پایان یک توهم-1

از کویت تا اوکراین؛ پایان توهم پیروزی در جنگ‌های کوتاه/ جهان برای رویارویی طولانی مدت آماده می‌شود؟

کدخبر: ۷۱۴۷۱۱
اقتصادنیوز: با وجود سابقه طولانی جنگ‌های فرسایشی، بسیاری از استراتژیست‌های نظامی همچنان بر باور به پیروزی‌های سریع تکیه دارند؛ با این حال، واقعیت‌های میدانی -از افغانستان و اوکراین تا غزه- نشان می‌دهد که جنگ‌ها اغلب به نبردهایی طولانی، پرهزینه و فرسایشی بدل می‌شوند. اتکای بیش از حد به طرح‌های اولیه و فناوری‌های نوین، بدون آمادگی برای درگیری‌های طولانی‌مدت، می‌تواند پیامدهای فاجعه‌باری داشته باشد. زمان آن رسیده است که راهبردهای نظامی با واقع‌گرایی بیشتری بازطراحی شوند.
از کویت تا اوکراین؛ پایان توهم پیروزی در جنگ‌های کوتاه/ جهان برای رویارویی طولانی مدت آماده می‌شود؟

به گزارش اقتصادنیوز، در عملیات طوفان صحرا که در سال ۱۹۹۱ برای آزادسازی کویت از اشغال عراق اجرا شد، ایالات متحده و متحدانش در ائتلاف، قدرت عظیم زمینی، هوایی و دریایی خود را به کار گرفتند. این عملیات تنها چند هفته به طول انجامید. تفاوت میان جنگ فرسایشی و ناموفق آمریکا در ویتنام و جنگ شوروی در افغانستان، به‌وضوح آشکار بود و پیروزی سریع در کویت حتی موجب شد تا این ایده که عصر جدیدی از جنگ آغاز شده جان بگیرد؛ مراد آنچه "انقلاب در امور نظامی" نامیده شد.

بر اساس این نظریه، از این پس دشمنان با سرعت و مانور شکست خواهند خورد، در حالی که اطلاعات لحظه‌ای از طریق حسگرهای هوشمند به دست می‌آید و حملات فوری با استفاده از سلاح‌های هوشمند صورت می‌گیرد.

این عبارات بخشی از یادداشت فارن افرز است که اقتصادنیوز آن را در سه بخش ترجمه کرده که بخش نخست در ادامه آمده است.

امیدهایی که ناامید شد

اما این امیدها دیری نپایید. کارزارهای ضدشورشی غرب در دهه‌های نخست قرن بیست‌ویکم -که به‌عنوان «جنگ‌های بی‌پایان» شناخته شدند- هیچ‌گاه با سرعت یا موفقیت چشمگیری همراه نبودند. طولانی‌ترین عملیات نظامی تاریخ ایالات متحده در افغانستان به پایان ناموفق انجامید؛ طالبان که در آغاز تهاجم آمریکا از صحنه کنار زده شده بود، در نهایت بازگشت.

این مشکل تنها محدود به ایالات متحده و متحدانش نیست. در فوریه ۲۰۲۲، روسیه حمله‌ای تمام‌عیار به اوکراین را آغاز کرد که قرار بود ظرف چند روز این کشور را تسخیر کند. با این حال، حتی در صورت دستیابی به آتش‌بس، این جنگ بیش از سه سال به طول انجامیده است و عمدتاً صحنه نبردی فرسایشی و خسته‌کننده بوده، نه عملیات‌هایی جسورانه و برق‌آسا.

به‌طور مشابه، زمانی که اسرائیل در واکنش به حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، حمله زمینی به غزه را آغاز کرد، رئیس‌جمهور آمریکا، جو بایدن، خواستار آن شد که این عملیات «سریع، قاطع و کوبنده» باشد. اما این درگیری به‌مدت ۱۵ ماه ادامه یافت و در این مدت به جبهه‌های دیگر در لبنان، سوریه و یمن کشیده شد، تا اینکه آتش‌بس شکننده‌ای در ژانویه ۲۰۲۵ برقرار شد. تا اواسط مارس، جنگ بار دیگر شعله‌ور شد. این‌ها جدای از درگیری‌های پرشمار در آفریقاست، از جمله در سودان و منطقه ساحل که پایانی برایشان متصور نیست.

