شکنندگی اجتماعی؛ تابآوری اجتماعی
بهعنوان یک محقق در حوزه علوم اجتماعی که پنج سال تجربه وزارت در بخش تعاون را داشتهام، معتقدم که ایران امروز به دلایل متعدد از قبیل سیاستگذاری نادرست و فشارهای بینالمللی، دارای چالشهای چندگانهای نظیر بیکاری، فقر، توزیع ناعادلانه ثروت، تورم و رکود شده و بیش از هر زمان دیگری نیازمند حرکت در مسیری است که باید در کنار تقویت روابط اجتماعی، به شرایط اقتصادی مردم در دهکهای پایین جامعه کمک شود. این مساله نهتنها در ایران که در بسیاری از کشورها بهویژه در کشورهای منطقه آسیا و آفریقا، بهصورت مشترک وجود دارد. همین اشتراکات در کشورهای منطقه در کنار تمام تفاوتهاست که میتواند این کشورها را به راهحلهای مشترک به منظور حل مشکلات برساند.
دو نیروی مخرب و همزمان
یکی از اشتراکات کشورهای منطقه رنجی است که مردم آنها از نابرابریها در دنیا میبرند؛ نابرابریهایی که ناشی از قدرت اقتصادی، تکنولوژیک و نظامی در کشورهای به اصطلاح پیشرفته است و سبب شده تا این کشورها در مقایسه با کشورهای اصطلاحا توسعهیافته یا غربی، دچار نابرابریهای بسیار شوند. در کنار این نابرابریها در مفهوم عام، هر یک از کشورها با نابرابریهای مضاعفی نیز دست به گریبان هستند که ناشی از چالشهای داخلی است. به بیان دیگر زیست جهانسومی با دو چالش نابرابری مواجه است که عبارتند از نابرابری با جهان و نابرابریهای درونی. برخی از این چالشهای درونی، زندگی فقیرانه دهکهای پایین جامعه، به ویژه در مناطق روستایی و حاشیه شهرهاست. منطقه آسیا و آفریقا از معدود مناطقی است که پس از جنگ جهانی در بسیاری از کشورها با جنگهای بسیاری مواجه بوده است. جنگهایی که زندگی مردم را سخت کرده است. جنگهایی که از پیامدهای آن کودکان بدون پدر و مادر، زنان بدون همسر و بیخانمانی مردم بوده است. بنابراین در شرایطی که فشارهای بیرونی سلامت اقتصاد را تهدید میکند و اقتصاد داخلی از شکاف طبقاتی رنج میبرد، اولویت یافتن نسخهای است که نه تنها اقتصاد را از گزندهای بیرونی مصون میدارد بلکه شرایط را برای زدودن شکاف درآمدی فراهم میکند.
به نظر من تعاون یکی از مناسبترین راهحلها در حل مشکلات مشترک مورد اشاره است. اما اگر به ظرفیت تعاون در کشور خود بازگردم باید گفت، متاسفانه در شرایط اقتصادی فعلی چندین عامل باعث شده تا از ظرفیت واقعی بخش تعاون در بهبود شرایط اقتصادی استفاده بهینه نشود و اقتصاد از مزیتهای تعاون مغفول بماند. اولین عامل برخی برداشتهای نادرست و غیرمنطبق با واقعیات از «نظریه اقتصاد آزاد» است که در بین تصمیمگیران کشور وجود دارد. دومین عامل بینش اجتماعی به ویژه بین برخی صاحبنظران درخصوص ماهیت تعاون است؛ متاسفانه برخی امروز تعاون را بهمثابه بخشی زاید در اقتصاد دانسته و آن را ناشی از نگاه پوپولیستی اوایل انقلاب و نیز دیدگاههای سوسیالیستگونه چپهای انقلابی تلقی میکنند.
