کرونا و سیاست در ایران و جهان
مثلا گفته شده آمار تلفات در ایران و آمریکا به این علت بالا رفته که مسوولان این دو کشور بیش از جاهای دیگر در برابر خطر کرونا خوشبینی نشان داده و تمهیدات بازدارنده را دیر آغاز کردند. در مورد اروپای غربی گفته شده است که کهولت سنی و رطوبت هوا و کمی آفتاب (و طبعا کمبود ویتامین د) موجب افزایش آسیبپذیری مبتلایان شده است.
همچنین گفته شده این کشورها در کانون تجارت و توریسم جهانیاند و طبعا بیشتر در معرض ویروس قرار داشتهاند و بر عکس آنها در مورد کشورهای فقیر گفته شده اینها در حاشیه تجارت و توریسم جهانیاند و رفت و آمد به آنها کم است و طبعا کمتر در معرض ویروس بودهاند.
همه این تحلیلها و فرضیهها، بهرههایی از حقیقت دارند و گوشهای از واقعیت را توضیح دادهاند. اما پارهای تفاوتهای آماری در کشورهای کمابیش یکسان، بر جامعیت این تحلیلها و فرضیهها خدشه وارد میکند. مثلا نرخ مرگ کرونایی (نسبت مبتلایان شناساییشده به تعداد مردگان) در کشورها تفاوت زیادی دارد. در ایتالیا تاکنون ۳/ ۱۲ درصد مبتلایانِ شناسایی شده جانباختهاند، در انگلستان ۱۰ درصد، در اسپانیا ۵/ ۹ درصد، در فرانسه ۳/ ۸ درصد، در ایران ۶ درصد، در چین ۴ درصد، در آمریکا ۷/ ۲ درصد، در ژاپن ۴/ ۲ درصد، در موناکو و آلمان ۵/ ۱ درصد و در روسیه کمتر از یک درصد.
این تفاوتها را با تحلیلها و فرضیههای توریسم و تجارت نمیتوان توضیح داد. تعداد توریستهای فرانسه، اسپانیا، آمریکا و چین در دو سال گذشته از ایتالیا بیشتر بوده است. همچنین توریستهای انگلستان از همه این کشورها و حتی آلمان و مکزیک و ترکیه کمتر بوده است. از جنبه کهنسالی هم موناکو، ژاپن و آلمان از انگلستان، فرانسه و آلمان بسیار پیرترند.
پس، شاید بتوان تحلیل و فرضیه دیگری به قبلیها اضافه کرد که همانا نقش سیاست و حکمرانی است. در این زمینه نمیتوان حکم کلی و همهشمول داد؛ اما میتوان پارهای تفاوتهای حکمرانی و ایضا فرهنگ سیاسی را نیز یکی از علتهای تفاوت تعداد جانباختگان کرونایی در کشورهای مختلف دانست.
روسیه سرزمین اقتدار سیاسی خشونتبار و قاطعیت پلیسی است و حکومت آن برای مهار بحرانها نیازی به ایجاد وفاق سیاسی و اجتماعی ندارد. خود تصمیم میگیرد و خود عمل میکند. چین هم کمابیش همین وضع را دارد، اما پیوندهای اقتصادیاش با جهان آزاد، دست و پایش را بسته است.آلمان و ژاپن سرزمینهای اقتدار سیاسی مبتنی بر انضباط و همبستگی اجتماعی بالا هستند. مفاهمه میان حاکم و مردم بالاست و در بحبوحه بحران، مردم از حاکم پشتیبانی میکنند و تصمیمها دقیق اجرا میشود. موناکو سرزمینی بسیار کوچک با قابلیت اداره بنگاهی است و مدیران سیاسی آن میتوانند از تقریبا همه چیز این سرزمین سر در بیاورند و به موقع کنترلش کنند. آمریکا سرزمین اقتدار قانونی پلیس است و مستظهر به امکانات تکنولوژیک گسترده و پیشرفته. این کشور، بحرانها را با صرف هزینه بالا و برداشتن موانع ایذایی حل میکند. اگر خودسریهای دونالد ترامپ و مقاومت یک ماهه او نبود، احتمالا آمار مرگ و میر کرونایی در آمریکا از اینکه هست کمتر میبود. ایتالیا، فرانسه، اسپانیا و ایران (با همه تفاوتهایشان، به ویژه تفاوتهای بنیادی ایران با آن سه کشور دیگر)، سرزمین ناپایداریهای سیاسیاند. ایتالیا و فرانسه سرزمین احزاب سیاسی معارضاند و تصمیمگیری در آنها زمانبر و تنشزا است. اسپانیا قریب پنجاه سال پس از دیکتاتوری ژنرال فرانکو، با وجود اینکه امروزه کشوری دموکراتیک به شمار میرود، هنوز نتوانسته است به پای کشورهای عمده اروپا برسد. با وجود اینکه اقتصادش رتبه چهاردهم جهانی و رتبه پنجم اروپا را دارد اما با بیکاری گسترده (قریب ۲۰ درصد) مواجه است. این گرفتاریها مانع شکلگیری انسجام اجتماعی در بحبوحه بحران است. انگلستان سرزمین توافقهای عرفی است و صدور فرمان در آن چندان آسان نیست. از این حیث شاید بتوان بخشی از ناکارآمدی نهادهای این کشور در زمینه مهار کرونا و بالا رفتن آمار مرگ را تاوان دموکراسی عرفی دانست که تصمیمگیری را پرزحمت و کُند کرده است.
نظام سیاسی ایران طبق معیارهای متعارف جهان امروز، متمرکز و غیردموکراتیک است؛ اما در عالم واقع، ایران سرزمین تکثر سیاسی شدید و پراکندگی قدرت سیاسی است. فرمانها از موضع اقتدار و مانند روسیه و چین صادر میشود، اما در مقام اجرا مانند ایتالیا و فرانسه، در گرداب تفاوت سلیقهها و بلکه تعارض منافع گرفتار میشود و مانند انگلستان با عرف و سنت مواجه میشود. آنچه این تفاوتها و تعارضها را کماثر و تحملپذیر، و مواجهه با بحرانها را ممکن ساخته، فرهنگ تعاون اجتماعی ایرانیان است. در ماجرای بحران کرونا، سهم فداکاری جامعه پزشکی و بسیج خودجوش اجتماعی در حوزههای اطلاعرسانی و امداد فردی در مهار بحران حتما بیش از سهم سیاستگذاریهای حکومت بوده است. اگر ایران به امکانات پزشکی بیشتری دسترسی داشت، احتمالا نسبت مرگ افراد کرونایی، به نسبتهایی مشابه آلمان و ژاپن میرسید.
این وضع، از جنبه ملی و فرهنگی امیدوارکننده و از جنبه حکمرانی، دلسردکننده یا دستکم در خور نقد جدی است. زمان گفتوگوی بیشتر درباره این موضوع، پس از برطرف شدن بحران کرونا است که خدا کند زیاد طول نکشد.