معمای مانور پوتین در قلب آفریقا/ فرصت طلبی روسیه در سایه غفلت آمریکا؛ قاره سیاه، زمین بازی تازه مسکو و واشنگتن
به گزارش اقتصادنیوز، کرملین در بخشهای وسیعی از آفریقا مانور می دهد. در ماه آوریل، پنتاگون خروج نیروهای نظامی آمریکا از چاد و نیجر را اعلام کرد، از همین رو دو شریک اصلی ایالات متحده برای داشتن کمکهای امنیتی جهت تداوم عملیات ضد تروریستی در ساحل به روسیه روی آوردهاند. در مورد نیجر، یکی از چهره های نظامی که سال گذشته با کودتا قدرت را به دست گرفت، به پرسنل آمریکایی دستور داد پایگاه هواپیماهای بدون سرنشین 100 میلیون دلاری را ترک کنند. در همین حال، کرملین در شش ماه گذشته مزدوران، نیروهای نیابتی و تجهیزات را به لیبی سرازیر و حضورش را در این کشور تقویت کرده است. لیبی اکنون به نقطه اتصال مهم روسیه در دریای مدیترانه و یک سکوی پرتاب برای عملیات در سایر نقاط آفریقا تبدیل شده است.درهمین راستا نشریه فارن افرز یادداشتی را منتشر کرده، اقتصادنیوز این یادداشت را در دو بخش ترجمه کرده که بخش نخست در ادامه آمده است.
وقتی محاسبات آمریکا برهم می ریزد!
رشته کودتاها در سراسر آفریقا از سال 2020 به مسکو اجازه داد تا موقعیت خود را در قاره سیاه تقویت کند. آن هم در شرایطی که کرملین منابع نظامی و اقتصادی گسترده ای را در جنگ اوکراین هزینه کرده است. افزایش حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی روسیه در طیف متنوعی از کشورهایی که اکنون شامل بورکینافاسو، جمهوری آفریقای مرکزی، مالی و سودان میشود نیز بر خلاف انتظاراتی است که آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده، در ژوئن بدان اشاره کرد. او تاکید داشت که حمله روسیه به اوکراین نفوذ این بازیگر در قاره های دیگر را کاهش خواهد داد.
حالا با گذشت بیش از دو سال از جنگ در اوکراین، روسیه به وضوح میتواند از فرصتها برای گسترش دامنه نفوذ خود در آفریقا و سایر نقاط جهان استفاده کند. با توجه به بحرانهایی که توجه دولت بایدن را میطلبد، بی توجهی به پیشرفتهای روسیه در آفریقا آسان نخواهد بود، به ویژه به این دلیل که کرملین با بسیاری از دیکتاتورهای مستقر در این قاره ها هم صدا شده است. علاوه بر این، موفقیت های اخیر روسیه به ترکیبی از بدتر شدن پویایی امنیت منطقه ای و تاریخ پسااستعماری این قاره دامن می زند. برای مثال، در ساحل، روسیه توانایی خود را برای کمک به دولتها در واکنش به خشونتهای فزاینده و تهدیدهای رادیکالی نشان میدهد و در عین حال فرانسه، قدرت استعماری سابق، را به دلیل سابقه طولانی در سیاستهای سختگیرانه و شکست خوردهاش به چالش می کشد.
سوال کلیدی برای ایالات متحده این است که چگونه اهداف سیاسی واقع بینانه ای را شناسایی کند که با نقاط قوت واشنگتن، ارزش های ایالات متحده، و پتانسیل عظیم آفریقا که دیگر بازیگران به دنبال آن هستند، منطبق است. دولتهای دموکرات و جمهوریخواه به طور یکسان اغلب مقابله با روسیه را به عنوان هدف اصلی شان تلقی کرده و تقاضای رقابت قدرتهای بزرگ را توجیهی برای اقدام در هر کشوری میدانند که مسکو جای پایی به دست میآورد. سیاستگذاران ایالات متحده باید رویکرد انتخابی تری داشته باشند. واشنگتن به جای تلاش برای رقابت بر سر دریافت تمایل رهبران آفریقایی که گاه بیش از دارایی برای ایالات متحده به سان بدهی است؛ باید به شرکای فعلی اش کمک کند تا حکومتداری خوب و فرصت های اقتصادی و امنیت را برای شهروندانشان فراهم نمایند. چنین کمک هایی می تواند هم زندگی آفریقایی های معمولی را بهبود بخشد و هم احتمال عطش دولت های مستقر در این سرزمین ها به کمک های روسیه را کاهش دهد. در مورد کشورهایی که پیشتر دست به دامان مسکو شده اند، واشنگتن باید بپذیرد که در بسیاری از موارد مثمر ثمرترین سیاست - عقبنشینی است.
چرایی تمایل قاره سیاه به روسیه
روسیه از عقب نشینی های دموکراتیک و تحکیم پایه های استبدادی در سراسر این قاره سود می برد. کودتا چندین دولت متمایل به غرب در مستعمرات سابق فرانسه مانند بورکینافاسو، چاد، مالی و نیجر را سرنگون کرده است. این فرایند ریشه های عمیقی دارند. با پایان حکومت استعماری اروپا، از دهه 1950 تا 1970، بسیاری از کشورهای آفریقایی، مانند سنگال و تانزانیا، از انتخابات چند حزبی استقبال کردند، اما برخی دیگر، از جمله بروندی و جمهوری آفریقای مرکزی، به دیکتاتوری های مستعد کودتا تبدیل شدند. مستعمرات سابق فرانسه با توجه به ساختارهای سیاسی بسیار متمرکز که توسط استعمارگران و حمایت پاریس از حاکمان قدرتمند به ارث رسیده بود، مستعد اقتدارگرایی بودند.در مبارزه با افراط گرایان خشن در دهه های پس از 11 سپتامبر، واشنگتن و پاریس افسران نظامی را در ساحل آموزش دادند که اغلب مرتکب نقض جدی حقوق بشر می شدند. سالها بعد، برخی از این افسران کودتاهای نظامی از جمله کودتاهای بورکینافاسو، مالی و نیجر را به راه انداختند یا از آنها حمایت کردند. ایالات متحده و فرانسه نیز غالباً این واقعیت را نادیده می گرفتند که سازمان های ستیزه جو در ساحل به واسطه حمایت های آنها از ساختارهای داخلی قدرت می گرفتند. واکنش غرب به قیام لیبی در سال 2011 اوضاع را بدتر کرد. پس از مداخله ناتو در حمایت از انقلابی که دیکتاتور دیرینه معمر قذافی را سرنگون کرد، کشور در هرج و مرج فرو رفت.
تکه تکه شدن لیبی دریچه ای برای مداخله روسیه ایجاد کرد و کشورهای جنوب آن را بی ثبات ساخت. شرایط امنیتی در لیبی پس از خروج ایالات متحده در سال 2012 و با شروع جنگ داخلی در سال 2014 وخیم تر شد و مسکو از خلاء قدرت ناشی از آن استفاده کرد. روسیه در سال 2018 شروع به ایجاد یک پل ارتباطی در لیبی برای فعالیتهای خود در جنوب صحرای آفریقا کرد. کرملین هزاران جنگجو را از گروه شبهنظامی واگنر، یک گروه مزدور ظاهرا خصوصی که توسط دولت روسیه کنترل میشود، به همراه سربازان عادی روسی، تسلیحات پیشرفته اعزام کرد. اگرچه این تلاش ها شکست خورد، اما نیروهای روسیه به مرور زمان به بسیاری از پایگاههای هوایی لیبی و بعداً بنادر کلیدی دسترسی پیدا کردند که اکنون از آنها برای حمل سلاح و جنگنده به بورکینافاسو، چاد، مالی و سودان استفاده میکنند. حضور روسیه در لیبی همچنین به کرملین اجازه می دهد تا از قاچاق سوخت، طلا، مواد مخدر و مهاجران سود ببرد.