سالهای دور از خانه؛ پیامدهای مثبت بازگشت مهاجران ماهر به کشور
به گزارش اقتصادنیوز، سوابق زیادی از مهاجرت سرمایه انسانی بین کشورها وجود دارد. طبق آمار سازمان ملل، تا سال 2020 تعداد مهاجران بینالمللی به 281 میلیون نفر رسیده که تقریباً 6/3 درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهد. تخمین زده میشود که بیش از پنج درصد نیروی کار ماهر حداقل یکبار مهاجرت کردهاند. شواهد آماری موجود نشان میدهند که «بازگشت مهاجران» پدیدهای متداول است. بهطوری که تعداد قابل توجهی از مهاجران بینالمللی در عرض پنج سال به کشورهای مبدأ خود بازمیگردند. اما در عین حال مهاجرت زیاد سرمایه انسانی ماهر در برخی کشورها، نگرانیهایی را به دنبال داشته است.
از سوی دیگر، کشورهایی که ورود قابل توجه مهاجران بامهارت را دارند، ممکن است از مزایایی مانند افزایش نوآوری و رشد اقتصادی بیشتر بهرهمند شوند. در نهایت، هزینهها و فواید مهاجرت بینالمللی وابسته به عوامل متعددی است؛ عواملی مانند میزان مهاجرت و نرخ بازگشت مهاجران، سطح مهارت مهاجران نسبت به سایرین، میزان انباشت سرمایه انسانی ماهر در کشورهای مختلف و امکان انتقال دانش.
بر اساس گزارش تجارت فردا به دلیل کمبود دادههای غنی که بتواند وضعیت نیروی کار ماهر را قبل و بعد از مهاجرت دنبال کند و همچنین پوشش جهانی داشته باشد، پیش از این تحقیقات چندانی در این زمینه صورت نگرفته است. این مقاله این شکاف تحقیقاتی را با معرفی یک مجموعه داده نوآورانه که مسیرهای شغلی جهانی حدود 450 میلیون نیروی کار ماهر از 180 کشور را شامل میشود، پر میکند. این مجموعه داده، اطلاعات دقیقی را درباره تاریخ و محل تحصیل نیروی کار ماهر، محل و شرکتی که در آن کار کردهاند، عنوان شغلی آنها و حقوقی که دریافت کردهاند، فراهم میکند. با بهرهگیری از این دادههای قدرتمند، میتوان واقعیتهای اساسی مربوط به پدیده مهاجرت بازگشتی را مستند و عوامل محتمل موثر بر تصمیم مهاجرت بازگشتی را مطالعه کرد. به علاوه این مقاله، با استفاده از یک چهارچوب حسابداری توسعه، بازدههای متفاوت تجربه کاری در کشورهای مختلف و انتخاب افراد برای مهاجرت و مهاجرت بازگشتی بر اساس مهارت را بررسی میکند و در نهایت تاثیر مهاجرت بینالمللی را بر انباشت نیروی انسانی ماهر در سراسر کشورها محاسبه میکند. در برخی از تحلیلها، این دادهها با دادههای حقوق و دستمزد Glassdoor تکمیل شدهاند.
در این مقاله ابتدا نشان داده میشود که جابهجایی نیروی کار ماهر بین کشورها بسیار زیاد است. نتایج تخمین نشان میدهد که 4/3 درصد (4/4 درصد) از نیروی کار ماهر طی پنج (10) سال به کشور دیگری مهاجرت میکنند. ناهمگونی بینالمللی قابل توجهی در گرایش نیروی کار ماهر به مهاجرت وجود دارد، بهطوری که هند دو برابر میانگین جهانی و کشورهایی مانند ایالاتمتحده و چین کمتر از میانگین جهانی خروج نیروی کار ماهر را تجربه میکنند. تقریباً 23 درصد از مهاجرتهای بینالمللی نیروی کار ماهر برای تحصیل است که این تمایل برای مهاجران از اقتصادهای در حال ظهور به اقتصادهای پیشرفته بیشتر است.
بازگشت مهاجران پدیدهای مهم است و رابطه غیرخطی (مقعر) با زمان را نشان میدهد. تقریباً 10 درصد مهاجران بینالمللی در سال اول به کشور خود بازمیگردند. در عرض پنج سال 33 درصد از مهاجران به کشورهای خود بازمیگردند و 38 درصد نیز در عرض 10 سال بازمیگردند. مانند مهاجرت به خارج، ناهمگونی قابل توجهی در میان کشورها در نرخ مهاجرت بازگشتی وجود دارد. بهطور متوسط، اقتصادهای پیشرفته مانند ایالاتمتحده و کشورهای با درآمد بالا در اتحادیه اروپا نرخ مهاجرت بازگشت بالاتری را نسبت به سایر کشورها تجربه میکنند. علاوه بر این، اقتصادهای بازارهای نوظهور، نرخ بازگشت پایینتری دارند، اگرچه این همیشه درست نیست. کشورهایی مانند شیلی، برزیل و اندونزی نسبت به میانگین جهانی نرخ بازگشت نسبتاً بالایی دارند. هند که دارای نرخ بالای خروج مهاجران ماهر است، مهاجرت بازگشتی نسبتاً کمی را تجربه میکند. ایران نیز با اینکه در نرخ مهاجرت از کشور نزدیک به میانگین جهانی است ولی در نرخ بازگشت مهاجران مشابه هند یکی از کمترین نرخهای بازگشت به کشور را دارد.
با مستند کردن حقایق اساسی درباره میزان مهاجرت بازگشتی، در ادامه این مقاله، همبستگی جریانهای مهاجرت دوطرفه و تصمیم مهاجرت بازگشتی بررسی میشود. ابتدا نشان داده میشود که یک مدل جاذبه ساده با کنترل تولید ناخالص داخلی سرانه، جمعیت افراد دارای تحصیلات عالی در کشور مبدأ (خانه) و مقصد (میزبان)، فاصله بین دو کشور و یک متغیر مجازی برای زبان مشترک میتواند تقریباً 80 درصد از جریانهای دوطرفه مهاجران ماهر را توضیح دهد. خروج نیروی کار ماهر از کشورهای با درآمد سرانه کمتر بیشتر است و بهطور مشابه ورود آنها به کشورهای با درآمد سرانه بالاتر بیشتر است. جریانهای مهاجرت دوطرفه، جریان خروجی از کشور مبدأ به کشور مقصد، زمانی که دو کشور زبان مشترکی داشته باشند، بیشتر میشود. کشورهای با جمعیت کمتر نیز همچنان تمایل به تجربه جریان خروجی بیشتری دارند. فاصله فیزیکی، جریانهای مهاجر را کاهش میدهد، اما تاثیر آن بر مهاجرت نسبتاً کمتر از تاثیر آن بر تجارت در ادبیات تجارت بینالملل است.
نتایج این مقاله نشان میدهند که افزایش 10درصدی درآمد سرانه کشور مبدأ با چهار درصد احتمال مهاجرت بازگشتی بیشتر در طی 10 سال همراه است، در حالی که 10 درصد درآمد سرانه بالاتر در کشور مقصد تنها به یک درصد بازگشت کمتر منجر میشود. با کنترل جریان خروجی کشور مبدأ، فاصله فیزیکی تاثیر کمی بر نرخ مهاجرت بازگشتی دارد. مهاجران به کشورهای دارای زبان رسمی مشترک، 15 درصد بیشتر احتمال دارد به کشور مبدأ خود بازگردند، مطابق با تحرک بیشتر نیروی کار بین بازارهای کار با فرهنگهای مشابه.
با تجزیه و تحلیل دقیقتر، نتایج نشان میدهند که مهاجرت بازگشتی به رشد صنعت در کشور مبدأ و مقصد حساس است. هر یک انحراف معیار افزایش در رشد صنعت کشور مبدأ، موجب افزایش 3/2درصدی در نرخ بازگشت مهاجران میشود. در حالی که یک انحراف معیار افزایش در رشد صنعت کشور مقصد به کاهش 4/7درصدی در نرخ مهاجرت بازگشتی منجر میشود.
بازگشت مهاجران همچنین به رشد صنعت در صنایع «مجاور» با صنعت مهاجر نیز حساس است، همانطور که با جریانهای دوطرفه انتقال شغلبهشغل اندازهگیری شده است. در نهایت، اثر نامتقارن رشد شرکت یا سازمانی که مهاجر در آن کار میکند روی بازگشت مهاجران نشان داده میشود. بدین صورت که رشد منفی شرکت فعلی تاثیر بیشتری بر نرخ مهاجرت بازگشتی دارد تا شوکهای مثبت به آن.
