فراموشی در چرخه سیاستگذاری
۱- واقعیت قدرت فراوانی دارد و هر چه انسان قصد کرده است از ابتدای تاریخ تا کنون بر واقعیتها غلبه کند در نهایت انسان در هستی منحل شده است. همگی روزی به دنیا آمدهایم، مریض و ناتوان میشویم، به آب، غذا، سرپناه، قدرت، شهرت و لذت نیاز داریم و در نهایت از دنیا خواهیم رفت. زندگی انسان و همه فلسفه حیات او در همین گزارههای کوتاه جا میگیرد. مغز انسان البته سعی میکند با مکانیسمهای مختلف فریبکاری کند، اما واقعیتها هستند که سال به سال بر انسانها تحمیل میشوند و در نهایت او را به همان جا که آمده بود برمیگردانند. یکی از مشکلات تعیین سیاست و برنامهنویسی، غلبه فلسفهها و افکاری است که واقعیت را به لحاظ جوهری درک نمیکنند. زمانی که واقعیت در نظر گرفته نشود، سیاستها بر بستری ساده و اغلب غیرقابل عملیاتی شدن سوار خواهند شد. مثلا شهروندان در ورودی سیستم، طلب شادی، رفاه، کارآمدی و برآورده شدن نیازهای معیشتی دارند، اما قیدهای آینده و تقسیمبندیهای زمانی ریشه در فلسفههای غیرواقعی، مطالبات شهروندان را وارونه میسازد.
۲-در مرحله بعد نیاز است براساس ورودیهای سیستم که اتفاقا حقیر، خرد، روزمره و مربوط به امر معاش هستند، طراحی صورت گیرد. وقتی واقعیات که اغلب مطالبات شهروندان است با اسامی و مفاهیم بیزمان و مکان کنار گذاشته شود، مرحله طراحی نیز به سمت نادیده گرفتن لذت، ثروت و قدرت حرکت میکند. طراحیهای هنجاری و شعاری به همراه الگوهای مبتنیبر جامعه و انسان خوب، جای مکانیسمهای پیچیده طراحی را میگیرد. در چنین فضایی نهادهای طراح با غایت فضیلت سعی میکنند از قرارداد اجتماعی شهروندان که تشکیل دهنده پارلمان طراح است فاصله بگیرند. نهادهای موازی طراح بهوجود میآید که همه الگوهای فلسفی ضدواقعیت را در نفی بدیهیات زندگی شهروندان مدام صورتبندی میکنند. این صورتبندی ابتدا ساختارهای لذت، قدرت و ثروت را در جامعه آرمانی طرد میکند و در نهایت همه مفاهیم تربیت، اخلاق، فضیلت، فرهنگ و پرورش را از درون تهی میسازد. سر در آسمانها داشتن و تامین معیشت و رفاه شبکه قدرت، عاملی است که مدام ناکارآمدی را در پارادایم متعالی قرار میدهد و شاخصهای قانونگذاری عینی، تخصصی و تجربی را بر نمیتابد.
۳-سندها، بستهها، برنامهها و سیاستهای آرمانگرایانه زیاد تولید و منتشر میشود. حتی دستگاهها و نهادهای اجرایی که باید براساس چانهزنی در بودجه و نیروی انسانی روندهای عملیاتی شدن اهداف و ماموریتها را دنبال کنند، خود تبدیل به سندنویسان و طراحانی در قلب اجرا میشوند. تفکیک طراح، مجری و ارزیاب به هم میخورد و چون مطالبات آرمانی و طراحیهای فلسفی متناسب با واقعیت نیست، مجریان نیز برای ماندن در هرم قدرت سعی میکنند نمایش آماری و کمی راه بیندازند. رقابت افزایش برنامهها و عملیاتی کردن رژیمهای پنهان کاری واقعیت، با تمام قوا شکل میگیرد. همه مجری و ابزار سیستم میشوند تا به تدریج روح کارشناسانه و ایدههای خلاق انتقادی حذف میشوند. نمایش و صورتگرایی و مامور به وظیفه، قسمت اجرا را به تصرف خود در میآورد. در اجرا نیز نهادهای موازی گاهی خلاف یکدیگر و حتی با فلسفهها و طراحیهای عکس یکدیگر ماشین دولت را دچار اصطکاک ساختاری میسازند. همه اجزای ماشین کشور از صبح تا شب با تمام قوا روشن است و کار میکنند؛ اما آمارها نشان از برآورده شدن اهداف متناسب با تلاش صورت گرفته نیست و برخی مواقع ماشین درجا میزند، عقب میرود یا خاموش میشود.
۴-در نهایت هنوز در مرحله اجرا هستیم و افقهای زمانی سندها و برنامهها به اتمام نرسیده است صدای نقد و اعتراض سیاستگذاران و مجریان حکومت از مردم بیشتر است. در حالی که شهروندان مطالبه آب، خاک، هوا، شغل، امنیت، شادی، رفاه و... دارند و عینکهای ضدواقعیت، مطالبات را به حاشیه برده است و طراحیها و اجراهای موازی و بیبرنامه شکل میدهد. همیشه صدای سیاستمداران بهعنوان نقاد و ارزیاب بیشتر شنیده میشود که چرا چنین شد، چرا به هدف دست نیافتیم. کارگزاران خود را در آخرین مرحله چرخه سیاستگذاری به جای ارزیابان قرار میدهند و بدون اشاره به نقش خویش، در قامت روزنامهنگار، تحلیلگر، معلم، استاد دانشگاه، پژوهشگر و حتی حزب و صنف از ابتدا تا انتهای سیستم سیاسی را نقد رادیکال میکنند. جاینخبگان حکومتی و شهروندان عوض میشود و کارشناسان سیستم در قامت ارزیابان چرخه بازخورد و تکرار چندباره سیاستگذاری را انجام میدهند. تقوای خویشتنداری، حدود خود را دانستن، به واقعیتها احترام گذاشتن و موفقیت هر نهاد را از کل سیستم دیدن در فرهنگ ساده و ابتدایی که بهصورت غریزی شکل گرفته است، دیده نمیشود. نیاز به فهم دوباره واقعیت، مفاهیم، روشها، مکانیسمهای طراحی و اجرایی و الگوهای ارزیابی داریم؛ اما با عجله، لجبازی، مکر عقل و بههم ریختن بازی تنها آبادانی کشور را به تاخیر میاندازیم. عینکی که بر چشمان نافذ سنت قدرتمند و ملی ایران زده شده است ریشههای پدیدارشناسانه، اگزیستانسیالیستی، مارکسیستی و پستمدرنیستی دارد که همه این عینکها در ضدیت با عقلانیت و تجربه بشر اشتراک دارند.