مسیح مهاجری: اگر آیت الله بهشتی بود،قانون بر ما حاکم بود

کدخبر: ۴۲۲۵۹۱
اقتصادنیوز " مسیح مهاجری گفت: «اگر امروز آقای بهشتی در میان ما بود قطعاً قانون بر ما حاکم بود و عملکرد شورای نگهبان از نظر عامه یک عملکرد کاملاً مقبول بود.مشارکت مردم در انتخابات به ۸۰ درصد می‌رسید و از نظر پشتوانه نظام بسیار قوی‌تر بودیم.»
مسیح مهاجری: اگر آیت الله بهشتی بود،قانون بر ما حاکم بود

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از جماران ، مسیح مهاجری از یاران و نزدیکان شهید بهشتی که در لحظه ترور آیت الله بهشتی نیز در محل انفجار حضور داشت، خاطرات ناگفته و آموزنده بسیاری از ایشان به همراه خود دارد. مسیح مهاجری به اثرگذاری تفکر، اخلاق و شخصیت شهید بهشتی در جامعه آن زمان اشاره دارد و معتقد است برخی از کسانی که در قدرت قرار داشتند و دارند، علاقه ای به احیا و اعمال اندیشه های شهید بهشتی نداشتند و تلاش کردند این اندیشه ها به فراموشی سپرده شود.

حجت‌الاسلام والمسلمین مسیح مهاجری به ویژگی‌های علمی، اخلاقی، سبک زندگی و خاطراتی از شهید بهشتی اشاره و اظهار کرد: اخیراً در کشور انتخابات مهمی را پشت سر گذاشتیم و در این راستا مناظره‌هایی میان کاندیداهای ریاست جمهوری ۱۴۰۰ از صداوسیما پخش شد، به همین دلیل مناسب می‌دانم که صحبت‌هایم را با خاطره‌ای از شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی در مناظره‌هایی که داشتند، شروع کنم.

 در سال‌های اول انقلاب مناظره‌های بسیار خوبی میان طرفداران انقلاب و گروه‌های ماتریالیستی و کمونیسمی و انواع تفکرات غیر اسلامی برگزار شد. در آن زمان سران حزب توده و چریک‌های فدایی خلق از شهید بهشتی تقاضای مناظره کرده بودند. با توجه به اینکه آقای بهشتی دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بودند و رسم ایشان این بود که درباره مسائل عمومی، حزبی، اجتماعی و سیاسی با دیگر اعضای حزب نیز مشورت کنند و به تنهایی تصمیمی نمی‌گرفتند لذا بحث تقاضای مناظره را نیز با اعضای حزب در میان گذاشتند و گفتند: «به یک مناظره ازسوی حزب توده به دبیری نورالدین کیانوری دعوت شدیم، نظر دهید که چه کسی به نمایندگی حزب جمهوری اسلامی یا خط امام به این مناظره برود.»

درباره اصل مناظره همه نظر مثبت داشتند ولی نظرهای مختلفی درباره اینکه چه کسی از طرف حزب برود نظرهای متفاوتی بود. از جمله نظر من که گفتم: «بهتر است آقای بهشتی به این مناظره نروند به این دلیل که سطح علمی ایشان بسیار بالاتر از این است که با شخصی مثل کیانوری در یک مناظره مواجه شود لذا شاگردان آیت‌الله بهشتی یا حتی شاگردانِ شاگردان ایشان به این مناظره بروند.» آقای بهشتی در جواب من مطلبی گفتند که بسیار مهم است و شخصیت اخلاقی ایشان را نشان می‌دهد. ایشان گفتند: «چون از من دعوت کردند، باید خودم به این مناظره بروم، مهم نیست که هم سطح نیستیم و اگر دیگران را بفرستم غیر اخلاقی است.» این درس بزرگی برای ما بود که شخصیتی با ابعاد علمی بسیار گسترده و وسیع و دارای قدرت مثل آقای بهشتی هرگز اجازه نداد قدرت ایشان را محصور خود کند و جایگاه علمی و اجتماعی که داشتند بر ایشان تسلط پیدا کند. بلکه همیشه خود ایشان بر قدرت و جایگاهی که داشت کاملاً مسلط بود. بلکه همیشه خود ایشان بر قدرت و جایگاهی که داشت کاملاً مسلط بود.

شهید بهشتی در این مناظره حضور یافتند و این مناظره از صدا و سیما پخش می‌شد و شاهد بودیم که استدلال‌ها و منطق علمی و همچنین اخلاق آقای بهشتی بی‌نظیر بود. برخی از کسانی که در این مناظره شرکت کرده بودند، ادبیات مناسبی نداشتند و بداخلاق بودند؛ حرف‌های سست و اهانت آمیز می‌زدند، اما آقای بهشتی در تمام این مناظره‌ها با خونسردی کامل و رعایت ادب و با تکیه بر منطق و حتی بدون اینکه پاسخ اهانت‌ها و بی‌حرمتی‌های افراد مناظره‌کننده را بدهند، سخن و نظر خود را محترمانه بیان می‌کردند.