سومین عامل این است که تفکر مبتنی بر سیاستگذاری در مسیر گسترش تعاون با فشار دولتی، به شکل رانتی و هدفگذاریهای نادرست از میزان گسترش آن بدون توجه به واقعیتهای اقتصادی ایران شکل گرفته است. مجموع این ۳ عامل باعث شده تا در مواجهه با بخش تعاون، غالب بازیگران این حوزه یا با ایجاد تعاونی به دنبال سود اقتصادی با مزیتهای رانتی به جای سود اجتماعی باشند یا به دنبال سیاستهای اقتصاد دولتی با دیدی سوسیالیستگونه به دفاع از بخش تعاون پرداختهاند.
در مقابل مخالفان تعاون نیز هیچ گاه به ماهیت و کارکرد اصلی تعاون توجه علمی نکردهاند. به اعتقاد من، فراتر از این مباحث، آنچه در این مقوله دارای اهمیت بسیار است، تعاون به مثابه سبک زندگی و یک مفهوم پرمعنا از نوع زیست اقتصادی-اجتماعی برای جوامع شبیه به ماست که امروز به دلیل شرایط اقتصادی- اجتماعی حاکم بر ایران، یک ضرورت اجتنابناپذیر است. در شرایطی که دهکهای پایین درآمدی در وضعیت اقتصادی مناسبی به سر نمیبرند، راهی جز تقویت جوامع محلی و دهکهای پایین جامعه و عادلانه کردن و بازتوزیع ثروت برای ثبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی وجود ندارد و اگر به این مهم توجه نشود، نظام اجتماعی ما به دلیل فشارهای اقتصادی بر نهادهای اجتماعی به فروپاشی خواهد انجامید و نظام سیاسی ما دچار آسیب جدی میشود. ما ناگزیریم در سیاستگذاریها و برنامهریزیهای کلان به سمتی حرکت کنیم که مردم بیش از پیش به یکدیگر نزدیک شده و با روح جمعی بیشتری کنشهای اقتصادی-اجتماعی را سامان دهند. در دورانی که با پدیده رشد کم اشتغال مواجهیم و حتی شغلهای موجود نیز با تهدید ریزش بیش از ۵ درصدی مواجهند، چشماندازی از ورود سرمایه خارجی وجود ندارد و سرمایههای داخلی نیز به سختی حفظ میشوند و به خاطر ناامنی روانی ناشی از عدم ثبات اقتصادی- که به تعبیر دوست دانشمندم دکتر رنانی در دورهای از کنش اقتصادی مردم با روانشناسی اجتماعی قابل تبیین است- مردم بیش از پیش از شرایط پیش آمده آسیب میبینند، به نظر میرسد تعاون یکی از مناسبترین ظرفیتها برای حرکت در مسیر رشد اقتصادی- اجتماعی است مشروط بر اینکه از این ظرفیت در کنار سیاستهایی استفاده شود که جهتگیری اشتغالهای خرد به ویژه در بخش خدمات، اتصال بازارها و صنایع خرد و کوچک به هم، عمودی و افقی کردن بازارها در کنار یکدیگر، تقویت و توانمندسازی جوامع محلی و رشد دادن گونههایی از تولید که مزیت منطقه را تشکیل میدهد، مورد تمرکز جدی واقع شوند.
به عبارتی حرکت به سمت رویکرد رشد فراگیر که به مفهوم مشارکت دادن مردم در پایینترین لایهها در فرآیند رشد و بهرهمندسازی ایشان از رشد است، راهگشای مشکلات اقتصادی- اجتماعی ایران است که این مهم با استفاده درست از ظرفیت تعاون میسر خواهد بود. به اعتقاد من امروز ما به تعاون هم در مفهوم عام و هم مفهوم خاص آن نیازمندیم. تعاون به مفهوم عام آن در حقیقت میتواند نوعی تفکر و سبک زندگی و نوعی فلسفه جامعه باشد. وقتی جوامع شبیه ما در مسیر توسعه اقتصادی قرار میگیرند، در مسیر گذار به سمت توسعه، شکنندگیهای بسیار در جامعه رخ میدهد و مواهب توسعه بهطور یکسان در بین مردم توزیع نمیشود. رانت و فساد شکل میگیرد. طبقات ثروتمندی در کنار دهکهای فقیر فراوان شکل میگیرند. به این ترتیب پدیده ازهمگسیختگی نظامهای اجتماعی پدید میآید که در تمام کشورهای در حال گذار رخ میدهد.
