«داروینیسم معکوس» در یارانهها
در داروینیسم، قویترها میمانند و ضعیفترها حذف میشوند؛ ولی در «داروینیسم معکوس» عامل یا متغیری مسلط میشود که مستحق تسلط نیست و باید در قیاس با سایر عوامل یا متغیرها مغلوب میشد. در این پدیده کسانی که اطمینان کاذب بیشتری تولید میکنند و ادعاهای گزافتری مطرح میکنند، بیشتر پیروز میشوند و آنها که صادقانه بیاطمینانیها، چالشها و مشکلات را میگویند حذف میشوند. جوزف فیشر در سال ۱۸۷۷ در مقالهای برای اولین بار از این اصطلاح استفاده کرد. از آن تاریخ این تعریف در همه شاخههای علم کاربرد یافته است. در علم اقتصاد نیز این تعریف کاربردهای متفاوتی دارد. در اقتصاد سیاسی، فساد باعث میشود تا افراد صاحب نفوذ و ناکارآ جای افراد شایسته را بگیرند. در اقتصاد رفاه، داروینیسم معکوس موجب میشود تا سیاستهای رفاهی به جای توزیع بین افراد نیازمند، بین گروههای ثروتمند توزیع شوند و نتیجه نهایی این است که گروه نامستحق بر گروه مستحق سیطره پیدا میکند. جلوه این پدیده در نظام توزیعی یارانهای کشور است. نتایج مطالعهای در سازمان برنامه و بودجه نشان میدهد در حدود ۹۰۰ هزار میلیارد تومان یارانه پیدا و پنهان در حال توزیع است؛ اما سهم پولدارها هفت برابر بیشتر از سهم فقرا است؛ یعنی کسانی که مستحق نیستند هفت برابر بیشتر از مستحقان یارانه دریافت میکنند. آیا این روش توزیع یارانه باید ادامه یابد و کماکان با قدرت در مسیر داروینیسم معکوس حرکت کنیم؟ شگفت آنکه این پولپاشی بیهدف در شرایطی صورت میگیرد که دولت با مضیقههای شدید مالی و کسری بودجه پیدا و پنهان روبهرو است. اما کسی حاضر نیست این نظام وارونه را اصلاح کند؛ شاید بهواسطه آنکه مدافعان داروینیسم معکوس حاضر به قبول هیچ راه جایگزینی نیستند یا در راهبری اصلاحات نیروهای غیرمسلط بر نیروهای مسلط ترجیح داده شدهاند.