اهمیت ایجاد وفاق
به دنبال سخنرانی ارائهشده در انجمن اقتصاد ایران و با توجه به بازخوردهای گرفتهشده از آن، تصمیم گرفتم که متن ارائهشده در آن جلسه را تفصیل بیشتر داده و نکاتی را که در آن متن به صورت بسیار فشرده نوشته شده بود مبسوطتر توضیح دهم. نتیجه آن شد که متن مورد اشاره حداقل به دو مقاله شکسته شود، به طوری که ضمن حفظ ارتباط قوی میان دو مقاله، در هر یک از مقالات، به یک مبحث پرداخته شده و نتیجهگیری شود.
مقاله اول دو نتیجه مهم داشت. اول آنکه سه دسته مسئله به عنوان مهمترین مسائل بحرانآفرین کشور در مقطع حاضر شناسایی شد و دوم، یک مسیر مرحلهبندیشده برای خروج از این بحرانها پیشنهاد شد. همه آنچه در نوشتار اول مدنظر قرار گرفت با نگاه از جایگاه کل نظام حکمرانی به مسائل کشور بود.
حال سوالی که میتوان مطرح کرد این است که آیا دولت، به عنوان مهمترین نقشآفرین برخوردار از توان و ظرفیت کارشناسی، قادر خواهد بود که تحلیلی شبیه به آنچه در مقاله اول ارائه شد -یا هر تحلیل جایگزین که بتواند مبتنی بر استدلال کارشناسی و علمی، مهمترین مشکلات کشور را متمایز کرده و ارتباط آنها را با یکدیگر مشخص کند- را در سطح کل نظام حکمرانی، به تحلیل مورد وفاق و اجماع تبدیل کند؟ این مهمترین پیشنیاز و تنها شانس خروج کشور از این مجموعه بزرگ از مشکلهاست.
1- اهمیت ایجاد وفاق
شعاری را که آقای دکتر پزشکیان مطرح کردهاند میتوان این دانست که میخواهند با دستیابی به وفاق در نظام حکمرانی و نیز جلب پشتیبانی فراگیرتر جامعه و احقاق حقوق خارجی از طریق رفع تحریمها و عبور از مشکل FATF، به حل معضلات ریشهای کشور بپردازند. رئیسجمهور محترم به درستی اعلام کردهاند که اداره کشور باید مبتنی بر وفاق و هماهنگی باشد و دعوا و اختلاف در اصول حکمرانی بیمعنی است. اما میدانیم که تاکنون، آشکارترین پدیده در نظام حکمرانی ما، به طور کاملاً ملموسی، همان اختلاف و درگیری و تضادهای جدی بوده است. بنابراین، آنچه ایشان مطرح کردهاند، تغییری مهم و بسیار بزرگ در شیوه حکمرانی به حساب میآید که تحقق آن، خود نیازمند برنامهریزیها و تمهید مقدمات است.
2- چگونگی رسیدن به وفاق
از هر زاویهای که به امور مرتبط با اداره کشور نگاه کنیم به این نتیجه میرسیم که امروز بیش از هر زمان دیگری درگذشته، به عنوان گام اول، نیازمند داشتن یک تحلیل جامع رسمی از چرایی بروز ابرچالشهایی هستیم که اول، همه چیز را زمینگیرکرده؛ دوم، حتی در ابعاد بسیار کوچکتر هم، اساساً شایسته نبوده که در کشوری با ظرفیتها و امکانات ایران، به وجود آید. چه رسد به آنکه به صورت بحرانهای زمینگیرکننده متعدد، ظاهر شود.
مقطع زمانی شروع به کار دولت، موقعیت مناسبی را پیشرو میگذارد که بتوان چنین تحلیل آسیبشناسانهای را تهیه کرده و به بحث گذاشت. این تحلیل باید بتواند رابطه علت و معلولی میان مشکلات بزرگ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی-فرهنگی کشور را بدون هرگونه رودربایستی، شناسایی کند. مقاله اول چنین هدفی را دنبال میکرد. البته بدیهی است هر تحلیل دیگر که بتواند محتوای مقاله اول را ارتقا داده یا حتی به طور کامل جایگزین مناسبتر آن شود، از نظر نگارنده مورد استقبال است.