گونههای مختلفی از سبک زندگی در کشورهای ما شکل گرفته است که در این گونهها تعاون به مفهوم شیوه زندگی در آن رو به ضعف گذاشته است. جامعه ما در مسیر گذار و در ترکیب با فرآیندهای ارتباطات دچار گسستهای عمیقی شده است. کودکان تنها، زنهای تنها، انسانهای تنها، بیپشتوانگی و رهاشدگی، احساس ذره بودن و بی قدرت بودن ویژگیهایی است که در کشورهایی شبیه به هم در نسلهای جدید در حال وقوع است و اگر این مساله به نابرابریهای اجتماعی اضافه شود، مساله پیچیدهتر میشود. بنابراین تعاون به معنای یک مفهوم برای زندگی و نیاز مردم جامعه به در کنار هم بودن، در گروههای اجتماعی بودن و تعامل بیشتر در فضای عزلت پیش آمده ضرورتی اجتنابناپذیر برای بقای جامعه است. اینکه افراد بتوانند تکیهگاهی برای یکدیگر باشند و بتوانند شانه هایشان را پلهای برای رشد دیگر افراد کنند و سایهگستر یکدیگر شوند نیازی است که جز با اشاعه مفاهیمی از جنس تعاون قابل دستیابی نخواهد بود. به اعتقاد من ما نیاز داریم مفهوم تعاون را به جامعه بازگردانیم و به شیوهای زندگی کنیم که در آن روح تعاون جاری باشد. بیش از آنکه بهعنوان یک بخش اقتصادی یا اجتماعی به تعاون بنگریم بهعنوان یک مفهوم مهم در زندگی به آن بیندیشیم. بهعنوان یک محقق احساس میکنم مردم جامعه ما بسیار در حال تنها شدن هستند و نیاز به تعاون دارند. بنابراین تعاون بهعنوان یک منش زندگی در دنیای امروز ضروری است.
اما تعاون در معنای خاص آن نهادی اجتماعی است. در بسیاری از برنامههای توسعه تدوین شده توسط سازمانهای بینالمللی و کشورهای پیشرفته، برنامهها مبتنی بر الگوهای رشد کلاسیک هستند که در این الگوها الزاما طبقات پایین اجتماعی سهمی از رشد ندارند، بلکه به دلیل عدم توزیع مناسب ثروت، فاصله طبقاتی بیشتر و بیشتر میشود. همین عدم ریزش منافع حاصل از رشد کلاسیک به طبقات پایین سبب شده است تا در بسیاری از کشورها به رویکردهای جدیدی از رشد توجه شود که منافع آن گروههای ضعیف جامعه را نیز بهرهمند سازد. رشدی از جنس فراگیرکه پیش از این نیز به آن اشاره داشتم. ما باید گونههایی از برنامه اقتصادی را دنبال کنیم که در کنار برنامهریزی برای سرمایهگذاریهای کلان، توانمند کردن و گستردن مناسب ثروت در طبقات پایین جامعه را نیز دربرگیرد و این جز با تمرکز بر بخش تعاون به مثابه نهاد در قالب شرکتهای تعاونی، تشکلهای تعاونی و نهادهای تعاونی ممکن نیست. به عبارتی ما نیازمند برنامههای ترکیبی در مسیر رشد اقتصادی هستیم تا حین رشد اقتصادی از بالا به پایین، رشد از پایین به بالا را نیز به دنبال داشته باشد. جنسی از رشد که همراه با اشتغال برای جویندگان کار باشد و این جنس از اشتغال که معطوف به گروههای پایین درآمدی جامعه است، غالبا اشتغالهای خرد و در قالب تعاون است. نکته دیگر اینکه در شرایطی که محیط زیست در حال از بین رفتن است و در کشور ما بیش از ۲۰ میلیون نفر دارای زندگی سخت شدهاند، شکل جمع شدن مردم در قالب تعاونیها میتواند در حل چالشهای اقتصادی- اجتماعی و زیست محیطی بسیار موثر باشد.