مسیر تدریجی تکوین دانش
اگر مصرفکننده کالایی را خریداری میکند و برای کالای مشابه آن تقاضای چندانی وجود ندارد، اقتصاددان سعی میکند یک مدل ذهنی برای درک این مساله طراحی کند. اما این مدل تا اینجای کار یک الگوی ذهنی است و تا زمانی که با حقایق بیرونی انطباق نداشته باشد فاقد ارزش است. در واقع برای آنکه این مدل ذهنی، به مدلی قابل اعتنا و اتکا تبدیل شود و در سیاستگذاریها، برای توضیح پدیدهها یا حل مشکلات اقتصادی مورد استفاده قرار گیرد، باید با حقایق بیرونی انطباق یافته و مابهازای بیرونی داشته باشد.اینجاست که کار دشوار میشود. چرا که وقتی از دنیای بیرونی صحبت میشود بحث یک فرد، یک بنگاه، یک عامل، یک سیاست، یک کشور و ... مطرح نیست. بلکه با چندین و چند مورد از هر نوع مواجهیم که هیچیک از دوتای آن کاملا و دقیقا مشابه همدیگر نیستند. بنابراین برای قابل بیان و قابل فهم ساختن مدل به اجبار سادهسازیهایی صورت میگیرد و طی این فرآیند سادهسازی، بخشی از آن حقایق بیرونی خودبهخود حذف میشوند.آنچه مورد بررسی نوبلیستهای ۲۰۱۹ قرار گرفت، مبحثی پیچیده و چندوجهی است. چرا که اقتصاددانان برای منطبقسازی تئوریهای خود با دنیای واقعی، از اطلاعاتی که پیشتر تولید شده بود استفاده میکردند و نسبت به آن اطلاعات کاملا منفعل بودند. طبیعتا اطلاعاتی که در دسترس بود، الزاما همان اطلاعات مورد نیاز برای موضوع مورد مطالعه نبودند، اما جز این هم چیزی وجود نداشت. با توجه به محدودیتهای موجود سعی میشد روشهایی به کار گرفته شود که خلأ دسترسی به اطلاعات با کیفیت و نزدیک به مساله موردنظر را تا حدی جبران کند. مثلا در برخی بررسیهای آماری باید همه افراد مشابه هم فرض میشدند و ناهمگنیها نادیده گرفته میشد.
رفتهرفته با ورود به عصر کامپیوتر و افزایش توان پردازش اطلاعات، دولتها و سازمانهای بینالمللی و نهادهای علمی از انفعال خارج شده و به سمت طراحی آزمایشها و تولید اطلاعات پیش رفتند. این فرآیند تولید اطلاعات یکی از موضوعات حائز اهمیت در پژوهشهای نوبلیستهای ۲۰۱۹ بوده است.اگرچه همچنان در بسیاری از موارد چنین امکانی فراهم نیست اما در اغلب زمینههای اقتصاد خرد که پدیده فقر نیز بخشی از آن است، امکان تولید اطلاعات اختصاصی برای مطالعات فراهم است. کاری که این سه اقتصاددان انجام دادند بخش کوچکی از مطالعات گسترده در زمینه فقر است. اینکه مطالعات مذکور سهم چندانی در اقدامات صورت گرفته در راستای فقرزدایی نداشتهاند، چیزی از ارزشهای کار این افراد کم نمیکند؛ چرا که مدل پیشنهادی این پژوهشها به ما میآموزد که اگر دولت یا نهادی بخواهد در اقتصاد مداخله کند، روش درست آن چگونه است.به عنوان مثال در اوایل انقلاب طرحهایی ارائه میشد مانند اهدای دار قالی یا چرخ خیاطی به خانوادهها؛ از سوی دیگر صادرات قالی ممنوع اعلام میشد، یا ارائه وامهای زودبازده که بدون مطالعات کارشناسی درباره شکل بهینه پرداخت این وامها صورت پذیرفت. اهمیت این طیف مطالعات در چنین مواردی مشخص میشود که به عنوان مثال به متولیان کمک میکند تا به بهترین نحو از منابع موجود در راستای تحقق اهداف مورد نظر استفاده شود. بنابراین هیچ تناقضی میان این تیپ مطالعات در زمینه فقر با دیگر مطالعات صورت گرفته درباره ضرورت اینکه دولتها باید با سیاستهای کلان اقتصادی و اتخاذ سیاستهای اجتماعی حمایتی با پدیده فقر مبارزه کنند، وجود ندارد.