برخی از ناظرین یا کسانی که برای انجام اموری در صحنه مناظره حضور داشتند، نقل کردند که وقتی مناظره تمام می‌شد و آقای بهشتی می‌خواستند محل را ترک کنند به همان افرادی که به ایشان بی‌حرمتی کرده بودند نیز احترام می‌گذاشتند و با آنها خداحافظی می‌کردند. این اخلاقِ بزرگان و افراد عالم و صاحب اخلاق عملی است و نه تنها از بزرگی افراد کم نمی‌کند بلکه بر شأن و منزلت آنان می‌افزاید و برای دیگران درسی آموزنده است.

 در مقام مقایسه باید بگویم وقتی بخش‌هایی از مناظره‌های انتخابات ۱۴۰۰ را در فضای مجازی دیدم،  انصافاً بسیار تأسف خوردم و به یاد مناظره‌های آقای بهشتی افتادم و اینکه ما واقعاً از کجا به کجا رسیدیم. در اوایل انقلاب شخصیت‌هایی مثل آقای بهشتی را در مسئولیت‌های سطح بالا داشتیم و ایشان چگونه با استدلال، منطق و اخلاق مدارانه سخن می‌گفتند و امروز افرادی که داعیه رسیدن به مسئولیت ارشد نظام را به همراه خود یدک می‌کشیدند چگونه بی‌منطق و بی‌محتوا سخن می‌گفتند و بداخلاقی‌های بسیاری داشتند. من پیشنهاد می‌کنم که صدا و سیما به مناسبت‌های مختلف مناظره‌های آقای بهشتی را پخش کند تا علاوه بر منطق آقای بهشتی در برخورد با طرف مقابل، اخلاق ایشان هم در جامعه جلوه کند و کسانی که می‌خواهند مناظره کنند یاد بگیرند با طرف مقابل خود چگونه رفتار کنند.

وی در پاسخ به این پرسش که چرا فقدان آیت‌الله بهشتی جبران ناپذیر و غمی بزرگ است؟ گفت: وضعیتی که امروز داریم بهترین دلیل است که فقدان آقای بهشتی ضربه بسیار بزرگی به انقلاب، نظام، کشور، ملت، اخلاق، آزادی و قانون بود چون آقای بهشتی یک قانونمدار، اخلاق مدار، فقیه متفکر، مدیر و مدبر بزرگ بود و هرگز اجازه نمی‌داد بی‌قانونی صورت بگیرد. آقای بهشتی حدود یک سال و چهار ماه در مسند ریاست قوه قضاییه بودند و تحول بزرگی در قوه قضاییه به ارث رسیده از دوران ستم شاهی ایجاد کردند. روش عملی شهید بهشتی در قامت رئیس قوه قضاییه و مدیریت مجلس خبرگان برای بسیاری در نوع تعامل با مردم الگو بود. آقای بهشتی در مدیریت مجلس خبرگان قانون اساسی علم، تدبیر، مدیریت، هوش و استعداد بسیار بالا، حوصله و اخلاق خود را به نمایش گذاشتند.

مسیح مهاجری در پاسخ به این سؤال که اگر آقای بهشتی امروز در میان ما بود چه می‌کرد؟ گفت: اگر آقای بهشتی امروز در میان ما بود، به این انحصار طلبی غم باری که می‌بینیم، مبتلا نبودیم و شاید کمتر شاهد این شیفتگان قدرت بودیم که سالهاست با هم در جنگ هستند و مردم را از این جنگ قدرت خسته کرده‌اند. آقای بهشتی نه تنها اهل این جنگ‌ها نبود بلکه درست در مقابل این نوع جنگ‌ها قرار داشت و با تدبیر خود قطعاً این جنگ را به پایان می‌برد و اجازه نمی‌داد کشور معطل این مناظره‌های بی‌حاصل باشد.

اگر امروز آقای بهشتی در میان ما بود قطعاً قانون بر ما حاکم بود و بی‌قانونی‌ها که اکنون صورت می‌گیرد وجود نداشت.

اگر آقای بهشتی امروز در میان ما بود، عملکرد شورای نگهبان از نظر عامه یک عملکرد کاملاً مقبول بود.

اگر آقای بهشتی امروز در میان ما بود، مردم در همه صحنه‌ها احساس حضور می‌کردند و همه سلایق اعمال سلیقه می‌کردند.