ایده‌ اینکه حملات غافلگیرکننده می‌توانند به پیروزی‌های قاطع منجر شوند، نخستین‌بار در قرن نوزدهم در اندیشه‌های نظامی جا افتاد. اما بارها و بارها، نیروهایی که دست به چنین حملاتی زده‌اند، نشان داده‌اند که پایان‌ دادن زودهنگام و رضایت‌بخش به یک جنگ تا چه اندازه دشوار است. رهبران نظامی اروپا در تابستان ۱۹۱۴ مطمئن بودند که جنگ تا کریسمس تمام خواهد شد؛ عبارتی که هنوز هم زمانی که ژنرال‌ها بیش از حد خوش‌بین به نظر می‌رسند، تکرار می‌شود؛ در حالی که جنگ تا نوامبر ۱۹۱۸ ادامه یافت و در نهایت با حملات سریع به پایان رسید، اما پس از سال‌ها جنگ خندق‌نشینی ویرانگر در خطوط جبهه‌ای تقریباً ثابت.

در سال ۱۹۴۰، آلمان بخش بزرگی از اروپای غربی را ظرف چند هفته با استفاده از تاکتیک «جنگ برق‌آسا (blitzkrieg)» تصرف کرد و توانست نیروهای زرهی و هوایی خود را هماهنگ سازد. اما نتوانست کار را تمام کند و پس از پیشروی‌های اولیه در برابر شوروی در سال ۱۹۴۱، درگیر جنگی پرتلفات شد که تنها نزدیک به چهار سال بعد با فروپاشی کامل رایش سوم پایان یافت. تصمیم فرماندهان ژاپن برای حمله غافلگیرکننده به ایالات متحده در دسامبر ۱۹۴۱ هم در نهایت به شکست فاجعه‌بار امپراتوری ژاپن در اوت ۱۹۴۵ انجامید. در هر دو جنگ جهانی، کلید پیروزی نه توان رزمی، بلکه استقامت شکست‌ناپذیر بود.

WEB-2022-06-07-RPP-russia-ukraine-new-phase

آمادگی جهان برای رویارویی چین و آمریکا

با وجود این تاریخ طولانی از درگیری‌های طولانی‌مدت، استراتژیست‌های نظامی همچنان برنامه‌ریزی‌های خود را بر اساس جنگ‌های کوتاه‌مدت انجام می‌دهند؛ جنگ‌هایی که قرار است همه‌چیز در همان روزها یا حتی ساعات اولیه نبرد مشخص شود. بر اساس این مدل، هنوز می‌توان استراتژی‌هایی طراحی کرد که دشمن را با سرعت غافلگیر کند. با توجه به احتمال دائمی درگیری میان ایالات متحده و چین بر سر تایوان، قابلیت اجرایی چنین استراتژی‌هایی به مسئله‌ای حیاتی بدل شده است؛ آیا چین می‌تواند با نیرویی برق‌آسا جزیره تایوان را تصرف کند؟ یا تایوان، با حمایت آمریکا، خواهد توانست چنین حمله‌ای را متوقف سازد؟

با افزایش تنش‌ فزاینده میان ایالات متحده و مجموعه‌ای از دشمنان بالفعل، آنچه روشن است، وجود یک ناهماهنگی جدی در برنامه‌ریزی دفاعی است. با درک این واقعیت که جنگ‌ها تمایل دارند به درازا کشیده شوند، برخی از استراتژیست‌ها نسبت به خطر افتادن در «توهم جنگ کوتاه» هشدار داده‌اند. تأکید بیش از حد بر جنگ‌های کوتاه، موجب اتکای زیاد به طرح‌های اولیه نبرد می‌شود؛ طرح‌هایی که ممکن است در عمل اجرا نشوند و نتایج تلخی به همراه داشته باشند.