انجام چنین کاری برای آنکه بتواند موفقیتآمیز باشد، دو پیششرط اساسی دارد. اول آنکه، بنای خود را به هیچوجه بر این نگذارد که ثابت کند، دولت قبل، ضعیف و نامیزان کار کرده و باعث شده است دولت جدید در انجام مطلوب وظایف خود با مشکل مواجه شود. اگر دولت چهاردهم ارتفاع پرواز حرفهای و اخلاقی خود را در سطح عبور از ابرچالشها ارتقا داده باشد، لازمهاش آن است که خود را اسیر اهداف اینچنین حقیر نکند و در بازی دعوای اسب زینکرده و اسب زمینخورده نیفتد. پیششرط دوم هم آن است که گزارش ذکرشده بهگونهای تهیه شود که کمترین میزان ممکن مناقشه در آن باشد. تحقق پیششرط دوم در گرو آن است که اول، همه نهادهای اصلی موثر در نظام حکمرانی در تهیه آن مشارکت کنند؛ دوم، تهیه گزارش منحصراً مبتنی بر واقعیتهای آماری و دادهای باشد.
دولت جدید که تشکیل میشود، به طور طبیعی، مدتی درگیر استقرار و آشنایی با شرایط و از آن مهمتر، مواجهه منفعلانه اما ضروری با انواع ناترازیهای آزاردهنده انرژی و بودجه و ارز و بانک و آب و سایر موارد، شبیه به کاری که آتشنشانها انجام میدهند، خواهد بود. هر آتشی را که خاموش میکند نفسی تازه میکند و منتظر میماند تا خبر آتشسوزی بعدی برسد. عادت کردن به حکمرانی مبتنی بر الگوی آتشنشانی، دام چندشاخهای است که دولت را به سوی خود میکشد. همین که با شعبدهبازی، منابع مالی گندمکاران را فراهم میکند، به همترازی حقوق بازنشستگان میپردازد و به دنبال آن، معوقههای آموزش و پرورش و پس از آن مطالبه وعدههای انتخاباتی پرداخت حقوق متناسب با تورم و در پی آن، آماده شدن برای موج جدید تحریمهای احتمالی در دولت جدید آمریکا و جهشهای آزاردهنده بعدی نرخ ارز و پیامدهای بعدی آن و در این میانه هم آمادهباش همه سازمانها و نهادهای ذیربط برای درگیریهای احتمالی منطقهای و خلاصه آنکه تا دولت چشم باز میکند متوجه میشود که سال اول فعالیتش به اتمام رسیده و مجموعهای از رکوردهای جدید در نرخ ارز و قیمت سکه و افزایش قیمت انواع مواد خوراکی و مسکن و خودرو و... را به ثبت رسانده است.
3- محتوای وفاق
خارج شدن از این بازی تکراری چگونه میتواند محقق شود؟ تنها در صورت آنکه معلوم شود چرا مشکلات در این کشور، اینگونه تکرار میشود؟ وقت آن رسیده است که یک تحلیل رسمی در سطح کل نظام حکمرانی، به منظور پاسخ دادن به سوالاتی از قبیل آنچه ذکر میشود تهیه شده و مبنای اصلاحات راهبردی و رویکردی و سیاستی قرار گیرد:
*آیا زمان آن نرسیده است که صادقانه به این سوال پاسخ دهیم که چرا بهرغم تکرار اهداف رشد هشتدرصدی و تورم تکرقمی، در برنامههای پنجساله از سال 1384 تاکنون، عملکرد واقعی با فاصله زیاد نسبت به آن قرار میگیرد؟
*چرا اقتصاد ما به سختی و آن هم فقط در بازههای زمانی کوتاه، میتواند به رشد اقتصادی بیش از سه درصد دست یابد؟
*چرا کشوری با برخورداری از ذخایر گازی در حد رتبه دوم جهانی و ذخایر نفتی در حد رتبه چهارم جهانی، اینگونه در تامین انرژی مورد نیاز داخلی خود، مستاصل شده است؟
*چرا سرمایهگذاری آهنگی بسیار کند و بسیار نزدیک به استهلاک دارد و چرا در نفت و گاز و صنعت که مهمترین موتورهای رشد اقتصادی محسوب میشوند، سالهاست که سرمایهگذاری از استهلاک کمتر است؟
*چرا نرخ ارز در کشور ما، نوساناتی بزرگ و مخرب دارد؟
*به چه دلیل ما نمیتوانیم الگویی متعارف و متوازن از روابط خارجی بسازیم، بهگونهای که بتواند برای مردم عزیزمان، منابع، بازار و تکنولوژی فراهم کند؟
*چرا روابط خارجی به منبعی برای تحمیل هزینههای سنگین به زندگی مردم تبدیل شده است؟
