هیچ حکومتی نباید گوشت فیل بخورد
جمع چون به خواب رفتند، فیل بزرگ خشمگین از راه رسید، دهان هر یک را بو میکرد و چون بوی بچه فیل به مشامش میرسید، فرد را زیر پا له میکرد و از آن جمع جز یک نفر که گوشت بچه فیل نخورده بود جان سالم به در نبردند.
مر لب هر خفتهای را بوی کرد/بوی میآمد ورا زآن خفته مرد
از کباب پیلزاده خورده بود/بر درانید و بکشتش پیل زود
تعبیر مولانا این است که «اَوْلیا اَطْفالِ حَقاَند ای پسر» و خداوند حافظ اولیا (فیلبچگان خویش) است. مولانا اما راه تفسیر را که نبسته است. داستان را به گونه دیگری هم میشود در راستای حکمرانی تعبیر و تفسیر کرد.
حکومت و اصحاب قدرت فینفسه به دلیل داشتن قدرت، ابزار تصمیمگیری و اعمال خشونت؛ و همزمان به دلیل نیاز داشتن به منابع برای حکمرانی و پیش بردن اهداف جمعی و شخصی؛ بیشباهت به آن جماعت مسافران گرسنه هند نیستند. مال، آبرو، سرمایه، زمان، دانش، عمر، سرنوشت، ذهن و آینده شهروندان نیز فیلبچگان هستند و به قول مولانای بزرگ «بَس ضَعیفند و لَطیف و بَسْ سَمین». دستاندازی به این داشتههای ضعیف، لطیف و سمین (فربه، عالی و ارزشمند) مردمان، البته چرب و شیرین و دلخواه اصحاب قدرت و حکومت است.
پیلبَچْگاناَند اَنْدَر راهتان/ صَیْدِ ایشان هست بَس دِلْخواهتان
بَس ضَعیفند و لَطیف و بَسْ سَمین/ لیک مادر هست طالِب در کَمین
مشکل آنجا آغاز میشود که خدا و تاریخ (برای دینداران) و تاریخ (برای آنها که حتی خداباور نیستند) عین فیل مادر میماند که به بوی بچهفیل را که از شکم و گلوی قدرت بیرون میآید حساس است. خدا یا تاریخ، هر کدام که میپسندید، از راه میرسد، دهان قدرت را بو میکند و به شیوههای گوناگون، حساب یا مو از ماست میکشد.
دهان قدرت اگر بوی مالی بدهد که با کسر بودجه و تورم از جیب مردم بیرون آمده یا سرمایهای که با توزیع رانت اندوخته شده؛ بوی مکنت و عزتی بدهد که با ناکارآمدی و کژراهی از کف مردمان رفته؛ بوی آبرویی بدهد که با درازدستی و هتاکی از شهروندان ریخته؛ بوی آیندهای بدهد که با بیسیاستی از مردمان دریغ شده؛ بوی سرنوشتی بدهد که با خاماندیشی رنگ سیاهی و تباهی گرفته؛ بوی امیدی بدهد که با بدعهدی به ورطه یأس درآمده؛ و بوی عقلی بدهد که در شکم تعصب تخمیر و گندیده شده؛ خدایی که آن بالاست، نه! همه جاست، و همه اوست، و از گلوی تاریخ هم حرف میزند و بچهفیلهایش - عمر، آبرو، سرمایه، زمان، مال، جان و سرنوشت بندگان - را خیلی خیلی دوست دارد، خیلی خیلی ناراحت میشود.
از پِیِ فرزند صد فَرسنگْ راه/او بِگَردد در حَنین و آه آه
آتش و دود آید از خُرطومِ او/ اَلْحَذَر زان کودکِ مَرحومِ او
همه اجزای حکومت باید نذر کنند «گوشت فیل نمیخوریم.»
پینوشت
*مولانا ظاهرا روایت مسافران هند و فیلبچهگان را از داستانی به نقل از «ابراهیم خوّاص» صوفی ایرانی قرن سوم هجری برداشت کرده است که چون با صوفیان در کشتی نشسته بود و هر یک نذری کردند، بر زبانش آمد که «من نذر میکنم گوش فیل نخورم» و چون صوفیان گفتند این چه نذر است، گفت بر زبانم رفت و حتماً حکمتی دارد؛ حکمتاش آنکه صوفیان بچه فیل خوردند و او لب نزد و از خشم فیل جان به در برد.
منبع: کانال تلگرامی عصرما