اگر آقای بهشتی امروز در میان ما بود مطمئناً با روش‌هایی که برای اعمال قانون و جلوگیری از تبعیض و دفاع از حق داشتند، مشارکت مردم در انتخابات به ۸۰ درصد می‌رسید و از نظر پشتوانه نظام بسیار قوی‌تر بودیم.

فقری که امروز احساس می‌کنیم به دلیل خلائی است که در اثر فقدان آقای بهشتی به وجود آمده است. ایشان یک شخص نبود بلکه یک رفتار و فرهنگ بود. اگر فرهنگ ایشان امروز در میان ما وجود داشت با بسیاری از مشکلات امروز مواجه نبودیم.

آقای بهشتی یک اقتصاددان بزرگ بود و مطالعات بسیار وسیعی در زمینه اقتصادی در علوم مختلف از جمله علوم غرب و اندیشه‌های مارکسیسم داشتند. کتاب کاپیتال مارکس را با دقت مطالعه کرده بودند و حاشیه‌هایی بر این کتاب نوشتند. آقای بهشتی نظر عمیق، مدیریت منحصر به فرد و قانونمداری با شیوه‌های خاص خود داشتند و اگر امروز در میان ما بودند، قطعاً به این بحران اقتصادی و عوارض ناشی از آن دچار نبودیم.

مسیح مهاجری در پاسخ به این پرسش که چرا به مرور زمان اندیشه‌های شهید بهشتی به فراموشی سپرده شد؟ گفت: برخی از کسانی که در قدرت قرار داشتند و دارند، خودشان صاحب این اندیشه نبودند و با این اندیشه انس نداشتند و ازسوی دیگر علاقه‌ای هم به احیا و اعمال این اندیشه‌ها نداشتند. جنگ قدرت‌ها و منازعات سیاسی که به وجود آمد، فرصت‌ها را از بین برد و کسانی که علاقه‌مند بودند اندیشه‌های شهید بهشتی را احیا و اعمال و در جامعه پیاده کنند مجال و قدرت پیدا نکردند این کار را انجام بدهند.

وی در پاسخ به سؤالی درباره ویژگی‌های علمی و اخلاقی شهید بهشتی گفت: آقای بهشتی به دلیل تحصیلات حوزوی در حوزه علمیه قم و تلمذ در محضر اساتید بزرگی همچون آیت‌الله سیدمحمد داماد، آیت‌الله سیدمحمدحسین طباطبایی و امام خمینی(ره) از نظر علمی و حوزوی در سطح بسیار بالایی بودند، اما ایشان به این علوم متداول حوزه اکتفا نکردند و به سراغ علوم اسلامی غیر متداول آن زمان حوزه نیز رفتند. در محضر علامه طباطبایی فلسفه را آموختند، مطالعات بسیاری در زمینه عرفان، علوم اقتصادی، اجتماعی و به طور کلی در درس‌های خارج از علوم حوزوی داشتند؛ علاوه بر تحصیلات دکتری در رشته الهیات از دانشگاه تهران، مطالعات بسیاری در علوم غربی داشتند و کتاب‌های بسیاری مانند فلسفه غرب را خوانده بودند و در زمینه اقتصاد مطالعات بسیاری داشتند.

به یاد دارم در مقطعی از دوران ده ساله‌ای که با آیت‌الله بهشتی کار علمی داشتیم یکی از کتاب‌هایی که محور کار علمی ما با ایشان بود و از ایشان استفاده می‌کردیم، کتاب فلسفه هگل بود. ایشان تسلط کاملی بر محتوای این کتاب داشتند و نه تنها فلسفه هگل را نقد می‌کردند بلکه نقدهای علمای دیگر از این کتاب را مورد بحث و بررسی قرار می‌دادند.

آقای بهشتی بر دروس تاریخ از جمله تاریخ ایران، تاریخ اسلام و تاریخ عمومی جهان بسیار مسلط بودند. ایشان  علاوه بر تاریخ، مطالعات بسیاری در زمینه سیاست هم داشتند، ایشان سیاست ورز بزرگی بودند و کتاب‌های سیاسی بسیاری را خوانده بودند. در ۵ سالی که مرکز اسلامی هامبورگ را اداره می‌کردند با سیاسیون کشورهای اروپایی و گاهی نیز با سیاسیون آمریکایی در زمینه علوم سیاسی و غیر سیاسی ارتباط مباحثه‌ای داشتند.

آقای بهشتی در تمام علوم صاحب نظر بودند. ایشان حدودا بر ۱۸ رشته از علوم کاربردی مسلط بودند و حتی در این رشته‌ها صاحب نظر بودند، صاحب نظری که با افراد به مباحثه می‌پرداختند و بسیاری را قانع می‌کردند. علاوه بر اینها چون آقای بهشتی می‌خواستند این علوم را به دیگران با زبان‌های مختلف منتقل کنند، سه زبان عربی، آلمانی و انگلیسی را نیز خوب یاد گرفته بودند به گونه‌ای که می‌توانستند به این سه زبان بنویسند و صحبت کنند.

