب سه نفر جدید به هیاتمدیره بانک مرکزی را به ترامپ خواهد داد. از این طریق وی میتواند با کاهش محدودیتها و مقررات حاکم بر بانکها، در بلندمدت بر ثبات نظام بانکی تاثیر منفی بگذارد.
اما از همه اینها خطرناکتر اقدامات او در مورد محیطزیست خواهد بود که با توجه به افزایش تراکم گازهای گلخانهای در چند سال اخیر و همینطور افزایش دمای کره زمین، موضوعی نگرانکننده است. درماههای اخیر رکورد گرما در تاریخ معاصر شکسته شده است و از این حیث هرگونه بیاحتیاطی در کنترل آلایندههای هوا نامسوولانه است. در اواخر دوران ریاستجمهوری بیل کلینتون، آمریکا به پروتکل کیوتو پیوست. زمانی که جورج بوش رئیس جمهور شد، یکی از اولین اقداماتش خروج از ذیل پروتکل کیوتو بود. اگر دولت ترامپ مطابق وعدهاش آمریکا را از کنوانسیون پاریس خارج کند، خبر ناگواری برای تن تبدار زمین خواهد بود و عواقبش دامن همه را خواهد گرفت. اما انتخاب ترامپ عواقب بینالمللی مهمی نیز خواهد داشت که آنها را توامان با تدابیر مرتبط به انتخاب وی مرور خواهیم کرد.
بر خلاف جورج بوش، ترامپ آدم ایدئولوژیکی نیست؛ نه به خاورمیانه جدید اعتقادی دارد نه به مدیریت جهان. مهمترین نکتهای که در مورد ترامپ باید دریافت این است که در 15 سال گذشته عمده انرژیاش را در صنعت سرگرمی رسانهای صرف کرده است. زندگی کاری چنین فردی چنان است که زندگیاش به حول ارضای مخاطب میگردد. در طول سخنرانیهای تبلیغاتی انتخاباتی ترامپ، این رویه کاملا مشهود بود. ترامپ سخنرانی خود را با چند جمله مختلف در موضوعات نسبتا بیربط شروع میکرد. در پایان هر جمله، واکنش سوت و کف جمعیت را میسنجید تا دریابد که جمعیت چه ذائقهای دارند. سپس کل سخنرانی خود را معطوف سرگرم کردن آنان بر این مبنا میکرد. این یکی از رمزهای موفقیت وی در انتخابات بود. وی برنامه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نداشت. ترامپ به دور کشور سفر میکرد و در سخنرانیها، هر آنچه جمعیت میخواست بشنود برایش میگفت. سنجش خواست و ذائقه جمعیت، هنر ترامپ است.
در این میانه، او اعتنای مستمری به وضعیت ژئوپلیتیک منطقه خاورمیانه یا آسیای دور نخواهد کرد. اما هر از گاهی که به دلیل مسائل داخلی، نیازی به سرگرم کردن مردم آمریکا پیدا کند، احتمالا از کشورهای دیگر برای سرگرم کردن مردم آمریکا استفاده خواهد کرد؛ همانگونه که امپراتور روم از گلادیاتورها برای سرگرم کردن مردم روم باستان استفاده میکرد. نگاه اوباما به سیاست خارجی یک نگاه قضایی بود. اگر شورای امنیت ملی و بدنه طراحی سیاست خارجی آمریکا کشوری را متهم و محکوم میکرد، اوباما به منظور تنبیه به تغییر رفتار، فشارهای بینالمللی بر آن کشور وارد میکرد و به وضع تحریم اقدام میکرد. اما همانطور که امپراتور روم دغدغه اصلاح رفتار محکومان را نداشت، ترامپ نیز به سیاست خارجی به هدف تغییر اوضاع جهان نخواهد نگریست، بلکه به آن به دید ابزار سرگرم کردن مردم آمریکا خواهد نگریست.
برای یک گلادیاتور محکوم، بهترین تدبیر عدم جلب توجه امپراتور بود. ترامپ شخصیت بسیار سادهای دارد. بهعنوان نمونه میتوان دید که پوتین به چه سادگی رگ خواب ترامپ را به دست گرفته و او را مهار میکند. ترامپ قلق خاصی دارد که در صورت بازی با آن، همانند پوتین میتوان ترامپ را کنترل کرد. اما بر عکس، اگر کشوری او را در جهت نادرست تحریک کند، ترامپ از آن کشور برای سرگرم کردن مردم آمریکا استفاده خواهد کرد. بهترین تدبیر در مواجهه با ترامپ کنترل اوست همانگونه که پوتین با درایت در روابط عمومی دولتش، ترامپ را به کنترل خود در آورده است خلاصه کلام آنکه خوب یا بد واقعیت این است که دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا است. علت این مساله بیشتر سوء تدبیر حزب دموکرات بود، تا نژادپرست بودن آمریکاییها، ولو اینکه نژادپرست در آمریکا هست و کم هم نیستند.
چوب انتخاب ترامپ را بیش از همه خود عوام آمریکا خواهند خورد. از جهتی وی خوششانسترین رئیس جمهور اخیر است، چرا که نه تنها مجلس و سنا در دست هم حزبیهای اوست، بلکه او میتواند دادگاه عالی و فدرال رزرو را نیز در کنترل بگیرد. این وضعیت یک موقعیت استثنایی در اختیار او قرار میدهد تا با حداقل مقاومت، سیاستهای خود را اجرایی کند. در عرصه بینالملل، برای درک رفتار او باید توجه داشت که وی پیش از رئیس جمهور بودن، سرگرمکن است. از سوی دیگر نیز، شخصیت ساده و قابل مهاری دارد. در این بین، کنترل روابط عمومی بینالمللی یک کشور بسیار مهم میشود.