زمینههای نبرد تمامعیار غرب و شرق
به گزارش اقتصادنیوز ؛ بسیاری از خطرناکترین نقاط قابل اشتعال جهان، با تهدید کشورگشایی چین یا روسیه مواجهاند بهگونهای که آنها را در برابر متحدان ایالاتمتحده قرار میدهد. درک چگونگی فوران این نقاط اشتعال، برای درک درگیریهای بالقوه آینده جهان در سالهای آینده است ضروری است، و این که آیا و کجا آنها قلمرویی را تصرف میکنند، حقایق تعیین کننده در مورد قرن بیستویکم خواهد بود.
دن آلتمن استادیار علوم سیاسی دانشگاه ایالتی جورجیا در مقالهای تحلیلی در دوماهنامه «فارن افرز» با عنوان «آینده کشورگشایی» این مسئله را بطور مفصل بررسی کرده است. اقتصادنیوز این مقاله را در ۳ بخش مجزا منتشر میکند. در ادامه بخش نخست مقاله را بخوانید.
رابطه بین کشورگشایی (Conquest/ تسخیر یا فتح) و درگیری ممکن است ساده به نظر برسد: شروع جنگ، پیروزی در میدان نبرد، تسخیر قلمرو مورد نظر. با این وجود امروزه دولتها سرزمین یکدیگر را تصاحب نمی کنند. در عوض آنها از استراتژی متفاوتی استفاده می کنند: یک قطعه کوچک از سرزمین را به سرعت و با حداقل خونریزی تصرف کنید ، سپس سعی کنید از جنگ اجتناب کنید. امروزه کشورگشایی شبیه کاری است که روسیه در کریمه انجام داد و کاری که چین می تواند بار دیگر در دریای چین جنوبی انجام دهد.
در 20 سال گذشته ، محققان توافق کرده اند که فتوحات به شدت کاهش یافته است ، شاید نزدیک به نقطه ای باشد که به طور کلی متوقف شود. تصور می شود که هنجار جهانی احترام به تمامیت ارضی کشورها ، که با قدرت ایالات متحده پشتیبانی می شود ، آنقدر جدی شده است که کشورگشایی تا حد زیادی فروکش کرده است.
مرگ کاذب کشورگشایی
اعتقاد بر این است که این درک مشترک که تصرف قلمرو با زور غیرقابل قبول است پس از جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست و در اواخر دهه 1970 کشورگشایی به پایان نزدیک شد. استیون پینکر در کتاب تأثیرگذار خود در سال 2011 در مورد کاهش جهانی خشونت ، یکی از محققانی بود که دلایل خوش بینانهای را در این کاهش یافت: «صفر، این تعداد دفعاتی است که از 1975 هر کشوری حتی بخشهایی از برخی کشورهای دیگر را فتح کرده است».
این تصویر از مرگ کشورگشایی امیدوار کننده است ، اما دقیق نیست. کشورگشایی همچنان یک مسئله اصلی در سیاست بینالملل است - فقط کوچکتر شده است. بله ، تلاش ها برای تسخیر کل کشورها پس از جنگ جهانی دوم نادر شد: بیش از 30 سال از آخرین کشورگشایی عمده یک کشور می گذرد ، زمانی که عراق کویت را برای مدت کوتاهی تسخیر کرد. اما از سال 1945 تاکنون بیش از 70 تلاش برای تسخیر قلمروها انجام شده است. به عنوان یک قاعده کلی، فتوحات مدرن معمولاً سرزمینهایی را که بزرگتر از یک استان نیستند و معمولاً بسیار کوچکتر اما دارای منافع حیاتی هستند را تصرف می کنند. وقتی متجاوز فقط یک قطعه کوچکی از خاک یک سرزمین (نه یک کشور کامل) را تصرف می کند، جامعه بین المللی به ندرت برای دفاع از قربانی مداخله می کند. در واقع ، تلاش ها برای تسخیر قلمرو تقریباً مانند یک قرن پیش موفقیت آمیز بوده است: تقریباً نیمی از اوقات.
یک استراتژی مشخص در پشت این فتوحات کوچک وجود دارد. ایده این است که یک قطعه زمین به اندازه کافی کوچک را در اختیار بگیرید تا قربانی به جای از دست دادن آن تسلیم شود و نه اینکه برای بازپس گیری آن درگیری را تشدید کند. این استراتژی بسیار کمتر از تلاش برای تسخیر کامل کشورها باعث تحریک جنگ می شود و بسیار بیشتر از تهدیدهای دیپلماتیک موفق می شود. فتوحات کوچک چیز جدیدی نیست. آنها یک تمرین قدیمی هستند با این حال ، آنها اکنون بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارند ، زیرا درحالی که فتوحات بزرگتر و جنگهای قدرتهای بزرگ کاهش یافته، فتوحات کوچک مانند جنگ های داخلی ، همچنان ادامه داشته اند.
با نگاه صرف به تجربه ایالات متحده ، به راحتی نمی توان اهمیت فتوحات کوچک را از دست داد. به عنوان مثال ، در دو دهه گذشته ، ایالات متحده در جنگ های داخلی سایر کشورها ، مانند سوریه و لیبی ، مداخله کرده و برای اعمال تغییر رژیم ، به افغانستان و عراق حمله کرده است. برخی معتقدند این جنگها نمایی از آینده هستند ، در حالی که کشورگشایی یادگاری از گذشته است. دلیل این تصور غلط این است که مداخلات ایالات متحده در مقابله با جنگ های کشورگشایی نسبتاً نادر است: در حالی که واشنگتن در مخالفت با تلاش های نسبتاً نادر برای تسخیر کل کشورها مداخله کرده است ، مانند جنگ های کره و خلیج فارس، اما در طول جنگهای بسیار بزرگتر که فتوحات فقط بخشهایی از کشورها را شامل میشد، در حاشیه ماند.
مگر اینکه ایالات متحده از محدودیتی استفاده کند که از زمان پرل هاربر استفاده نکرده است، چراکه بیرون نشستن در درگیری های ارضی آینده ممکن است مانند گذشته به آسانی و ارزانی تمام نشود.
بسیاری از خطرناکترین نقاط قابل اشتعال جهان، با تهدید کشورگشایی چین یا روسیه مواجهند بطوریکه آنها را در برابر متحدان ایالات متحده و احتمالا ود آمریکا قرار می دهد. درک چگونگی فوران این نقاط اشتعال، برای درک درگیری های آینده جهان و معضلاتی که در انتظار ایالات متحده در سال های آینده است ضروری است.
فتوحات کوچک ، عواقب بزرگ
در ماه مه سال 2020 ، سربازان چینی در امتداد مرز مورد مناقشه کشورشان با هند تجاوزاتی کردند. آنها در چندین منطقه از منطقه کوهستانی لاداخ پیشروی کردند و مواضع گشت زنی ایجاد کردند اما نیروهای دائمی آنها را اشغال نکردند. اگرچه در ابتدا بدون خونریزی بود ، اما پیشروی آنها در ژوئن 2020 باعث تسریع درگیری و مرگ 20 سرباز هندی و چهار سرباز چینی شد ، که عظیم ترین بحران بین دو کشور پرجمعیت جهان در بیش از نیم قرن گذشته بود. دو طرف با اجتناب از اسلحه با هدف محدود کردن خطر تشدید تنش، با سلاح های سرد که شامل چماق های میخدار یا پیچیده در سیم خاردار بود ، جنگیدند.
به غیر از سلاح های قرون وسطایی ، این یک نمونه کتاب درسی از کشورگشایی مدرن است. این تصرفات کوچک بیشتر در آسیا رایج است و همچنان در خاورمیانه ، آفریقا ، آمریکای لاتین و شرق اروپا ظاهر می شود. چنین مانورهایی معمولاً از جنگ اجتناب می کنند، با این وجود، این امر همیشه نشان دهنده قمار در مورد نحوه واکنش طرف مقابل است.
در واقع ، کشورگشایی کوچک، به عنوان اشتباه محاسباتی در میان مهمترین علل جنگهای مدرن قرار می گیرد. این همان چیزی است که در سال 1962 اتفاق افتاد ، تقریباً در همان منطقه ای که همچنان باعث افزایش تنش ها در مرز چین و هند می شود. در آن زمان ، هر دو کشور به دنبال تقویت ادعاهای خود بر سر قلمرو مورد مناقشه بودند و در قطعات کوچک پیشرفت کردند ، پست هایی برای گسترش کنترل خود ایجاد کردند و سعی کردند جلوی تجاوزهای یکدیگر را بگیرند. این بازی استراتژیک ماه ها بدون خونریزی باقی ماند ، اما چین در نهایت میز بازی را کنار زد، و با حمله خود، جنگ چین و هند را آغاز کرد. این جنگ همچنان بر تیرگی روابط چین و هند تأثیر می گذارد و هند را به تولید سلاح های هسته ای ترغیب کرده است.
برخی درگیری ها بر سر تصرفات کوچک سرزمینی به جنگهای بزرگتر با پیامدهای پایدار تبدیل میشود. در سال ۱۹۷۸ اوگاندا قلمرو کوچکی از تانزانیا که به کاگراسالینت معروف است تصرف کرد. نیروهای تانزانیا به جای پذیرش شکست، حمله کردند ، آن را پس گرفتند و سپس تا پایتخت اوگاندا، کامپالا، ادامه دادند و در آنجا دیکتاتور بدنام ایدی امین را برکنار کردند.
رژیم جنایتکار خمرهای سرخ در کامبوج در شرایط مشابه با مرگ خود مواجه شد، زمانی که تجاوزهای تجاوزکارانه آنها به مرز ویتنام، ویتنامی ها را به تهاجم واداشت.
دو مورد از خشونتبارترین نزاعها که تا کنون بین قدرتهای هستهای صورت گرفته است، بر سر سرزمینهای کوچکی بوده که اهمیت آنها بسیار متناسب با خطر جنگ هستهای به نظر می رسد. در سال ۱۹۹۹ پاکستان با استفاده از نظامیان کشمیری اقدام به تصرف چندین تپه استراتژیک در بخش تحت کنترل هند کرد. نبرد هند برای اخراج آنها صدها تلفات داد. در سال ۱۹۶۹ جنگ بین چین و اتحاد جماهیر شوروی بر سر جزیره ژنبائو در رودخانه اوسوری آغاز شد. هر دو درگیری ترس فزاینده در سراسر جهان نسبت به خطر جنگ هستهای همراه بود.
با نگاهی به آینده، فتوحات احتمالی چین و روسیه به عنوان بسیاری از سناریوهای مهم و محتمل برای درگیری بین قدرتهای بزرگ جهان تلقی میشود. اما آنها تنها فتوحات بالقوه نیستند که باید سیاستگذاران را نگران کند: رقابت پایدار بین هند و پاکستان همچنان فرصتهایی برای تجاوز سرزمینی در منطقه کشمیر ایجاد میکند. مناقشه أبیی بین سودان و سودان جنوبی تنها یکی از انبوه نقاط بسیار محتمل است که تا وقتی دیر نشود، تیتر اخبار نیستند.
درک اهمیت فتوحات کوچک و درک نحوه انجام آنها در طول تاریخ میتواند به سیاستگذاران در مدیریت موثرتر آنها کمک کند، یا حتی از آنها بطور کامل جلوگیری کند.