سیاستگذاری ناتمام برای دلار
در این مطلب آمده است؛
حکیم ابنسینا جمله معروفی دارد با این مضمون که: «آنکه هیچ نمیداند به رستگاری نزدیکتر است از آنکه چیزی ناتمام میداند». تعمیم این جمله در اقتصاد شاید اینگونه باشد که: «عدم سیاستگذاری به رستگاری نزدیکتر است از سیاستگذاری ناقص و ناتمام».
اواخر بهمنماه که فشار تقاضا باعث شد دلار به مرز ۵۰۰۰ تومان نزدیک شود منطق سیاستگذاری حکم میکرد که تقاضا از بازار ارز به سمت دیگری هدایت شود تا اولا تقاضای سفتهبازانه مهار شود ثانیا جبر بازار، جانشین ابتکار عمل سیاستگذار نشود تا اقتصاد از آسیبهای آن در امان بماند. اتفاقا این سیاستگذاری درست انجام شد اما طبق معمول ناقص و ناتمام.
اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان در همان روزها به دولت هشدار دادند که همزمان با افزایش نرخ سود بانکی، دکان ارزانفروشی دلار در کنار بازار ارز را تعطیل کند و سیاست «ثباتآفرینی» را جایگزین اصرار غیرضروری برای کاهش نرخ کند. اما عنایتی به هیچکدام از این دو مکمل نشد و در سیاستی معکوس، حجم عظیمی از دلارپاشی با هدف کاستن از نرخ دلار آغاز شد در حالی که مشکل اصلی، فشار تقاضا در نرخهای پایینتر بود نه در بخش عرضه در نرخ نزدیک به تعادل بازار منهای سفتهبازی.
اکنون که فرصت روزبهروز محدودتر میشود باید سیاستهای تکراری و ناکارآمد برای مدیریت بازار ارز کنار گذاشته شود و با درک صحیح صورت مسأله، نحوه مداخله در بازار ارز تغییر کند. راه درست این بود که تا قبل از پایان سال، ثبات بر بازار ارز در نرخ نزدیک به نقطه تعادل حاکم میشد و این مسأله با توجه به تهدیدات پیشرو به سال جدید پرتاب نمیشد اما شاید هنوز هم دیر نشده باشد.
راه صحیح مداخله، حراج منابع ارزی با قیمتهای پایین نیست و این راه، بارها و بارها آزموده شده و شکست خورده است و راه عقلایی، استفاده از مدل هلندی حراج برای بازار ارز (البته همزمان با سیاستهای مکمل در بخش پولی و تجاری) است که مانع حیفومیل ذخایر کمیاب ارزی میشود. اگر بانک مرکزی در ایام پس از ارائه بسته مهار دلار از این شیوه استفاده میکرد نه تنها مجبور به حجم عظیم دلارپاشی نمیشد بلکه حتی قادر به تجهیز منابع ارزی از دلارهای خانگی در نرخهای پایینتر از ۵۰۰۰ هم بود که این فرصت از دست رفت. اما اگر به جای رؤیاپردازی به واقعیتها توجه شود این امکان در محدودهای دیگر قابل تحقق است.
پ.ن: برخی دوستان میگویند وقتی گوش سیاستگذار به سیاستگذاری صحیح بدهکار نیست تکرار هشدارها ملالانگیز میشود اما سوال مهم این است که خطای مکرر سیاستگذار ملالانگیزتر است یا هشدار نسبت به عواقب این خطاها؟