در حوزه‌ها رشته عربی وجود دارد منتها عربی کتابی است نه عربی محاره‌ای که بتوان با آن مقاله نوشت و صحبت کرد، لذا اگر یک طلبه فاضل حتی مجتهد حوزه علمیه که در قم تحصیل کرده و بسیار به درس خود مسلط است با یک عرب زبان مواجه شود نمی‌تواند عربی صحبت کند یا مقاله عربی بنویسد، کتاب‌های درسی را خوب استفاده می‌کند اما بر عربی محاوره‌ای و روز مسلط نیست. آقای بهشتی عربی محاوره‌ای را یاد گرفته بودند و زمانی که با یک عرب مواجه می‌شدند بسیار خوب صحبت می‌کردند و می‌نوشتند و به ما تأکید می‌کردند که یاد بگیریم، حتی در قم برای ما استاد عرب زبان از کشورهای لبنان، بحرین و عراق در نظر گرفته بودند که عربی محاوره‌ای یاد بگیریم.

آیت‌الله بهشتی به زبان انگلیسی که آن زمان نیز زبان بین‌المللی بود، کاملاً مسلط بودند. به انگلیسی سخنرانی می‌کردند، کتاب‌ها را به زبان انگلیسی می‌خواندند و به نوشتن و صحبت کردن زبان انگلیسی و فهمیدن کتاب‌های روز انگلیسی مسلط بودند، حتی گاهی در جلسات حرف‌های معمولی را به زبان انگلیسی صحبت می‌کردند و به تشویق ایشان ما نیز شروع به آموختن زبان کرده بودیم.

زبان سوم زبان آلمانی است که آقای بهشتی به آن مسلط بود. زبان آلمانی را به دلیل سفری که به خواست مراجع بزرگ آن زمان از ایشان به آلمان و قبول مسئولیت اداره مرکز اسلامی هامبورگ داشتند فرا گرفته بودند. در دانشگاه‌های آلمان سخنرانی می‌کردند و با آلمانی زبان‌ها صحبت می‌کردند. حدود ۱۰ سال قبل از انقلاب ایشان از آلمان بازگشتند در جلساتی که با هم داشتیم برخی که تلفنی با ایشان به زبان آلمانی صحبت می‌کردند ایشان نیز به زبان آلمانی پاسخ می‌داد و هدفشان این بود که این زبان را فراموش نکند.

آیت‌الله بهشتی برای انتقال افکار، ایده‌ها و علم خود به این سه زبان زنده دنیا احساس نیاز کرده بودند و آنها را به خوبی فرا گرفته و مسلط صحبت می‌کردند و می‌نوشتند. این مجموعه یعنی تسلط بر علوم حوزوی، عقلی و علوم روز و غربی، تسلط بر اقتصاد و سیاست و علوم اجتماعی از قبیل روانشناسی و جامعه شناسی از آقای بهشتی انسان فوق‌العاده‌ای ساخته بود. ایشان بر تاریخ ادیان یعنی مسیحیت و یهودیت و همینطور بر تعالیم این ادیان مسلط بودند که باعث شده بود در آن زمان چنین انسانی با این جامعیت نداشته باشیم.

من در حوزه و بیرون از حوزه با افراد بسیاری برخورد داشتم، اما در آن زمان انسانی با جامعیت آقای بهشتی ندیدم. این جامعیت برای انقلاب بسیار کارساز بود ضمن اینکه آقای بهشتی مدیریت، هوش سرشار و قلم قوی داشت و سخنران فوق‌العاده‌ای نیز بود. همانطور که گفتم مجلس خبرگان قانون اساسی، مجلس معمولی نبود؛ مجتهدین بزرگ و صاحب نظرانی در آن حاضر بودند که بعدها خود مرجع شدند و درحال حاضر برخی از مراجع فعلی آن زمان عضو مجلس خبرگان بودند، ایشان آن زمان مجلسی با ۸۰ نفر از علمای بزرگ را اداره کرد و قانون اساسی مترقی و خوبی در این مجلس تصویب شد.

