سیاست گذاری عمومی پس از پلاسکو
اکنون باید این سوال را مطرح کرد که درسهای حادثه پلاسکو برای مردم و سیاستگذاران چیست و چگونه میشود تجربه تلخ این حادثه را تبدیل به یک سیاستگذاری عمومی منطقی و مطلوب کرد؟
ممکن است این نوشتار به مذاق خیلی از شهروندان خوش نیاید، اما واقعیت این است که پلاسکو، حاصل جمع سهلانگاری مالک و کسبه پلاسکو، نظارت و پایش ضعیف نهادهای شهری، کافی نبودن ابزارها و تکنولوژی اطفای حریق و در نهایت، ضعف عمومی کشور در زمینه مدیریت حوادث و بحرانها بوده است.
در کنار نقد و بررسی عوامل اصلی بهوجود آورنده فاجعه پلاسکو، رفتار سیاستمداران نیز در برخورد با این واقعه باید بررسی و نقد شود. در این صورت است که جامعه ایران به این واقعه به دیده عبرت مینگرد و درسهای لازم را از آن میآموزد.
درس نخست: ایران کشوری حادثهخیز است. هر روز در گوشهای از این مرز و بوم حادثهای رخ میدهد. با این حال نهادهای امدادرسان در ایران نه ساختار مناسبی دارند و نه مجهز به ابزارهای لازم هستند. لازم است هرچه سریعتر برای اصلاح ساختار این نهادها و بازنگری در سازوکارهای آنها برنامهریزی کرد.
در عین حال اکنون که موعد بررسی لایحه بودجه در مجلس شورای اسلامی است، باید به این نهادها بودجه مناسب اختصاص داد. پذیرش ناکارآمدی این نهادها برای مردم دشوار است و باید به دور از جهتگیریهای سیاسی، در تجهیز و نوسازی نهادهای امدادرسان اقدام جدی کرد.
درس دوم: ساختمانهای زیادی نظیر پلاسکو در تهران وجود دارند که باید تجهیز و نوسازی یا تخریب و بازسازی شوند. حادثه پلاسکو زخمی بود که سر باز کرد. زخمهای کهنه شهر نیاز به شناسایی و مداوا دارند. نباید ساختمانهای فرسوده را به حال خود رها کرد. شهرداریها باید هر ماه گزارشهای مستندی از شناسایی و نوسازی این گونه ساختمانها منتشر کنند. بهتر است مردم نیز از فروشگاههایی که در ساختمانهای فرسوده قرار دارند، خرید نکنند. بیشتر از هر زمانی، نیاز به فشار عمومی برای زخمزدایی از شهرها داریم.
درس سوم: پس از حادثه پلاسکو شاهد وعدههای خیرخواهانه مسوولان مختلف به آسیبدیدگان این واقعه تلخ بودیم. وزیری وعده جبران خسارت کسبه پلاسکو را داده است. مسوولی وعده داده که کارگران را صاحب کار میکنیم. دیگری وعده پرداخت بیمه بیکاری داده است و دیگری هم میگوید وام کمبهره با تنفس یکساله به آسیبدیدگان تعلق خواهد گرفت.
گذشته از آنکه تجربه نشان داده این وعدهها قابلیت اجرایی ندارد، آنچه نگرانکننده بهنظر میرسد، سیگنالهای غلطی است که سیاستمداران به واحدهای مشابه پلاسکو میدهند. کسبه باید به این نتیجه برسند که بیش از شهرداری در این حادثه نقش دارند. به این دلیل که بازسازی و نوسازی ساختمان، پیش از آنکه وظیفه نهادهای دولتی و عمومی باشد، به خود آنها ربط دارد.
درس چهارم: مردم ما با فرهنگ بیمه غریبهاند. آمار بیمه نشدگان پلاسکو تکاندهنده است. سیاستمداران به جای آنکه وعدههای غیراجرایی بدهند، باید بیمهکردن ساختمانها را اجباری کنند. شرکتهای بیمه نیز سازوکار خاص خود را دارند و در صورتی که ساختمانی استانداردهای لازم را نداشته باشد، از بیمهکردن آن سر باز میزنند. نتیجه اینکه ساختمانهای بیمه نشده باید پلمب شوند یا اینکه تلاش کنند استانداردهای مورد نظر را بهدست آورند.
درس پنجم: پذیرش قصور و عذرخواهی از مردم در کشور ما نهادینه نشده است. در واقعه پلاسکو برخی سازمانها و نهادها وظایف خود را به درستی انجام ندادند. در این میان، آتشنشانان بودند که هزینه اصلی را پرداخت کردند. هنوز هم بازی «من مقصر نبودم» تمام نشده و هر روز ابعاد تازهای پیدا میکند. درسی که مسوولان باید از این حادثه بگیرند این است که صادقانه، به خاطر قصورهای احتمالی از آسیبدیدگان و مردم عذرخواهی کنند. عذرخواهی چیزی از وقار و متانت سیاستمداران کم نمیکند، بلکه بر سرمایه اجتماعی آنها میافزاید.
در نهایت اینکه هر جامعهای از وقایع، فجایع و حوادث طبیعی و سیاسی و اقتصادی درسهای زیادی میآموزد. تاریخ بشری پر است از وقایع و فجایع درسآموز اما آنچه احتمالا درسآموزی جوامع را به کمترین حد ممکن میرساند، تفوق نگاه احساسی بر نگاه عقلانی است. علاوهبر این، جامعه ما به آموزش نیاز دارد. آموزش به جای تربیت. کاش مدتی دست از تربیت مردم برداریم و به آنها آموزش بدهیم. آموزش رانندگی، آموزش رویارویی با بحرانها، آموزش کمک به سانحهدیدگان، آموزش مصرف و...