آمریکا از دوئل پوتین - ناوالنی سود می برد؟
به گزارش اقتصادنیوز، خیزش جدید فعالان دموکراسیخواه در روسیه به واسطه بازداشت الکس ناوالنی گمانهزنیهایی را در مورد تاثیر این جنبش بر روابط میان روسیه با دولت جدید ایالات متحده رقم زده است. میشائیل کیمیج با انتشار یادداشتی در نشنال اینترست تبعات این رخداد را سنجیده است.
شیفته ناسیونالیسم اقتدارگرا
دونالد ترامپ به محض آنکه به عنوان رئیسجمهور ایالت متحده انتخاب شد، متعهد شد سیاست آمریکا را در قبال روسیه تغییر دهد. بله، او این کار را این چنین انجام داد؛ هیچگاه حاضر نشد ایالات متحده را از نظر اخلاقی برتر از روسیه توصیف کند؛ با تحسین از ولادیمیر پوتین سخن میگفت؛ و همانند سیاستش در قبال سایر مناطق دنیا، از ترویج دموکراسی در روسیه اجتناب کرد. ترامپ با اشتیاق وصفناپذیرش به برگزیت و بیاعتنایی نسبت به اتحادیه اروپا، تلویحاً اشاره میکرد که جهت آینده امور بین الملل، نه حاکمیت قانون و پایبندی به توافقات و معاهدات است و نه بدهبستان با جوامع آزاد؛ بلکه او مروج نسخه جدیدی از ملیگرایی اقتدارگرا بود. آنگلا مرکل در نظر او منفور بود و ولادیمیر پوتین به صورت پیشگامی جسور جلوه میکرد.
تغییر چهره پوتین
تنها سه روز بود که ترامپ کاخ سقید ار ترک کرده بود که روسیه فوران کرد. شخصیت برجسته مخالفان، الکسی ناوالنی، پس از زنده ماندن از یک سوءقصد با مسمومیت و بهبود در آلمان، ویدئویی را منتشر کرد که در آن ادعا میشد ثروت فراوان -و فوق العاده مبتذل- پوتین و نزدیکانش را به تصویر میکشد. ویدیو اندکی پس از بازگشت ناوالنی به روسیه منتشر شد -بازگشتی که بدیهی بود منجر به دستگیریاش خواهد شد. انتشار این ویدیو و بازداشت او موج گستردهای از اعتراضات را به وجود آورد. گویی برای به زانو در آوردن پوتین دو مسیر جداگانه تصویری لازم بود: جایگزینی پوتین دزد به جای پوتین به عنوان رهبر ژئوپلیتیک؛ جایگزینی پوتین به عنوان سیاستمداری تنبل به جای تزاری تسخیرناپذیر.
دوئل پوتین و ناوالنی
احیای مخالفان دموکراسیخواه در روسیه پس از چهار سال زمامداری دونالد ترامپ، نکته مهمی در مورد روابط ایالات متحده و روسیه را اثبات می کند، اینکه ایالات متحده نقطه اصلی مرجع در سیاست روسیه نیست. مروجان دموکراسی در دولت اوباما دموکراسی را برای روسیه به ارمغان نیاوردند. درست همان طور که مروجین اقتدارگرایی در دولت ترامپ هم خودکامگی روسیه را که به راحتی کار میکند، به روسیه هدیه نداده بودند.
این واقعیتها باید فروتنی خاصی را در دولت بایدن به وجود آورد که سرنوشت سیاست داخلی روسیه در دستان خود روسها قرار دارد. به طور دقیقتر، سیاست دولت بایدن باید بر پیامدهای سیاست خارجی متمرکز باشد که از دوئل ناوالنی و پوتین پدید میآید و در نتیجهی آن احتمالاً روابط ایالات متحده و روسیه بدتر خواهد شد.
راه دشوار ناوالنی
ناوالنی راه دشواری در پیش رو دارد. در روسیه به عنوان به چشم شخصی صادق و تأثیرگذار در دوران پساشوروی نگریسته میشود و از جهت اینکه یک روزنامهنگار تحقیقاتی است با ولادیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین مقایسه میشود.افشاگریهای او که به خوبی برای انتشار در شبکههای اجتماعی طراحی شده، پرده از پولپرستی و ارتشاء گسترده پوتین و اطرافیانش برمیدارد و این فیلم اجازه نمیدهد که آنها فراموشش کنند. امروز ناوالی یک تهدید کاملا جدی برای شخص پوتین به شمار میرود.
با این حال ناوالنی جنبش گستردهای را رهبری نمیکند. ورود ناوالنی به مسکو با خطوط هوایی ارزان قیمت از برلین معادل ورود ولادیمیر لنین از طریق آلمان با قطار مهر و موم شدهای که جرقه انقلاب بلشویکی در 1917 را شعلهور کرد، نبود. کل این ماجرا که با مسمومیت ناوالنی در آگوست 2020 شروع میشود، ظرفیتهای سیاسی کمتر ناوالنی را در مقایسه با دست پر پوتین به نمایش میگذارد و به او میآموزد که تا چه حد باید از برخورد با اعتراضات بلاروس که از تابستان 2020 آغاز شده، بیاموزد.
ناوالنی به مثابه مشکلی داخلی
احتمالا پوتین به این نتیجه میرسد که ناوالنی اساساً یک مشکل داخلی است. در این صورت پوتین بخاطر ناوالنی در سیاست خارجی خود تجدیدنظر نمیکند. حتی اگر پوتین به واسطه ناوالنی دچار چالش شود، باز هم مصالحهای با غرب در کار نخواهد بود. او بر شدت مواضع سخت خود در مورد اوکراین و بلاروس خواهد افزود، تا مانع از این شود که روسها به این کشورها به چشم نمونهای از موفقیت غرب بنگرند و تا حدی برای اینکه از درک ضعف روسیه از نگاه واشینگتن، برلین و پکن جلوگیری کند. اوضاع اوکراین برای پوتین چندان جذاب نیست، اما بلاروس میتواند جایی باشد که روسیه و غرب در یکی دو سال آینده با یکدیگر روبرو میشوند.
دستور کار بایدن
دولت بایدن حق خود میداند که مروج ارزشهای دموکراتیک در سطح بین المللی باشد. این باعث میشود که احتمالا حمایت خود را از برگزاری انتخابات آزاد در روسیه اعلام کند، درخواست محاکمه عادلانه برای ناوالنی بکند و خواهان عدم برخورد پلیس با معترضان باشد. با این حال، دولت او باید رویکردی واقعنگر داشته باشد. مسلما نباید این تصور را ایجاد کند که ایالات متحده میتواند حقوق شهروندان روس را تضمین کند. او باید در نظر داشته باشد که نمیتواند صریحاً از ناوالنی پشتیبانی کند، چون هیچ راه موثری برای انجام این کار بدون پایبندی به منطق تغییر رژیم وجود ندارد. باید توجه داشت که قدرت هستهای روسیه در سال 2021 چیزی کم از قدرت آن در زمان بحران موشکی کوبا ندارد.
دولت بایدن در رابطه با اوکراین و بلاروس رویکردی محافظهکارانه در پیش میگیرد. در اوکراین، این کشور باید از اصلاحات بین سالهای 2014 تا 2016 حمایت کند. ساده انگارانه است که اوکراین را به عنوان یک اهرم دموکراتیک در نظر بگیریم که می تواند برای دور کردن روسیه از حاکمیت استبدادی مورد استفاده قرار گیرد. این خود میتواند به بیثباتسازی اوکراین منتهی شود، چه از طریق تحرکات نظامی، چه حملات سایبری و یا سایر ابزارهای دیگر برای سرنگونی دولت کیف. از درگیریهای نظامی سال 2014 چیز چندانی حاصل نشده است. وضعیت کنونی ارجح بر هر نوع بیثباتی است که روسها میتوانند بیافرینند.
در بلاروس، دولت بایدن باید برای اقدامات روسیه آماده باشد. احتمال ظهور رهبری که همزمان هم درغرب مشروعیت داشته باشد و هم رضایت پوتین را جلب کند، ناچیز است. شاید لوکاشنکو به زیر کشیده شود. در این صورت پوتین میتواند ابتکار عمل را به دست بگیرد، یک فرد وابسته را منصوب کند و ادغام رسمی بلاروس را در روسیه اعلام کند. این سناریو باید فعالانه و بلافاصله در واشنگتن، ناتو و متحدان ایالات متحده در اروپا مورد بحث و گفتگو قرار گیرد. بایدن پیش از این ایده بر سر جا نشاندن روسیه را رد کرده است: اگر بحرانی در بلاروس رخ دهد، دیپلماتهای روسی و آمریکایی نمیتوانند صلح را برقرار کنند، پس هیچ کدام از طرفین نمی خواهند وارد جنگ شوند. البته غرب در طی این بحرانها میتواند موقعیت خود را بهتر کند: با محروم کردن پوتین از یک امتیاز بزرگ خود همچون در اوکراین سال 2014 : با از دست دادن مشروعیت خود و نه با برتری نظامی.