درباره فرآیند دوپارهسازی جامعه
واقعیت تلخ این است که همان آدمی که روزی با ما مهربان بوده میتواند امروز نامهربان یا حتی آسیبزننده باشد. خیال شیرین این است که یک واقعیت خوب وجود دارد و یک آدم بد. این روش دوپاره کردن واقعیت برای بسیاری از ما در بزرگسالی هم ادامه مییابد و ما همچون کودکان، جهان و جهانیان را به دو قسمت فرشتهها و دیوها تقسیم میکنیم تا خود را از تلخی واقعیت برهانیم.
وقتی فردی از این روش استفاده میکند نه تنها عواطف شدید و ناگهانی و رفتارهای پرخاشگرانه و تکانشی را تجربه کرده، بلکه توانایی تفکر منطقی و واقعبینانه در وی مختل میشود. او همچون کودکی تسلیم عواطف تند و ناگهانی خویش است، آنها را که دیو میداند با برچسبهای منفی مذموم میشمارد و فرشتهها را بینقص میپندارد و تقدیس میکند. این همان پدیدهای است که این روزها به وفور در جامعه میبینیم. واکنشهای افراطی و دوسویه نسبت به افراد و پدیدهها که نه تحسین و تقدیر و تقدیسش واقعبینانه است و نه طرد کردن و ضدارزشسازی و توهین و تحقیرش بر مبنای واقعیت استوار است. از نظر روانشناختی فرآیند دوپارهسازی در شرایط بحران، استرس و فشارهای اجتماعی و اقتصادی، در افراد تشدید شده و افراد بیشتر به سوی کنشها و واکنشهای افراطی کشیده میشوند. در چنین شرایطی آنچه میتواند به بهبود اوضاع منجر شود، باز شدن راه گفتوگو بین مردم است. گفتوگوهایی نه با هدف اثبات اینکه چه کسی حق دارد و درست میگوید، بلکه با هدف گوش دادن به دیگری . آموزش گفتوگو و تعامل به افراد و ایجاد فضای امن برای بیان نظرات و انتقادات به افراد جامعه کمک میکند تا ظرفیت تحمل تعارضها را در خود بالا ببرند. فردی که توان تحمل تعارضها را دارد، میتواند دیگران را نیز همانگونه که هستند ببیند و بپذیرد. زمانی که بپذیریم آدمها ترکیبی از احساسات، امیال و افکار خوب و بد هستند، دیگر اینگونه بیمحابا و بیپرده به یکدیگر نمیتازیم و رفتار دوقطبی از خود بروز نمیدهیم.