اندرو کرپینیویچ استدلال کرده است که جنگی طولانی میان ایالات متحده و چین، «درگیر نوعی از جنگ خواهد بود که طرفین تجربه چندانی از آن ندارند» و ممکن است به «آزمون سرنوشت‌ساز نظامی زمان ما» بدل شود. افزون بر این، عدم آمادگی برای جنگ‌های طولانی خود نوعی آسیب‌پذیری ایجاد می‌کند. برای گذار از جنگی کوتاه به جنگی فرسایشی، کشورها باید مطالباتی متفاوت از ارتش خود و کل جامعه مطرح کنند. همچنین باید اهداف خود را از نو ارزیابی کرده و مشخص کنند تا چه اندازه حاضرند برای دستیابی به آن‌ها هزینه کنند.

هنگامی که برنامه‌ریزان نظامی بپذیرند که هر جنگ بزرگ امروزی ممکن است به‌سرعت پایان نیابد، باید ذهنیتی کاملاً متفاوت داشته باشند. جنگ‌های کوتاه با منابع موجود در لحظه صورت می‌گیرند؛ اما جنگ‌های طولانی مستلزم توسعه ظرفیت‌هایی هستند که متناسب با الزامات عملیاتی در حال تغییر طراحی شده‌اند؛ چنان‌که تحولات مداوم در جنگ پهپادی در اوکراین نشان می‌دهد.

جنگ‌های کوتاه ممکن است فقط اختلالی موقتی در اقتصاد و جامعه ایجاد کنند و نیاز چندانی به خطوط تأمین گسترده نداشته باشند؛ اما جنگ‌های طولانی مستلزم استراتژی‌هایی برای حفظ حمایت عمومی، تداوم عملکرد اقتصادی و اطمینان از بازتسلیح، تأمین منابع و جایگزینی نیروهای رزمی هستند. جنگ‌های طولانی همچنین نیازمند انطباق و تکامل مستمرند؛ هرچه جنگ بیشتر ادامه یابد، فشار برای نوآوری در تاکتیک‌ها و فناوری‌ها هم بیشتر می‌شود تا شاید شکافی در میدان نبرد ایجاد شود.

حتی برای یک قدرت بزرگ، ناتوانی در آمادگی برای این چالش‌ها و پاسخگویی به آن‌ها می‌تواند پیامدهای فاجعه‌باری داشته باشد. با این حال، این پرسش به‌جاست که تا چه حد واقع‌بینانه است که برای جنگ‌هایی برنامه‌ریزی کنیم که پایان مشخصی ندارند. حفظ یک کارزار ضدشورشی طولانی‌ مدت یک چیز است، اما آمادگی برای جنگی که شامل تلفات مداوم و گسترده انسانی، تجهیزاتی و مهماتی در طولانی‌مدت باشد، مسئله‌ای کاملاً متفاوت است.

برای استراتژیست‌های دفاعی، موانع بزرگی در این نوع برنامه‌ریزی وجود دارد؛ ارتش‌هایی که به آن‌ها خدمت می‌کنند ممکن است منابع لازم برای آمادگی در برابر جنگی طولانی را نداشته باشند. پاسخ به این معضل، آمادگی برای جنگ‌هایی با مدت‌زمان نامحدود نیست، بلکه تدوین نظریه‌هایی واقع‌بینانه از پیروزی است؛ نظریه‌هایی که هم‌راستا با اهداف سیاسی قابل دستیابی باشند و از انعطاف‌پذیری لازم برای اجرا برخوردار باشند.

1

توهم جنگ کوتاه

مزایای جنگ‌های کوتاه -موفقیت فوری با هزینه‌ای قابل تحمل- چنان بدیهی است که کسی عمداً خواهان آغاز جنگی طولانی نمی‌شود. در مقابل، حتی پذیرش این احتمال که جنگ ممکن است به درازا کشیده شود، ممکن است به‌نظر برسد که نشانه‌ای از تردید نسبت به توانایی نظامی برای غلبه بر دشمن است. اگر استراتژیست‌ها اطمینان کافی ندارند که جنگی احتمالی را می‌توان کوتاه نگه داشت، شاید تنها سیاست خردمندانه آن باشد که اصلاً وارد آن نشوند.

با این حال، برای کشوری مانند ایالات متحده، کنار گذاشتن احتمال درگیری با قدرت بزرگی دیگر، در صورتی که پیروزی سریع تضمین‌شده نباشد؛ ممکن نیست. گرچه رهبران غربی تمایلی طبیعی به پرهیز از مداخله در جنگ‌های داخلی دارند، اما ممکن است اقدامات یک دشمن غیردولتی به اندازه‌ای مداوم و آسیب‌زا باشد که اقدام مستقیم برای مقابله با تهدید ضروری شود، فارغ از مدت‌زمان آن.

به همین دلیل، استراتژیست‌های نظامی همچنان برنامه‌ریزی‌های خود را حول محور جنگ‌های کوتاه انجام می‌دهند، حتی زمانی که احتمال درگیری طولانی‌مدت منتفی نیست. در دوران جنگ سرد، دلیل اصلی که دو طرف منابع گسترده‌ای برای آمادگی جنگ‌های بلندمدت اختصاص نمی‌دادند، این فرض بود که سلاح‌های هسته‌ای دیر یا زود استفاده خواهند شد. این تهدید همچنان پابرجاست. اما تصور اینکه جنگ میان قدرت‌های بزرگ به جنگی فاجعه‌بار شبیه جنگ‌های جهانی قرن گذشته تبدیل شود، هولناک است و همین مسئله به تلاش‌ها برای طراحی پیروزی سریع با استفاده از نیروهای متعارف فوریت می‌بخشد.

استراتژی‌هایی که برای اجرای این نوع ایده‌آل از جنگ طراحی می‌شوند، بیش از هر چیز بر سرعت، عنصر غافلگیری، و قدرت کافی برای غلبه بر دشمن پیش از اینکه بتواند واکنش مؤثری نشان دهد، متمرکزند. فناوری‌های نوین جنگی اغلب بر اساس این سنجیده می‌شوند که تا چه اندازه می‌توانند به موفقیت سریع در میدان نبرد کمک کنند، نه اینکه چقدر می‌توانند صلحی پایدار ایجاد کنند.

نمونه‌اش هوش مصنوعی است؛ تصور می‌شود که ارتش‌ها با بهره‌گیری از هوش مصنوعی خواهند توانست موقعیت‌های نبرد را تحلیل کرده، گزینه‌های موجود را شناسایی کنند و در عرض چند ثانیه آن‌ها را به اجرا درآورند. به‌زودی تصمیمات حیاتی چنان سریع گرفته می‌شوند که حتی فرماندهان -چه رسد به دشمن- به‌سختی متوجه خواهند شد چه رخ داده است.

چنان وابستگی به سرعت در ذهن فرماندهان نظامی ایالات متحده نهادینه شده که نسل‌هاست از شنیدن نام جنگ فرسایشی به لرزه می‌افتند و همواره بر مانور قاطع به‌عنوان راه پیروزی سریع تأکید کرده‌اند. نبردهای طولانی‌مدت مانند آنچه اکنون در اوکراین جریان دارد؛ که در آن هر دو طرف تلاش می‌کنند توانمندی‌های یکدیگر را تضعیف کنند و پیشرفت با شمار کشته‌ها، تجهیزات منهدم‌شده و ذخایر مهماتی تحلیل‌رفته سنجیده می‌شود؛ نه تنها برای کشورهای درگیر فرساینده‌اند، بلکه بسیار زمان‌بر و پرهزینه‌اند.

در اوکراین، هر دو طرف منابع خارق‌العاده‌ای صرف کرده‌اند و با این حال هیچ‌یک هنوز به چیزی شبیه پیروزی نزدیک نشده‌اند. البته همه جنگ‌ها به شدت جنگ روسیه و اوکراین نیستند، اما حتی درگیری‌های نامنظم و طولانی‌مدت نیز می‌توانند آسیب‌های بزرگی وارد کنند و احساس ناتوانی و بیهودگی را، در کنار هزینه‌های رو به افزایش، به‌دنبال داشته باشند.

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید