سرنوشت معاهدات سالت در انتظار برجام؟
به گزارش اقتصادنیوز پروفسور مارک ان. کاتز، استاد دانشکده سیاست دانشگاه جورج میسون و تحلیلگر برجسته مسائل روسیه در اندیشکده شورای آتلانتیک، در مقالهای تحلیلی در پایگاه نشریه آمریکایی نشنالاینترست با عنوان «آنچه مذاکرات آمریکا-شوروی درباره برجام فاش میکند»، به بررسی گفتوگوهای کنترل تسلیحات استراتژیک میان رهبران دو ابرقدرت پرداخته و شباهتها و تفاوتهای آن را با مناسبات کنونی میان ایران و ایالات متحده -بالأخص در زمینه برجام- بررسی کرده است.
این تعاملات دیپلماتیک که جرقه آن از اوایل دهه ۱۹۷۰ خورد، علیرغم پیشرفت، به دلیل سوءظنها و پیچیدگیهای موجود در روابط طرفین، در برهههای مختلف منجر به اوجگیری مجدد رویکرد تقابلجویانه دو ابرقدرت شد. و آقای کاتز براین باور است که تاریخچه گفتوگوهای مسکو-واشنگتن در دهههای پایانی قرن بیستم، نسبتهای مهمی با مذاکرات و مناقشات هستهای ایران دارد که اگر تفاوتها و شباهتهای آنها به دقت تمیز داده شوند، درسآموز خواهد بود. اقتصادنیوز این مقاله مفصل را در ۳ بخش منتشر میکند.
بخش اول: چگونه روند توافقنامههای سالت به بنبست رسید
مذاکرات تسلیحاتی استراتژیک ایالات متحده و شوروی چه چیزی را در مورد توافق هستهای ایران روشن میکند؟ وضعیت ایالات متحده و متحدانش با برجام به مراتب بهتر از آن است، خصوصاً که احیای برجام برای اقدام ایالات متحده و متحدانش برای تعامل درباره سیاست های منطقه ای ایران که به زعم آنها تهدیدآمیز است، مانعی ایجاد نمیکند.
دولت بایدن مایل است دوباره به توافق هسته ای ایران ملحق شود و آن را احیا کند. برنامه جامع اقدام مشترک (JCPOA) ، که دولت اوباما و پنج دولت دیگر (انگلیس ، فرانسه ، آلمان ، روسیه و چین) و تهران در سال 2015 با آن موافقت کردند اما دولت ترامپ در سال 2018 ایالات متحده را از آن خارج کرد. پس از اینکه دولت ترامپ این اقدام را انجام داد ، ایران به تدریج انطباق با مفاد JCPOA را متوقف کرد ، اما تهران اعلام کرد که مایل است دوباره توافقنامه را احیا کند - به شرطی که ایالات متحده تحریم های اقتصادی را که دولت ترامپ پس از خروج از توافق اعمال کرده است ، پایان دهد.
اما بایدن مایل نیست همه تحریمها را لغو کند ، زیرا [به ادعای او] بسیاری از این تحریم های ایالات متحده در دوران ترامپ و قبل از آن، بیشتر مربوط به سیاست های منطقه ای ایران است، نه نگرانی واشنگتن در مورد سیاست هسته ای ایران. این موارد شامل درگیری متحدان ایران در سوریه، لبنان، عراق و یمن و همچنین خصومت تهران با برخی از نزدیکترین متحدان آمریکا در خاورمیانه است: اسرائیل، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین. علیرغم آغاز مذاکرات سعودی و ایرانی با هدف تسهیل روابط، عدم تمایل ایران به تغییر سیاست های منطقه ای خود، تلاش های دولت بایدن برای احیای برجام را پیچیده کرده است.
در واقع مشکل کاخ سفید اینجاست که منتقدانش، تلاش دولت بایدن برای پیوستن به برجام درحالیکه سیاست منطقهای ایران به همان شکل ادامه دارد را دلیلی برای تردید در تعهد تهران برای پایبندی به توافق احیاءشده هستهای می دانند و این را به بهانهای برای مخالفت با پیوستن مجدد ایالات متحده به برجام تبدیل میکنند.
پیوند مسئله هستهای به مناقشات منطقهای
دولت بایدن در این شرایط چگونه باید پیش برود؟ آیا راهی وجود دارد که بایدن در ازای اقناع واشنگتن درباره احیای برجام، تهران را به تغییر رویکرد و رفتار خود در خاورمیانه سوق دهد؟ یا مطابق نظر شاهینهای مخالف توافق، تا زمانی که ایران سیاست های منطقه ای که به زعم ایالات متحده و متحدان خاورمیانهایاش قابل اعتراض هستند، بایدن باید با حفظ رژیم سخت تحریم های خود علیه تهران، از پیوستن به برجام خودداری کند؟
به طور کلی چگونگی تفکر دولت بایدن ، کنگره و تحلیل گران سیاست آمریکایی در مورد این سؤال ها باید نسبت به وضعیت مشابهی که در دهه 1970 میان اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده در زمینه پیگیری معاهدات محدودیت تسلیحات استراتژیک (SALT) همزمان با سیاستهای شوروی در قبال همسایگان جهانسومیاش حاکم بود، مطلع شوند.
آنچه در آن وضعیت اتفاق افتاد، این بود که اختلافات بر سر سیاست منطقه ای تحت تأثیر معاهدات کنترل تسلیحات هستهای و بالعکس قرار گرفت، این میتواند برای سیاستهای آمریکا که در آن زمان کارآمد یا ناکارآمد بودند، اکنون مفید واقع شده و باید در راستای رویکردهای سازندهتر به کار گرفته شود.
همانطور که کاخ سفید هم قبل و هم پس از امضای برجام تلاش کرده است، مداخلات تحت رهبری آمریکا در خاورمیانه را متوقف کند ، از اواخر دهه 1960 واشنگتن برای اولین بار تلاش برای رهایی از کنترل خود بر هندوچین (ایندوچاینا؛ ویتنام، لائوس و کامبوج در جنوب شرقی آسیا در آن زمان عضو معاهدهای به نام ایندوچاینا یا هندوچین بودند) را آغاز کرد و معاهده SALT-1 در مه 1972 امضا شد - کمتر از یک سال قبل از خروج آمریکا از هندوچین در مارس 1973 که حمایت شوروی از ویتنام شمالی نیز به آن کمک کرد. ورود اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش در درگیری های مختلف منطقه ای ، باعث ایجاد تردید در ایالات متحده شد که آیا می تواند با توجه به درگیری های منطقه ای در جهان سوم ، به تعهد آن در کنترل تسلیحات هسته ای اعتماد کند.
هنوز هم پیشرفت در کنترل تسلیحات هسته ای علیرغم دخالت شوروی در جنگ 1973 اعراب و اسرائیل ، تهاجم 1975 کوبا به آنگولا با حمایت شوروی، مداخله 1977-78 شوروی-کوبا در شاخ آفریقا و حمله 1978 ویتنام به کامبوج با حمایت شوروی ادامه داشت. و روسای جمهور جیمی کارتر و لئونید برژنف در ژوئن 1979 پیمان SALT II را امضا کردند. اما هنگامی که شوروی در دسامبر 1979 به افغانستان حمله کرد و رئیس جمهور کارتر در ژانویه 1980 SALT II را از دستورکار سنا خارج کرد، پیشرفت در زمینه کنترل تسلیحاتی شوروی-آمریکایی کاملاً خراب شد.
درک متفاوت آمریکا و شوروی از فرآیند تنشزدایی
همانطور که ریموند گارتوف در کتاب 1206 صفحه ای خود «آشتی و تقابل» شرح داده، رهبران آمریکایی و شوروی درک بسیار متفاوتی از آنچه که منجر به فرایند آشتی می شود ، داشتند. ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر، بیش از حد پیش رفتند و باعث ایجاد انتظارات در آمریکا شد که این فقط شامل کنترل تسلیحاتی استراتژیک نیست ، بلکه باید به طور کلی یک رابطه همکاری بیشتر ، از جمله درباره جهان سوم را در بر بگیرد.
بنابراین ، هنگامی که شوروی و متحدانش در جهان سوم دخالت نظامی کردند ، این امر نه تنها نقض درک آمریکایی ها از آنچه آشتی به همراه داشت، بود، بلکه باعث افزایش نگرانی در مورد اینکه آیا می توان درباره توافق استراتژیک کنترل تسلیحات به شوروی اعتماد کرد، شد. عقب نشینی کارتر از معاهده SALT II از سنا (که بدون شک تصویب آن شکست میخورد) از نظر بسیاری در ایالات متحده واکنش مناسبی بود نه فقط به حمله شوروی به افغانستان ، بلکه نسبت به تمام مداخلات شوروی و متحدان آنها در طول دهه 1970.
در مقابل، (همانطور که گارتوف نیز توصیف کرد) شورویها درک بسیار متفاوت و بسیار ظریف تری از آشتی داشتند. از نظر مسکو ، روابط کلی اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا رقابتی بود ، اما دو طرف می توانستند در برخی زمینه ها همکاری کنند که این کار بر اساس منافع مشترک آنها بود. جلوگیری از جنگ هسته ای از طریق کنترل تسلیحاتی استراتژیک دقیقاً از همین منافع مشترک مستخرج میشد. اگرچه رقابت در مناطقی که منافع آنها محل مناقشه است ادامه خواهد یافت.
در واقع ، با خروج ایالات متحده از هندوچین و عدم تمایل متعاقب آن برای درگیر شدن نظامی در سایر نقاط جهان سوم همراه با افزایش نیروهای "مترقی" در بسیاری از کشورهای آنجا ، واشنگتن به سختی می توانست انتظار داشته باشد که مسکو از منافع خود در مناطقی که اروپا یا آمریکا در حال کنارهگیری از آنها بودند یا تمایلی به مشارکت در آن نداشتند، چشمپوشی کند.
قبل از مناقشه افغانستان یا پس از خروج آمریکا از هندوچین و همچنین با درگیری نظامی اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش در خاورمیانه ، آفریقا و هندوچین ، همگی همزمان با پیگیری مداوم توافق تسلیحات استراتژیک ایالات متحده بودند. بنابراین ، مسکو واقعاً عقب نشینی کارتر از معاهده SALT II از سنا را غیر منطقی دانست زیرا پیشرفت در کنترل تسلیحات استراتژیک به رغم دخالت شوروی در افغانستان به نفع آمریکا و شوروی بود. اما هنگامی که روند کنترل تسلیحاتی استراتژیک شوروی و آمریکایی به باد رفت، واکنش فوری مسکو این نبود که به مداخلات جهان سوم خاتمه دهد، بلکه به مداخلات خود ادامه داد و این باعث خشم آمریکا شد. امری که به سالها تلاش دیپلماتیک ضربه کاری وارد کرد.