تبارشناسی بیماری قطبیت
از این رو تقابل بین گروههای متنوعی اعم از مسلمان، مسیحی، زرتشتی، یهودی، کرد، ترک، ترکمن و... کمتر گزارش شده است.
جامعه ایرانی به دفعات آغوش خود را روی گروههایی که در مناطق دیگر مورد آزار و سرکوب قرار گرفته بودند باز کرده یا حتی از برهمکنشفرهنگی با مهاجمان سود جسته و از این طریق بر تنوع فرهنگی خود افزوده و به «پویایی و نوشوندگی»اش نیز یاری رسانده است. بهطور مثال در مواجهه با اعراب، فرهنگ ایرانی در ساحت زبان تحول یافت و فرهنگ یکجانشینی را به اعراب هدیه داد. نمونه قابلتوجهی از این تنوع را ژان شاردن فرانسوی در سفرنامه خود به تصویر کشیده است. در گراوری که او از اصفهانصفوی تهیه کرده تنوع پوشش زنان مشهود است. به نظر میرسد تنوع و تکثر یک اصل پذیرفته شده در فرهنگ ایرانی بوده و اگر هم شکلی از سرکوب وجود داشته، معمولا در درون گروههای فرهنگی و با استفاده از «سنت» اعمال میشده است.
شاید یکی از آخرین تجربههای تاریخی ایران از تکثرگرایی، جنبش مشروطهخواهی است که گستره بسیار وسیعی از اقوام و فرهنگهای گوناگون را حول یک هدف مشترک گرد هم آورد. با تغییر و افول مشروطیت نشانههایی از «بستگی فرهنگی» بهتدریج مشاهده میشود. اگر پیش از این سلسله مراتب مشخصی در بدنه اجتماع وجود نداشت و اقوام و مذاهب مختلف هر یک در کنار گفتمان درونفرهنگی خود، نسبت به «حس ملی» ادای دین میکردند، در دوران پهلوی مفهوم تبعیضآمیز «ناسیونالیسم» در مقابل «حس ملی» برآمده از تکثر قرار میگیرد.
نخستین نشانههای پیدایش تبعیض ناشی از این تغییرات فرهنگی اعمال شده از سوی حاکمیت و استعمار را میتوان در دل کودتای ۲۸ مرداد جستوجو کرد. از اواسط دوران پهلوی واژههایی ترویج میشوند که جامعه رنگارنگ ایرانی را بهتدریج با برچسبهای سیاهوسفید متمایز میکند و جامعه متکثر را به دو طبقه فرادست و فرودست تقسیم میکنند. این شکاف پس از اصلاحات ارضی عمیقتر شده و به یکی از انگیزههای انقلاب ۵۷ بدل میشود. انقلابی علیه تبعیض و برای احیای تنوع و تکثر، اما بازگشت به تکثر محقق نشد و شاهد بازتولید شکل حاد دوگانه فرادست-فرودست در همه ساحتهای اجتماعی هستیم. امروز هر نماد فرادستی،خشم طبقه فرودستشده را برمیانگیزاند.
راهحل پیشنهادی عبور از این بحران، گفتمانسازی و گفتوگو بر مبنای اشتراکات فرهنگی و فاصله گرفتن از زبان تبعیضآمیز و نگاه سیاهوسفید است.