درباره ضرورت حمایت از آن ۴۰ درصد جمعیت فقیری که احتمال همراهیشان با چرخه اقتصاد کشور وجود ندارد، تردیدی نیست. سوال اینجاست که چگونه باید این حمایت صورت پذیرد. آیا بدون داشتن شناخت کافی از این جمعیت میتوان حمایت کارآمد و بهینه از آنها انجام داد؟ وقتی این پرسش که «چگونه میتوانیم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم» پیش رو قرار میگیرد، نیاز به این دست مطالعات حس خواهد شد. شاید این مطالعات اختصاصی، محدود و غیرقابل تعمیم باشند و نتوان نتایج آن را در جای دیگری مورد استفاده قرار داد، اما مجموعه چنین مطالعاتی است که تولید دانش میکند. با در دست داشتن یک دانش مدون در این زمینه، تصمیمهای بهتر و موثرتری میتوان گرفت.در پاسخ به پرسش مطرح شده درباره اتخاذ مناسبترین گزینه در میان سیاستهای مبارزه با فقر، باید گفت وقتی از «افراد فقیر» سخن میگوییم پای میلیونها انسان در میان است که متفاوت از یکدیگرند. طبیعی است که نمیتوان به ازای هریک از این افراد و گروههای فقیر که ویژگیهای مختص خود را دارند، نگاه مادرانه داشت و سیاست خاصی را اعمال کرد. راه عاقلانه این است که از بالا شروع به طبقهبندی کرده، طبقهها را بسته به اینکه هر کدام چه درصدی از افراد را شامل میشوند اولویتبندی نموده، و نهایتا براساس طبقهبندی و اولویتبندی صورت گرفته، سیاستهای مربوطه را از بالا به پایین اجرایی کنیم. اولویت دادن به دستههای بزرگتر امری ناگزیر است.
اما جامعه هدفی که در تئوری نوبلیستهای ۲۰۱۹ مدنظر قرار میگیرد، ریزدستهها و زیرطبقهها هستند. یعنی سیاستهای کلان و راهبردهای اساسی در راستای کاهش فقر از جمله افزایش رشد اقتصادی، کاهش نرخ بیکاری، ثبات اقتصادی، گسترش آموزش و بهداشت عمومی و ... همگی اجرایی شدهاند. اما ممکن است زیرطبقههای کوچک و کمجمعیتی وجود داشته باشند که شرایط خاص و مشکلات متفاوتی دارند، و برطرف کردن مشکلاتشان مستلزم اتخاذ سیاستهایی متفاوت و اقداماتی ویژه است. بنابراین لازم است با آمایش و پیمایش این گروهها، بررسی دقیق مشکلاتشان، و آزمایش و ارزیابی روشهای مختلف، به راهکاری اختصاصی برای رفع مشکلات ویژه یک گروه اقلیتی دست یافت.روش کار نوبلیستهای جدید یک روش کاملا علمی است. از ابتدای پیدایش علم، تماما سعی بر دستیابی به اطلاعات دقیقتر، و استفاده بهتر از این اطلاعات بوده است. در حوزه اقتصاد تا اینجا به این نتیجه رسیدهایم که میتوان از دادههای آزمایشگاهی برای طراحی تئوریها و مدلهای اقتصادی، دستکم در حوزه اقتصاد خرد، استفاده کرد. طبیعی است که اطلاعات حاصل از آزمایش الزاما اطلاعات کاملا درست و بینقصی نیستند، اما طی این روند در حال یادگیری بیشتر هستیم و همین یادگرفتنهاست که ما را در یافتن پاسخ مسائل یاری میکند.