جنگ ایران و عراق، «دفاع مردمی»
بلکه میخواستند بخشهایی از ایران را جدا کنند. در واقع به دنبال تجزیه خاک ایران بودند تا یک جور تضعیف قومیت فارس در مقابل قومیت عرب اتفاق بیفتد.
بعثیها سعی داشتند اختلاف بین ایران و عراق را تبدیل به دعوایی قومیتی-نژادی کنند. لذا باید توجه داشت که انگیزه حمله عراق به ایران در واقع تنها متوجه حکومت نبود، بلکه مسأله ملی بلند مدت ایران و مردم را هدف قرار داده بود.
به همین دلیل واکنشی که در مقابلش انجام گرفت، یک واکنش و برخوردی مردمی بود. نیروهایی هم که در جنگ شرکت داشتند عمدتا نیروهای رسمی و نیروهایی که بهطور حرفهای نظامی شناخته میشدند، نبودند بلکه نیروهایی عادی بودند که با انگیزه دفاع از حاکمیت ملی و انقلابی که در ایران رخ داده بود، وارد جنگ شدند.
در واقع هزینه انسانی این جنگ را مردم پرداخت کردند با اینکه نظامی حرفهای به حساب نمیآمدند. باید توجه داشت جنگ مردمی به این دلیل که غیرحرفهای و غیرتخصصی است میتواند در مواقعی با خطر مواجه باشد.
در نتیجه هم انگیزه دشمن متوجه مردم بود و هم واکنشی که صورت گرفت برخاسته و متکی بر مردم بود. به همین دلیل می توان از جنگ به عنوان «دفاع مردمی» نام برد.
در رابطه با اظهارنظرهای صورت گرفته در مورد اینکه ایران میتوانست از جنگ فرار کند، اما نکرد نیز میتوان گفت وقتی حزب بعث در عراق به قدرت رسید، در تعالیم خود یکسری ستیز علیه ایران را تعلیم و ترویج میکرد و در واقع به نظر میآمد که بخشهایی از ایران را اشغال شده میداند.
حزب بعث به نوعی معتقد بود بخشهایی از ایران متعلق به عراق است. مثل بخشی از خلیج فارس و بخشهایی که قومیت عرب در آن زندگی میکنند. در واقع بخشهایی از ایران را منطقه عربستان میدانست و معتقد بود اینها تحت ستم فارسها هستند. و باید از این ستم رها شوند.
پیشینه ضدیت با ایران و اشغالگر دانستن ایران فقط به مقطع جنگ مربوط نمیشود بلکه پذیرش قرارداد الجزایر نیز تا حد زیادی به مناسبات قدرتی که وجود داشت بر میگشت. به نحوی که هم ایران تحت حمایت آمریکا قرار داشت و هم عراق موقعیت را برای درگیری با ایران مناسب نمیدید.
به علاوه صدام میخواست مشعل کُردهای عراق را خاموش و تسلطش را بر عراق کامل کند و در واقع قصد داشت پایههای نظام جدیدی را برای حزب بعث بریزد. به همین دلیل وقتی انقلاب رخ داد و عراق احساس کرد ارتش ایران تضعیف شده است، جنگ کلید خورد. از این رو، طبیعی بود که صدام یاد آرمانها و شعارهایی که از قبل برای مردمش مطرح کرده بود بیفتد. بنابراین درگیری میان ایران و عراق اجتنابناپذیر بود.
در موضوع جنگ امکان این نبود که با دیپلماسی کاری را از پیش برود. مارک گازیوروسکی براساس تحقیقاتش معتقد است آمریکاییها به یکسری از مسئولین ایرانی بهطور مشخص شهید چمران و مرحوم ابراهیم یزدی گفته بودند که عراق در صدد حمله به ایران است.
شواهد و قرائنی نیز میآورد که یک تحقیقی صورت گرفته بوده، اما ایرانیها هیچ گونه واکنشی نشان ندادند. در صورتی که میتوانستند برای وارد شدن به مذاکره یا حداقل برای تجهیز قوای دفاعی خود اقدامی انجام دهند.
مضاف بر این، همکاری یکسری از نظامیهای قبلی نیز در این داستان مهم بوده ظاهرا صدام حسین قبل از حمله به ایران، گفتوگوهایی با تیمسار اویسی که از فرماندهان ارتش قبل بوده داشته است.
ما دو راه برای پیشگیری از جنگ داشتیم؛ یکی راه دیپلماتیک و دیگری راه تقویت نظامی و آمادگی نظامی برای ترساندن عراق. اما در مورد شرایط دیپلماتیک باید گفت در آن زمان ایران تحرک دیپلماتیکی نداشت. به ویژه اینکه ایران نمیخواست نه با آمریکا و نه شوروی که در آن زمان قدرتهای تاثیر گذار جهان دوقطبی بودند، بحث کند.
شرایط انقلابی توان ایران را برای جلوگیری از چنین اتفاقی از بین برده بود. از این رو، حزب بعث نیز فرصت را برای جنگ با ایران مغتنم شمرد. در واقع باید گفت مجموعهای از ضعف مدیریتی در کشور و ضعف در نگاه بین المللی و ستیزی که ایران با دو قطب آن هنگام جهان داشت، مانع جلوگیری از حمله عراق به کشورمان شد.
منبع: کانال تلگرامی عصرما