بیماری هلندی واقعی
همانگونه که کاملا مشخص است هدف اصلی این نوع سخنان و تاکیدهای مکرر که ما نفت داریم، انتقال این پیام به جامعه بود که ما ثروتمندیم و آسودهخاطر و راحت باشید که جای هیچ نگرانی نیست.
حال به کشوری دیگر یعنی نروژ بنگریم که چند سال پیش از انقلاب ایران در سال1357 و حتی پیش از اینکه نخستین شوک نفتی در سال1353 شاه ایران را سرمست کند و سودای رسیدن هرچه سریعتر به تمدن بزرگ و در ردیف قدرتهای اول جهان را در سر داشته باشد، با کشف یک میدان عظیم نفتی به ناگهان صاحب ثروت نفتی شد. اما در این کشور مهمترین پرسشی که از همان ابتدا در دوایر سیاستگذاری و تصمیمگیری شکل گرفت، شیوه مواجهه و برخورد با این پول عظیم بادآورده (موهبت و رانت طبیعت) بود. پولی که اگرچه مردم نروژ هیچ نقشی در ایجاد آن نداشتند، اما از فردا انبوهی مدعی و سهمخواه برای تصرف و خرج کردنش پیدا میشد.
مسوولان نروژی با نگاه به تجربه و عملکرد ناموفق شوک اول نفتی کشورهای عضو اوپک و نیز همسایه بزرگ شرقی خود اتحاد جماهیر شوروی که عمده اقتصاد رنجورش متکی بر نفت و گاز و سایر منابع طبیعی بود به جای اینکه از این کشف عظیم و پیوستن به کشورهای صادرکننده نفت خوشحال و مسرور شوند، دچار تشویش و دلنگرانی شدند. آنها در نهایت امر به یک کلمه رسیدند: احتیاط. محتاط بودن و صبوری کردن که فقط از عهده یک دولت و حکومت عاقبتاندیش و آیندهنگر (prudent state) و به بیان دیگر بالغ و عاقل برمیآید. مردان (و زنان) نروژی که سکان اداره کشور را در دست داشتند به آینده چنددهه بعد خود و زمانی که سالمند و بازنشسته میشدند، نگاه کردند. آنها همچنین با نگاه به آیندهای بلندمدتتر 50سال و 100سال بعد که در آن میتوانستند کودکان و نوههای خود را ببینند و به سرنوشت آنها اندیشه کنند، به ابتکار تاسیس صندوق توسعه نروژ و صندوقی برای آیندگان رسیدند. به این ترتیب تصمیم گرفته شد بخش اعظم پول نفت پسانداز شود تا از دستبرد زیادهخواهان و پروژهبگیرانی که فقط حال را میبینند، مصون باشد و سپس با انتخاب بهترین پروژههای سرمایهگذاری (که عمده آنها در خارج از کشور بود تا اقتصاد نروژ را متلاطم نسازد و از تلاطمات داخلی هم تاثیر جدی نپذیرد) ارزش افزوده بیشتری برای نسلهای بعدی پدید آورند که آن تصمیم به پسانداز و سرمایهگذاری در آن روز اینک برایشان حدود هزار و چهارصد میلیارد دلار و بیش از دو برابر کل تولید ناخالص داخلی سالانه این کشور دارایی آورده است.
یک پرسش این است که چرا افزایش درآمد یک کشور باید «بیماری» باشد؟ پاسخ این است که «بیماری» از دیدگاه بازندگان است. بیماری هلندی به معنای افزایش ارزش پول ملی در برابر سایر ارزها و هجوم واردات ارزان خارجی و نابودی تولیدکنندگان داخلی محصولات صنعتی و کشاورزی و مصرفی کردن جامعه، شاید بخش اندکی از بلایی باشد که رانت نفتی میتواند بر سر کشورهای نفتی بیاورد. افزایش بیحساب حقوق و دستمزدها بهویژه در بخش دولتی بدون توجه به افزایش بهرهوری نیروی کار و نیز افزایش مستمری بازنشستگان بدون توجه به توان تولیدی اقتصاد و فشار بیحد و حصر آوردن بر منابع محدود صندوقهای بازنشستگی که پایداری آنها را به خطر میاندازد، از دیگر آفتهایی است که به برکت جهش منابع نفتی، سیاستمداران کشورهای نفتی وسوسه به انجامش میشوند. پرداخت انواع یارانههای ریز و درشت مانند انرژیهای ارزان که عمدتا نصیب طبقات متوسط و ثروتمند میشوند از دیگر حاتمبخشیهای دولتهای نفتی است.
به واقع بیماری هلندی واقعی این نوع ریختوپاشها و هزینههای گزاف در سالهای رونق نفتی است که انتظارات جامعه را خارج از ظرفیت و توان اقتصاد بالا میبرد و اشتهای مردم را تحریک و تقویت میکند. کاملا بدیهی است این نوع هزینهها در سالهای افول درآمد نفتی قابل دوام و پشتیبانی نیست و با متلاطم و پرنوسانتر ساختن اقتصاد، به نارضایتی عمومی، بیثباتی سیاسی، اعتراض و شورش و حتی انقلاب میانجامد. به بیان دیگر، رانت نفتی بسان اژدهای سرکش ابتدا وارد اقتصاد میشود و سپس به جاهای دیگر سرک میکشد، سیاست و فرهنگ را نیز فاسد و ویران میکند.
نقش رهبران کشورهای نفتی ساختن روایتی متفاوت است؛ روایتی که به انتظارات بزرگ دامن نزند. آنها نباید رانت نفت را مثل دعوت مردم به میهمانی و جشن و سرور تصور کنند، بلکه باید اجازه ندهند انتظارات غیرواقعی در جامعه شکل بگیرد. آنها به جای انتقال این احساس که با پول نفت نیازی به کار کردن نیست و همه چیز ارزان و فراوان میشود، باید این روایت را به جامعه منتقل کنند که پول نفت با توجه به موقتی و پرنوسان بودن یک ماده بد و خطرناک در ردیف اعتیاد به مواد مخدر است. از جنبه اخلاقی و دینی نیز میتوان این دیدگاه را ترویج کرد که بخش عمده این پول به نسلهای آینده تعلق دارد و رفتار مسوولانه هر پدری این است که چنین داراییای را باید برای آیندگان حفظ و سرمایهگذاری کند.
منبع: دنیای اقتصاد