یکی از مزایای مهاجرت بینالمللی برای کشور مبدأ این است که مهاجران ممکن است در خارج از کشور سرمایه انسانی (مهارتها، دانش، تجربیات و...) بیشتری کسب کنند تا اگر در کشور مبدأ میماندند و بخشی از این سرمایه انسانی کسبشده از طریق مهاجرت بازگشتی به کشور مبدأ منتقل شود.
براساس گزارش تجارت فردا، این موضوع این سوال را ایجاد میکند که آیا بازده تجربه در کشور مبدأ بستگی به جایی دارد که آن تجربه کسب شده است یا خیر. برای پاسخ به این سوال، یک چهارچوب حسابرسی توسعه نئوکلاسیک ایجاد میشود. در این مدل تابع تولید یک کشور تابعی از بهرهوری کل عوامل، سرمایه فیزیکی و سرمایه انسانی است. سرمایه انسانی فرد تابعی از اثر ثابت فردی، سابقه تحصیلی و شغلی او و شوکهای تصادفی است. بهطور خاص، تاثیر تجربه کاری فرد بر سرمایه انسانی او هم به مکان کسب آن تجربه و هم به جایی که در حال حاضر مشغول به کار است، بستگی دارد. استفاده از این الگوی سرمایه انسانی و قرار دادن آن در شرط مرتبه اول حداکثرسازی سود شرکت به توسعه معادله استاندارد آبود و همکاران (1999) برای دستمزد منجر میشود. این معادله این امکان را فراهم میکند تا سرمایه انسانی از طریق یادگیری با انجام کار بهطور درونزا انباشت شود.
نویسندگان این مقاله، معادله تعمیمیافته AKM را با استفاده از دادههای سوابق اشتغال جهانی لینکدین و دادههای حقوق و دستمزد ارائهشده از سوی Revelio و Glassdoor برآورد میکنند. نتایج نشان میدهد که بازده تجربه شغلی در ایالاتمتحده برای تجربهای که در ایالاتمتحده به دست میآید، نسبت به تجربه کسبشده در سایر اقتصادهای پیشرفته یا اقتصادهای بازار نوظهور، بالاترین میزان است. علاوه بر این، یافتهها نشان میدهد که تجربه کسبشده در اقتصادهای پیشرفته و بهویژه تجربه ایالاتمتحده در اقتصادهای بازارهای نوظهور برتری قابل توجهی دارد و بازده بسیار بالاتری نسبت به تجربه افراد در کشور ایجاد میکند. در الگوهایی که شامل اثرات ثابت سال و کشور افراد اما بدون اثرات ثابت شرکت است، یک سال تجربه اضافی در ایالاتمتحده برای فردی که دارای 10 سال تجربه کل است، بازدهی تقریباً 62 درصد تا 212 درصد بیشتری نسبت به یک سال تجربه در بازار خود ایجاد میکند، بسته به مشخصات دقیق و دادههای حقوق و دستمزد مورد استفاده.
این تاثیرات ممکن است بهدلیل مهاجران بازگشتی که به شرکتهای با حقوق بالاتر پیوستهاند یا بهخاطر گرفتن سمتهای با حقوق بالاتر و مقامات مدیریتی بیشتر باشد. برای کنترل اثر اول، معادلات با اثر ثابت شرکت دوباره تخمین زده شده است. یافتهها همچنین امتیاز مثبتی برای تجربه در بازارهای نوظهور باتجربه در آمریکا نشان میدهد. یک سال تجربه اضافی در ایالاتمتحده برای فردی با 10 سال کل تجربه، تقریباً 59 درصد تا 204 درصد بازدهی بالاتری نسبت به یک سال تجربه اضافی در بازار خود ایجاد میکند.
برای رفع نگرانیهای درونزا درباره اینکه مهاجرت یا مهاجرت بازگشتی با شوکهای دائمی و خاص به سرمایه انسانی نیروی کار مرتبط باشد، رویکردی دوگانه در پیش گرفته شده است. ابتدا با استفاده از یک روش تطبیقی، برای هر مهاجر بازگشتی، به نیروی کار در همان کشور مبدأ از همان گروه تحصیلی، با سابقه کار و درآمد مشابه، تطبیق داده میشود. یافتهها نسبت به این مشخصات پایدار هستند، پیشروندها اهمیت کمی دارند و همچنین تفاوت در مداخله با شهود سازگار است. تفاوت درآمد بین مهاجران بازگشتی و گروه کنترل، برای آنهایی که سالهای بیشتری تجربه کار در ایالاتمتحده داشتند، بیشتر است. بهعنوان یک آزمون اضافی، این نمونه همسان، به نیروی کاری که پس از اخراج از شرکتی که در کشور مقصد کار میکردند، بازمیگردند، محدود شده که یک شوک برونزای محتمل به انگیزههای بازگشت نیروی کار وارد میکند. نتایج نسبت به این مشخصات بسیار پایدار هستند و ناهمگنی دوباره با شهود مطابقت دارد.
در مرحله بعد، از چهارچوب تجربی حسابرسی توسعه این مطالعه استفاده میشود تا بررسی شود که چه کسانی مهاجرت و مهاجرت بازگشتی را انتخاب میکنند که به یکی از مباحث اصلی درباره جریانهای مهاجرت بینالمللی اشاره دارد. به عبارت دیگر، آیا مهاجرت بینالمللی از برخی کشورها به فرار مغزها منجر میشود و آیا مهاجرت بازگشتی، بهعنوان یک نیروی کاهنده عمل میکند؟ با استفاده از اثرات ثابت فردی که از رگرسیونهای AKM این پژوهش به دست آمده است، نشان داده میشود که مهاجران از اقتصادهای بازار نوظهور دارای شش درصد سرمایه انسانی بیشتری نسبت به غیرمهاجران هستند. در میان جمعیت مهاجر، مهاجران بازگشتی از نظر سرمایه انسانی منفی انتخاب میشوند، اما همچنان نسبت به غیرمهاجران ویژگی مثبتی دارند. مهاجران بازگشتی از ایالاتمتحده به بازارهای نوظهور و مهاجران غیربازگشتی از بازارهای نوظهور به ایالاتمتحده، به ترتیب نشان میدهند که توانایی نیروی کار بیشتری به میزان 3/6 درصد و 5/16 درصد نسبت به غیرمهاجران بازارهای نوظهور دارند.
در نهایت، از تخمینهای کاهشیافته و تحلیل غیرواقعی برای ارزیابی تاثیر کمی مهاجرت بینالمللی نیروی کار ماهر بر انباشت سرمایه انسانی ماهر در سراسر کشورها استفاده میشود. در مشخصات غیرواقعی اولیه، جریانهای مهاجرت بینالمللی کاملاً متوقف شدهاند. این امر به متوقف شدن پتانسیل فرار مغزها منجر میشود. با این حال، کشورها نیز از ورود مهاجران بهرهمند نخواهند شد. در نهایت، از آنجا که بازگشت مهاجران متوقف میشود، یک بخش از نیروی کار ممکن است سرمایه انسانی کمتری نسبت به آنچه در غیر این صورت از طریق تجربه داشتند، کسب کنند.
نتایج نشان میدهد که جریان مهاجران ماهر بینالمللی تاثیر قابل توجه و ناهمگونی در سراسر کشورها دارد. نسبت به مبنای نخست، متوقف کردن چنین جریانهایی، سرانه سرمایه انسانی را در محدوده منفی سه درصد تا مثبت چهار درصد فراهم میکند. بزرگترین برندهها شامل ایرلند، لبنان و اردن هستند که تجربه جریانات خروج نیروی کار نامتناسب را دارند، در حالی که بزرگترین بازندگان شامل قطر و امارات متحده عربی هستند. ایالاتمتحده نیز با کاهش متوسط در سرانه سرمایه انسانی خود مواجه است که این امر منعکسکننده مزایایی است که ایالاتمتحده از فرار مغزها در سایر نقاط دنیا بهرهمند میشود. کل سرمایه انسانی در محدوده منفی 60 تا 40 درصد تنظیم میشود. بیشترین درصد افزایش در بلاروس، اردن، لبنان و کاستاریکا رخ میدهد، در حالی که بیشترین ضرر در قطر، امارات، لوگزامبورگ، کویت و عمان است که منعکسکننده جمعیت زیاد مهاجر در این کشورهاست.