*چرا دولت بهرغم عدم سرمایهگذاری در زیربناها -که بسیار هم ضروری است- و بهرغم ارائه سطحی بسیار نازل از خدمات عمومی و باز هم بهرغم وارد آوردن فشارهای سنگین معیشتی به کارکنان خود، با کسریهای بودجه بزرگ و مخرب و تورمآفرین مواجه است؟
*چرا الگوی زندگی که سالها از طریق مراکز رسمی تبلیغی و آموزشی، ترویج کردهایم، موفق نبوده و امروز نظام حکمرانی را در مقابل بخش بزرگی از جوانان و زنان قرار داده است؟
به این فهرست، متاسفانه میتوان همچنان، موارد مرارتبار دیگری را هم افزود و مدتهاست که کارشناسان و کنشگران اجتماعی و دانشگاهیان، در مورد آنها مطلب مینویسند و آسیبشناسی میکنند. یک پاسخ کلیشهای به سوالاتی از نوع آنچه مطرح شد این است که نابسامانیهای بزرگ و عمیق کشور، ناشی از ضعف عملکرد دولتهای گذشته است. این پاسخ کلیشهای دو اشکال اساسی دارد. اول آنکه پاسخی درسآموز نیست. چرا که نمیگوید ضعف عملکرد به چه معناست. یعنی دقیقاً چه عواملی باعث بروز این شرایط شده است تا بتوان از تکرار آن جلوگیری کرد. اشکال دوم هم آن است که نهاد دولت را به عنوان یک نهاد ناکارآمد ذاتی در نظام حکمرانی کشور معرفی میکند که تنها نتیجه آن را میتوان تداوم این ناکارآمدی دانست. مهم آن است که نظام حکمرانی بتواند به یک آسیبشناسی علمی و نه دستوری و با نتایج از پیش تعیینشده، ریشههای بروز این همه مشکل عمیق را مورد شناسایی قرار دهد و پذیرا شود که خود را نقد کند.
حل مشکلات عظیم کشور تنها با آسیبشناسی علمی کیفیت حکمرانی امکانپذیر است و بدون آن، نمیتوان به سراغ حل مشکلات رفت. انجام این کار فقط با حُسن نیت و اتکا به روشهای بیطرفانه علمی و کارشناسی امکانپذیر است.
بنده شخصاً، به طور واقعبینانه، از دولت جناب آقای دکتر پزشکیان، انتظار رونق اقتصادی و تحقق عدالت اجتماعی مطلوب خود را ندارم. چون میدانم با حداقلهای مورد نیاز آن، فاصلهای عظیم داریم. اما آنچه از ایشان میخواهم این است که بتواند همانی را که قول داده و مرتب هم تکرار میکند، یعنی وفاق و اجماع در نظام حکمرانی را محقق کند.
به نظر من، دولت آقای دکتر پزشکیان باید بتواند روابط مخرب بارها تکرارشده قبلی درون نظام حکمرانی را به روابطی سازنده با محوریت فائق آمدن بر مشکلات راهبردی تبدیل کند. هرچند ابعاد مشکلات بسیار بزرگ و هولناک است، اما دولت چهاردهم نیازمند گذراندن یک دوران زندگی انکوباتوری در نتیجه زایمان زودرس انتخابات اضطراری است. این دوران باید صرف سه دسته گفتوگو شود. گفتوگو با جمعیت 50درصدی که در انتخابات نهایتاً شرکت نکردند و حداقل این است که در حالت قهر به سر میبرند. گفتوگو با دیگر بازیگران نظام حکمرانی با محوریت عبور از مشکلات بزرگ و بالاخره تلاش برای گفتوگو با آنانی که به رقیب ایشان رای دادهاند. انجام اصلاحات اقتصادی نیازمند دولتی است که اول، از پشتیبانی جامعه به مراتب قویتر از آنچه در انتخابات ظاهر شد برخوردار باشد و دوم، دولتی که حمایت بیدریغ نظام حکمرانی را داشته باشد.
تحقق چنین شرایطی تنها شرط گذار کشور از این آخرین شانس تاریخی خود است.
4- نتیجهگیری
برخی دولتها را میتوان دولت آتشنشان (و نه البته آتشفشان)، نامید. کار آتشنشان برخورد انفعالی با حوادث است. دولت آقای پزشکیان بر اساس ذات تشکیل خود، دولت آتشفشان نیست. دولت آتشنشان هم نباید باشد. دولت رونق و توسعه هم سازگار با شرایط و ابرچالشهای موجود نیست. پس برای دولت ایشان چه ماموریتی میتوان متصور بود. شاید این دولت بتواند دولتِ گفتوگو به منظور اجماعسازی برای خروج از ابرچالشها باشد. دو گروه مانع بر سر راه چنین دولتی، ذینفعان رانتی وضع موجود و خشکسرانی هستند که هیچ انعطافی را برنمیتابند. همه باید این آخرین شانس را دریابند. این یک اتمام حجت تاریخی است.