7 اثر تلخ تورم بر زندگی جوانان ایرانی
به گزاش اقتصادنیوز به نقل از اعتماد این پژوهش با عنوان «پیامدهای تورم در زندگی روزمره جوانان طبقه پایین» که توسط حسین افراسیابی، دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه یزد و مریم بهارلویی، دانشجوی دکترا در همین دانشگاه انجام شده با استفاده از «روش نمونهگیری» از میان 30 نفر از جوانان در رده سنی 24 تا 30 سال انجام شده است. به گفته پژوهشگران، «معیار ورود به مطالعه نیز تعلق جوانان به طبقه پایین در نظر گرفته شده است.» این مطالعه پس از انجام مصاحبه و تحلیل پرسشنامههای مرتبط سعی کرده به موضوع تورم به عنوان «پدیده ساختاری» برای «سطح کنشها و نگرشها» نگاه کند و در نهایت عنوان میکند که «تورم باعث شکلگیری احساس ابهام و بیهنجاری در زندگی روزمره مصاحبهشوندگان شده است.» گزارش مرکز آمار ایران نشان میدهد که میزان تورم کلی کشور در پایان سال گذشته به ۳۷.۶درصد رسیده است. این درحالی است که نرخ تورم نقطه به نقطه، یعنی آبان 99 نسبت به آبان 98، به حدود 47درصد افزایش پیدا کرده است. عدد بزرگی که ایران را در میان 5 کشور اول دارای بالاترین تورمها در دنیا قرار میدهد و نشانههایی از بیثباتی اقتصادی، نوسانات ارزی و ساختار بیمار اقتصاد ایران را به رخ میکشد. اقتصاددانان معتقدند که افزایش نوسانات تورم موجب کاهش قدرت پیشبینی و بیاعتمادی نسبت به آینده میشود. ویژگی مهم میزان تورم از سال ۱۳۸۴ به بعد، بیثباتی و نوسانات بسیار زیاد آن نسبت به تورم با ثبات و هموار دوره قبلی است. تورم از جمله شاخصهایی است که برای افراد جامعه بهطور مستقیم قابل لمس است و ارتباط مستقیمی با سطح رفاه مردم و فعالیتهای فعالان اقتصادی دارد. در واقع تورم چیزی بیشتر از مساله اقتصادی است که در ساختارهای اجتماعی و سیاسی رخنه کرده و تقریبا بر همه پدیدههای اجتماعی و اقتصادی تاثیرگذار است. این موضوع دستمایه اصلی پژوهش این دو جامعهشناس از دانشگاه یزد شده و آنها در پژوهش خود عنوان کردهاند که تورم موجب شده تا 7 اثر ناگوار بر زندگی این «جامعه نمونه» باقی بماند. از نظر این پژوهشگران، تورم باعث «بحران انگیزه»، «عطش پول»، «غلتیدن در ابهام و روزمرّگی»، «عادیپنداری»، «قناعتپیشگی» و «ناهنجاریهای تعاملی» و «بزرگسالی زودرس» شده است.
بحران انگیزه
براساس گفتههای مشارکتکنندگان از تجربه ذهنی خود، تورمهای مکرر آنها را با احساس ناامنی و بیثباتی روبهرو و اندیشیدن به آینده را دشوار میکند. زندگی در چنین شرایطی، به شکلگیری آنومی روانی یا همان ذهنیت آنومیک دامن میزند. شرایطی که هنجار معینی برای کار و فعالیت مبتنی بر برنامه در آن دیده نمیشود و فرد به تدریج از نظر ذهنی میپذیرد که روی هیچ چیز نمیتواند حساب باز کند، هیچ چیز پیشبینیپذیر نیست و باید زندگی باری به هر جهت را پیش گرفت. چنین ذهنیتی، پیامدهای مهمی در عرصه اجتماع و اقتصاد دارد. نویسندگان این پژوهش به نقل از امیرعلی (28ساله که روزانه 16 ساعت در دو شیفت کار میکند) عنوان کردهاند: «به نظر من هیچ راهی وجود نداره. اصلا نمیشه کاری کرد من دو سال پول جمع کردم رفتم خدمت سربازی و برگشتم که برم خارج از کشور. اینقدر تورم زیاد شده بود که انگار از غار اومده بودم بیرون. دیگه پولم به هیچ دردی نمیخورد. هر چی کار میکنم بازم هیچی نمیمونه بخوام یه پساندازی کنم.... هیچ جای مانوری نیست. اصلا انگیزه خشک شده تو نسل ما. امیدی وجود نداره هیچی هیچی. تورم همه آرزوهای منو ازم گرفته هر چی داشتم رو از دست دادم. تورم واقعا منو نابود کرده.»
عطش پول
نویسندگان این گزارش عنوان کردهاند که «پول، پول و پول، تنها کلمهای است که جوانان مدام طی مصاحبهها بیان میکردند. تنها لغتی که بهگونهای گویا ملکه ذهن جوانان شده است و تنها هدف و خواسته آنان پیرامون آن دور میزند. تصور اینکه رسیدن به پول به معنای رسیدن به هر خواستهای است.» به گفته آنها، در شرایط تورمی از یکسو پول به ارزش غالب تبدیل میشود و ازسوی دیگر، دستیابی به آن بهویژه برای طبقه فقیر دشوار میشود. این شرایط بر اثر تعاملات بینطبقهای تشدید میشود. به نظر میرسد تجربه تورم برای طبقات بالاتر افزایش ظاهری ثروت است. در همین حال طبقه نوکیسه نیز سر بر میآورد.
روزمرّگی
مشارکتکنندگان این پژوهش، شرایط زندگی خود را در ابهام و روزمرّگی درک میکنند؛ ابهامی که ناشی از وجود نداشتن امکان برنامهریزی و پیشبینی فردا شکل گرفته است؛ به همین دلیل تمرکز خود را بر برآورده کردن نیازهای فوری و روزمره متمرکز میکنند. ارسلان (21ساله، مجرد و فروشنده) میگوید: «من قبلا میتونستم با دوستام مسافرت برم بیرون، بریم واسه خودم خرید کنم؛ اما الان اینقدر قدرت خریدم کم شده که دیگه فقط میتونم یه پول کرایه بدم و یه کمکی به خونه کنم. دیگه نمیتونم رو پولام حساب کنم و بتونم طبق حسابم خرج کنم؛ چون هیچی معلوم نیست پولایی که پسانداز کردم انگار که هیچی. خواستم گوشی بخرم جمع کردم چند برابر شد قیمت گوشی؛ نتونستم بخرم.»
عادیپنداری
نویسندگان گزارش عنوان کردهاند: متولدان دهه هفتاد، با تجربه دستکم دو موج تورمی در انتهای دهه 80 و نیمه دهه 90، حساسیت خود را نسبت به تورم و گرانی از دست دادهاند. این نسل، تورم و گرانی را امری عادی میپندارند که بخشی جداییناپذیر از جامعه آنها شده است. تولد در شرایط تورم و تجربه موجهای متعدد گرانی موجب شده است آن را امری طبیعی بپندارند و با آن زندگی کنند. جوانان با قرار گرفتن در این شرایط دچار نوعی مسخشدگی میشوند؛ بدین معنی که گویی این شرایط و گرانی عادی است و جز بیتفاوتی چارهای وجود ندارد. آنها سعی میکنند با وضعیت کنار بیایند و به آن عادت کنند و بدون تعجب از نوسان قیمتها، به زندگی در این وضعیت ادامه دهند.
بزرگسالی زودرس
پژوهشگران همچنین عنوان کردهاند که افزایش قیمتها و نوسانات پیشبینیناپذیر در برخی مواقع سبب سهیم شدن و مشارکت جوانان در مخارج خانوادهها شده است. جوانان ضمن رویارویی با زندگی شخصی خود، تلاش میکنند بخشی از هزینه خانواده را تامین کنند. شرایط برای جوانانی که والدین بیمار یا سالمند دارند، دشوارتر است. برای تحقق این مسوولیت بهناچار از خواستههای جوانی خود چشمپوشی میکنند تا بتوانند باری از دوش والدین خود بردارند.
قناعتپیشگی
جوانان برای زندگی کردن در تورم از تمامی هزینههای غیرضروری صرفنظر میکنند. جلوی ریخت و پاشها و اسراف کردنها گرفته شده است و افراد به اندازه نیاز خرید میکنند.
ناهنجاری تعاملی
براساس آنچه مشارکتکنندگان از تجربه خود نقل کردند، حمایتهای متقابل بین خانوادهها کاهش یافته و اعتماد و صمیمیت نیز میان افراد خانواده و اقوام و نزدیکان کمرنگ شده است. حتی روابط همسایگی نیز مانند گذشته نیست و بسیار محدودتر شده است. براساس آنچه مشارکتکنندگان جوان این پژوهش اظهار کردند، والدین دیگر قادر نیستند مانند گذشته فرزندان خود را حمایت کنند، صمیمیت و گفتوگوهای خانوادگی کمرنگ شده و رابطه زندگی با شادمانی و محبت را کاهش داده است و در مواقعی که خانوادهها دور هم باشند هم بحث و جدل مالی بسیار غالب است.
نتیجه
پژوهشگران با توجه به یافتههای این مطالعه میگویند: «تورم، گرانی، رکود و ناپایداری اقتصادی، تاثیرات عمیق بر جنبههای فردی و فرهنگی نسل جوان دارد و میتواند بر ارزشهای فرهنگی توسعه در نسل جوان تاثیر بگذارد. رهایی از فشارها و مشکلات ناگزیر تورم، ایجاب میکند که سیاستگذاران و برنامهریزان اقتصادی و سیاسی، برنامهریزی مدونی در زمینه نظامهای مراقبتی در شرایط بحران و ناپایداری اقتصادی فراهم کنند.»