 آقای بهشتی با این قدرت علمی و مدیریتی برای انقلاب و نظام و این جامعه و ملت بسیار مفید بود. مردم چندان شناختی از آقای بهشتی نداشتند و در سال‌های ابتدایی پس از پیروزی انقلاب تا حدودی با شخصیت ایشان آشنا شدند، اما منافقین بسیار زود متوجه اهمیت وجود آقای بهشتی شدند و سعی کردند ایشان را به سمت خود جذب کنند. از خاطرات بسیار مهم در این زمینه این است که آقای بهشتی در منزلشان به من گفتند که در همین اتاق سران منافقین پیش من آمدند و به من پیشنهاد کردند که شما رهبر شوید و آقای خمینی را کنار بگذاریم. ما به شما کمک می‌کنیم و هر کاری لازم باشد انجام می‌دهیم تا شما رهبر انقلاب شوید. آقای بهشتی در جواب آنها می‌گوید: «امام خمینی، استاد و مراد من هستند و من عاشق و مرید امام هستم، هرگز چنین پیشنهادی را قبول نمی‌کنم.» منافقین اصرار کردند ولی در نهایت نا امید شدند.

بعد از شکست این توطئه در قالب پیشنهاد، منافقین به دنبال ترور شخصیت آقای بهشتی و تبلیغات شدید علیه ایشان رفتند به طوری که امام بعد از شهادت آقای بهشتی گفتند آنچه از شهادت آقای بهشتی مهمتر است مظلومیت آقای بهشتی است، او مظلوم زیست و مظلوم مرد و خاری در چشم دشمنان بود. منافقین تبلیغات بسیار شدیدی علیه آقای بهشتی کرده بودند و به شکل‌های مختلف با دروغگویی‌ها سعی کرده بودند ایشان را ترور شخصیت کنند تا حدودی نیز موفق شدند، چون بسیاری از جوانان باور کرده بودند و همین امیر باعث ایجاد مشکلاتی شده بود؛ به طوری که روزهای قبل از شهادت بهشتی و بعد از روشن شدن توطئه‌های بنی صدر و منافقین و جنگ‌های خیابانی که در اواخر خرداد در تهران راه انداخته بودند، وقتی منبر می‌رفتم در مورد بهشتی و منافقین روشنگری می‌کردم، جوان‌ها به من می‌گفتند برای ما که از آقای بهشتی حلالیت بطلبید، ما فریب منافقین را خوردیم و به ایشان ناسزا گفتیم و اهانت کردیم و علیه ایشان تبلیغ کردیم.

ترور شخصیت آقای بهشتی تا حدودی برای منافقین نتیجه داشت اما آنها می‌خواستند آقای بهشتی نباشد چون می‌دانستند که وجود بهشتی مانع بسیاری از کارهای آنهاست و باعث پیشرفت انقلاب می‌شود. هدف آنها از بین بردن بهشتی و سایر بزرگان انقلاب بود تا انقلاب را از عناصر اصلی خالی کنند و بتوانند خود همه امور را در دست بگیرند و کشور را در مشت خود داشته باشند. بر همین اساس توطئه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی را برای حذف آقای بهشتی طراحی کردند البته برنامه آنها این بود که هاشمی رفسنجانی و باهنر نیز در آن انفجار به شهادت برسند که این اتفاق رخ نداد که البته بعدها در صدد ترور این دو نیز بر آمدند.

در سال ۶۰ و قبل از آن توطئه‌های بسیاری برنامه‌ریزی شد که هدف تمام آنها از بین بردن نیروهای اصلی انقلاب و یاران اصلی امام بود تا بتوانند به هدف خود یعنی به دست گرفتن کشور برسند، اما هیچ کدام به نتیجه نرسید؛ منافقین با از بین بردن این بزرگان در کوتاه‌مدت به نتیجه نرسیدند اما در دراز مدت به انقلاب و نظام ضربه زدند. اگر شهید بهشتی امروز بودند، این وضعیت و مشکلات را نداشتیم.

مسیح مهاجری در پاسخ به سؤالی درباره ویژگی اخلاقی شهید بهشتی گفت: از جمله ویژگی‌های حائز اهمیت آقای بهشتی، «صداقت» ایشان بود. جملاتی از بهشتی درباره ترجیح دادن صداقت بر هر چیزی و اینکه خیلی از تلخی‌ها را باید چشید اما صداقت را از دست نداد، باقی مانده است. ایشان عملاً پایبند به همین صحبت بودند و آن را در عمل نشان دادند. نبود شهید بهشتی با اخلاص، صداقت و اهل خدمت بسیار به ما ضربه زد.

مردم بعد از شهادت آقای بهشتی در تشییع جنازه، جلسات و تجمعات مختلف شعار می‌دادند «آمریکا در چه فکریه، ایران پُر از بهشتیه» این شعار در آن زمان برای دلگرمی خوب بود، اما آقای موسوی اردبیلی در نماز جمعه گفتند که این شعار درست نیست، ما بهشتی نداریم.

من با شهید بهشتی آشنا بودم و ابعاد وجودی ایشان را می‌شناختم و با او زندگی کردم. اخلاق، صداقت، اخلاص و بی‌اعتنایی بهشتی به قدرت و دنیا و شیفتگی ایشان به خدمت را دیده بودم، می‌دانستم که پس از شهادت آیت‌الله بهشتی، ایران از بهشتی خالی شده است.

وی در پاسخ به سؤالی درباره سبک زندگی شهید بهشتی، گفت: شهید بهشتی سطح زندگی متوسط و معمولی داشت ضمن اینکه اهل قناعت هم بود. شهید بهشتی خانواده بسیار خوبی داشتند، همسر ایشان مدیر مناسبی برای منزل و همراه آقای بهشتی بود.

آیت‌الله بهشتی علاوه بر علوم حوزوی، مدرک دکتری نیز کسب کردند و چون از قم توسط رژیم شاه به تهران تبعید شدند و کارمند وزارت آموزش و پرورش بودند و با حقوق دریافتی گذران زندگی می‌کردند، به قول امام(ره) مرفه بی‌درد نبود، اما فقیر و گرسنه هم نبود. اگر آقای بهشتی فقیر بود، بعد از پیروزی انقلاب که مسئولیتی پیدا کرد با تفکر فقیرانه تلاش می‌کرد فقر را در جامعه تقسیم کنند، برخی افرادی که فقیر هستند ممکن است چنین روحیه‌ای داشته باشند، ولی آقای بهشتی زندگی متوسطی داشتند و برای همه مردم نیز زندگی راحتی می‌خواستند.

 شهید بهشتی هیچ‌وقت زی‌طلبگی را فراموش نکرد. در برخی از مسافرت‌ها یا مهمانی‌هایی که با ایشان بودیم، معطل اینکه رختخوابی بیاورند و شاهانه استراحت کنند، نبود، بارها دیدم عبای خود را روی زمین پهن و استراحت می‌کرد. زمانی که در آلمان زندگی می‌کردند و با قطار به برخی از شهرها سفر می‌رفتند، وقت نماز که می‌رسید عبای خود را پهن می‌کردند و نماز می‌خواندند و زی طلبگی یعنی اینکه همین مسائل را رعایت کنیم.

روزی در اروپا در یک ایستگاه قطار مشغول نماز خواندن بودند که چند پلیس گمان می‌کنند ایشان درحال جادو کردن است، محتاطانه دور او را می‌گیرند، وقتی شهید بهشتی توضیح می‌دهد که من مسلمان هستم و مشغول نماز خواندن بودم، بسیار به ایشان احترام می‌گذارند.

آقای بهشتی تواضع بسیار داشتند. روزی جلسه شورای مرکزی حزب تمام شد و داشتم از اتاق جلسه خارج می‌شدم که دیدم چند جوان حدوداً ۱۲ ساله آمدند و می‌خواستند آقای بهشتی را ببینند. آقای بهشتی پس از اینکه از حضور آنها مطلع شد، کار خود را رها و از آنها استقبال کرد، این جوانان را می‌بوسید و به درخواست آنها با آنها عکس یادگاری می‌گرفت، برخی از این جوانان شهید شدند و عکس آنان در کنار شهید بهشتی بر قاب دیوارهاست.

وقت‌شناسی از دیگر ویژگی‌های مهم آیت‌الله بهشتی بود. شهید بهشتی در عبادت خداوند بسیار وقت شناس بودند. حتی اگر مشغول کار بودند وقتی صدای اذان را می‌شنیدند همه کارها را تعطیل و نماز اقامه می‌کردند. هر زمان که بسیار کار داشتند و افرادی منتظر ایشان بودند، اول وقت نماز ظهر را می‌خواندند و نماز عصر را به زمان دیگری موکل می‌کردند. یادم هست روزی به ایشان گفتم مبادا نماز عصر را فراموش کنید، با تعجبی به من نگاه کردند و گفتند آقای مهاجری، مگر می‌شود انسان نماز را فراموش کند!

آقای بهشتی تسلط عجیبی بر نفس خود داشتند، اراده که می‌کردند، نماز عصر را سر وقت می‌خوانند یا رأس ساعتی از خواب بیدار می‌شدند. اینطور نبود که فراموشی بر ایشان غلبه کند بلکه ایشان بر هر چیزی غلبه داشتند. روزی در قم با آقای بهشتی از منزلمان به منزل شخص دیگری می‌رفتیم که به شهید بهشتی گفتم: «ما از شما بسیار یاد گرفتیم اما تهذیب نفس یاد نگرفتیم و می‌خواهم که در این رشته هم معلم ما شوید تا خودسازی کنیم. ایشان گفت: آماده ای؟ گفتم: بله. گفت: اولین قدم اینکه هیچ وقت نماز اول وقت را ترک نکنید.» خود آقای بهشتی بسیار مقید به عبادت اول وقت بود و دارای طهارت روح بود.

به نظرم ریشه این نفس پاک را باید در مادر آقای بهشتی پیدا کرد. مادر شهید بهشتی در مصاحبه ای، در جواب این سؤال که چه شد آقای بهشتی چنین شخصیت با معنویتی داشت؟ پاسخ می‌دهد: هیچ گاه بدون وضو او را شیر ندادم، وقتی شیر می‌خورد، قرآن می‌خواندم و اگر تلاوت قرآن را قطع می‌کردم، شیر نمی‌خورد تا دوباره قرآن را شروع می‌کنم.

برکات معنویت شهید بهشتی تا خارج از مرزها نیز نفوذ کرده بود، اظهار کرد: حدود سال ۷۰ بود که به جمهوری آذربایجان سفر کردم. در روستایی می‌خواستیم نماز مغرب بخوانیم که گفتند این روستا قاری قرآن دارد، لحن او زیبا بود و آیات را بسیار دقیق تلاوت می‌کرد، از او پرسیدم که شما چطور قرآن یاد گرفتید؟ گفت: رادیو جمهوری اسلامی زمانی مصاحبه‌ای از مادر بهشتی پخش کرد که ایشان گفتند وقتی به شهید بهشتی شیر می‌دادند، قرآن می‌خواندند، پس از آن عهد کردم که قرآن یاد بگیرم. آیاتی که از رادیو پخش می‌شد را گوش دادم و از این طریق قرآن را یاد گرفتم و به همسرم نیز یاد دادم، درحال حاضر به زنان و مردان چند روستای اطراف قرآن آموزش می‌دهیم.

 

وی درباره جایگاه «قانون» و «مردم» در دیدگاه و عملکرد شهید بهشتی، گفت: برخلاف برخی از کسانی که مردم را زینت می‌دانند و اعتنا به رأی مردم ندارند و حتی تصریح می‌کنند که رأی مردم هیچ تأثیری در نظام جمهوری اسلامی ندارد، آقای بهشتی مردم را اصل می‌دانستند و معتقد بودند که بدون مردم نظام حکومتی معنا ندارد. آقای بهشتی عقیده داشتند «جمهور» یعنی نقش مردم در تعیین سرنوشت و شاهد بسیار زنده این تفکر شهید بهشتی قانون اساسی است. طبق قانون اساسی در ساختار نظام جمهوری اسلامی همه چیز متکی به رأی مردم است لذا رهبر، نمایندگان مجلس، شوراها و رئیس جمهور با رأی مردم انتخاب می‌شوند.

البته باید گفت که آقای بهشتی با کسانی که به نقش مردم در تعیین سرنوشت خود اعتقاد نداشتند جدال بسیار داشت، اما چون در آن زمان امام(ره) نیز همین عقیده را داشتند، آقای بهشتی در این امر از پشتوانه‌ای برخوردار بودند. ازسوی دیگر مردم نیز از نظریه ایشان حمایت کردند و همه این عوامل موجب شد تا آقای بهشتی توانست قانون اساسی را به وجود آورد که طبق آن مردم اصل هستند.

شهید بهشتی نه تنها در نظام جمهوری اسلامی بلکه در نظام طاغوت نیز به قانون احترام می‌گذاشت و معتقد بود قانون را فارغ از اینکه در چه دورانی هستیم باید رعایت شود. البته شهید بهشتی در نظام جمهوری اسلامی به دلایل مختلفی به قانون احترام بیشتر می‌گذاشت چون این نظام مردمی و مشروع بود و خودِ ایشان واضع قانون اساسی بود.

شهید بهشتی واضع و حامی اصل قانون و میثاق ملی در کشور ماست، ایشان هم قانونمدار بزرگ و هم تسلیم قانون بود. آقای بهشتی برای اینکه قانون اساسی در مجلس خبرگان به تصویب برسد جلوی بسیاری از ناروایی‌ها را گرفت نمونه آن سخن یکی از اعضای مجلس خبرگان که نوعی بی‌حرمتی نسبت به حق زنان بود و شهید بهشتی با ناراحتی در مقابل او قد علم می‌کند و از حق زنان دفاع می‌کند و خطاب به این شخص می‌گوید این اسلام نیست و شما نظر خودتان را می‌گویید. آقای بهشتی، مدیریت صحیح جامعه را مستلزم اجرای قانون می‌دانست و از نظر ایشان، قانون مبنا و پایه عدالت است.

مسیح مهاجری در پاسخ به این سؤال که واقعه انفجار که منجر به شهادت آیت‌الله بهشتی شد، چگونه رخ داد گفت: جلسات حزب جمهوری اسلامی هر هفته برگزار می‌شد، آن روز (۷ تیرماه) دو جلسه داشتیم. موسسین حزب به جز آقای موسوی اردبیلی که مدتی قبل از حزب کنار رفته بودند و آقای خامنه‌ای که روز قبل در یکی از مساجد جنوب تهران در اثر انفجار مجروح و در بیمارستان بودند، باقی موسسین یعنی آقای هاشمی رفسنجانی، آقای باهنر و آقای بهشتی در جلسه اول حضور داشتند. آقای بهشتی جلسه را اداره کردند، آقای هاشمی رفسنجانی قبل از اینکه جلسه تمام شود، گفتند که من قراری با حاج احمد آقا در جماران دارم و رفتند. پس از پایان جلسه اول آقای باهنر و من به همراه چند نفر از برادران پاسدار که امروز جزو فرماندهان ارشد سپاه هستند، به اتاقی رفتیم. برادران پاسدار از آقای باهنر می‌خواستند که به جبهه بروند، من هم برای راضی کردن آقای باهنر کمک به این پاسداران می‌کردم، صحبت ما مقداری طول کشید و نماز را جدای از آقای بهشتی و باقی دوستان و به امامت آقای باهنر در همان اطاق خواندیم.

سپس جلسه دوم در سالنی که در قسمت غربی حیاط حزب بود، تشکیل شد و ما مقداری دیرتر به این جلسه رسیدیم. در آن جلسه که حدود ۸۰ نفر از جمله رئیس قوه قضاییه، چهار وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و برخی از مسئولین قوه قضاییه حضور داشتند، قرار بر مطرح شدن بحثی اقتصادی بود چون آقای بهشتی بر این مباحث مسلط و صاحب نظر بودند، ولی چون رئیس‌جمهور وقت(بنی صدر) فراری شده بود، مبحث ریاست جمهوری پیش آمده بود و قرار شد در این رابطه صحبت کنیم. قبل از ورود من و آقای باهنر به جلسه، آقای درخشان که از شهدای هفتم تیر هستند، جلو آمد و دست روی سینه آقای باهنر گذاشت و گفت که شما به این جلسه نیایید چون بناست فردا صبح اول وقت جلسه دیگری با شما داشته باشیم لذا بروید و استراحت کنید.

آقای باهنر قبول کردند و برگشتند، ظاهراً در حیاط حزب چند نفری به آقای باهنر مراجعه می‌کنند و سؤالاتی از ایشان می‌پرسند و همین مسأله باعث می‌شود که ایشان مکان را ترک نکنند و لحظه انفجار در نزدیکی محل حضور داشتند.

ما وقتی وارد سالن شدیم آقای بهشتی مشغول صحبت بودند و می‌گفتند: «چون رئیس جمهور قبلی(بنی‌صدر) مهره آمریکا بود ما باید تصمیم بگیریم کسی را نامزد ریاست جمهوری کنیم که مهره آمریکا نباشد.» این جمله را شنیدم و انفجار در این لحظه صورت گرفت، آقای بهشتی چون درست نقطه اصلی انفجار بودند، بدنشان پاره پاره شد و به شهادت رسیدند و ما هم که مقداری عقب‌تر بودیم زیر آوار رفتیم، در طول مدتی که زیر آوار بودم، سر و صداهای زیادی می‌شنیدم که عموماً هم صدای دعا، قرآن و استغاثه و طلب کمک بود. افرادی که از بیرون صدای انفجار را شنیده بودند به محل انفجار آمدند. آقای محمد جواد باهنر که بعدها در همان سال ۶۰ در نخست وزیری شهید شد و آقای شیبانی که هر دو عضو شورای مرکزی حزب بودند، مدیریت بحران را بر عهده گرفته بودند. دکتر شیبانی پزشک بود و از این نظر مسأله را مدیریت کرد.

بعد از مدتی افرادی به سراغ من که زیر آوار بودم، آمدند تا نجاتم دهند، من چون نگران آقای بهشتی بودم، با دستم به سمتی که آقای بهشتی حضور داشتند اشاره کردم و از آنان پرسیدم، آقای بهشتی در چه حالی هستند؟ آنها متوجه شدند که آقای بهشتی در این جلسه حضور داشتند لذا به سراغ بهشتی رفتند. بعد از گذشت مدتی، افرادی به سراغم آمدند و مرا نجات دادند. سمت چپ صورتم مجروح و چشم من آسیب دیده بود؛ من را بیرون بُردند، صدای دکتر شیبانی را شنیدم که گفت او را به بیمارستان فیروزگر – که بیمارستان تخصصی چشم است – ببرید.

به هر حال حادثه‌ای بسیار غمبار بود، ۴۰ سال از آن فاجعه بزرگ می‌گذرد و من هنوز صحنه‌ها و صداهای آن روز را فراموش نکردم.

 

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید