روزنامه سپاه:رژیم شاه اصلاح پذیر بود
روزنامه جوان وابسته به سپاه پاسداران در صفحه تاریخی خود گفت و گویی را منتشر کرده است که در آن عیارسنجی «ایده اصلاح تدریجی رژیم پهلوی به عنوان بدیل انقلاب اسلامی» را بررسی کرده است.در گفت و گوی امروز خود روزنامه جوان به سراغ علیاکبر رنجبرکرمانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران رفته و به پیدا و پنهان طرح این منظر پرداخته است. کرمانی در این گفت و گو به صراحت اشاره کرده است:" هررژیمی، تکرار میکنم هر رژیمی، از جمله رژیمهایی مانند رژیم شاه، اصلاحپذیر هستند به شرط اینکه اولاً: اصلاح واقعاً اصلاح و ساختاری باشد. ثانیاً: اصلاح در زمان خود انجام شود و نه دیرتر!:
او در بخش دیگری از گفت و گو توضیح می دهد:شاه باید همان موقع،(در زمان کندی) قدر امثال اللهیار صالح، سنجابی و بازرگان و امثال اینها را میدانست و در یک تعامل تدریجی و با انگیزه واقعی برای اصلاحات از راهی که پس از ۲۸ مرداد رفته بود، بازمیگشت. اما چون این کار را نکرد، فرصت را برای اصلاح رژیمش و جلوگیری از سقوط از دست داد. حتی در دوران انقلاب ۱۳۵۷، مهندس بازرگان به یک مقام عالی رتبه امنیتی گفته بود: «رهبر واقعی این انقلاب، خود اعلیحضرت هستند!» منظورش این بود که خود شاه با کارهایش، کار را به انقلاب کشانده است.
در بخشی از این گفت و گو مصاحبه کننده با اشاره به اینکه اصلاحات شاهانه، اولاً اصلاحات نبود و اصالت نداشت!تاکید دارد: محمدرضاشاه بعد از سقوط مصدق و تحکیم دیکتاتوریاش، دو بار از طرف امریکا برای اصلاحات زیر فشار قرار گرفت.
او در توضیح اولین فشار از طرف آمریکایی به ظهور کندی اشاره و اظهار کرده است: وقتی کندی روی کار آمد و در اطراف کندی کسانی بودند که تحلیلشان این بود که رژیمهای دیکتاتوری فاسد مورد حمایت امریکا، نظیر رژیم شاه، میتوانند خود عامل خطرناکی برای منافع درازمدت امریکا باشند، زیرا با ظلم و فسادی که در این رژیمها هست، هر آن ممکن است یا مردم انقلاب کنند یا یک افسر میهنپرست کودتا کند و مورد حمایت مردم قرار گیرد. آن روزها اتحاد شوروی هم برای کمک و جذب چنین انقلابها یا کودتاهایی، حاضر و آماده بود. افتادن ایران به دامن چنین انقلاب یا کودتایی برای امریکا، غیرقابل قبول بود. پس باید به رؤسای این رژیمها، مخصوصاً شاه ایران، فشار میآوردند و او را وادار به اصلاح میکردند. در نتیجه همین فشار امریکایی، چند ماهی گروههای اپوزیسیون لیبرال، نظیر جبهه ملی و نهضت آزادی، فرصتی برای انتشار چند اعلامیه و برگزاری یک میتینگ در جلالیه را پیدا کردند. هرچند که در نهایت به هیچ جا نرسیدند و اندکی بعد نهضت روحانیت و قیام ۱۵ خرداد، پیش آمد و سیر تحولات سیاسی ایران هم از دست شاه و هم از دست اپوزیسیون لیبرال جبهه ملی و نهضت آزادی درآمد! از همین جا، شاه عامل زمان را از دست داد.
این پژوهشگر تاریخ اعتقاد دارد:شاه باید همان موقع، قدر امثال اللهیار صالح، سنجابی و بازرگان و امثال اینها را میدانست و در یک تعامل تدریجی و با انگیزه واقعی برای اصلاحات -که البته شاه نداشت- از راهی که پس از ۲۸ مرداد رفته بود، بازمیگشت. اما چون این کار را نکرد، فرصت را برای اصلاح رژیمش و جلوگیری از سقوط از دست داد. حتی در دوران انقلاب ۱۳۵۷، مهندس بازرگان به یک مقام عالی رتبه امنیتی گفته بود: «رهبر واقعی این انقلاب، خود اعلیحضرت هستند!» منظورش این بود که خود شاه با کارهایش، کار را به انقلاب کشانده است. ورسیون یا تعبیر دیگری از همین گفتار را از مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی نقل میکنند که گفته بود: «خدا را شکر که شاه نصایح علما را نشنید و عمل نکرد!» یعنی شاه اگر به نصایح علما عمل میکرد، دیگر انقلاب نمیشد! وانگهی اصلاحات امریکا فرموده که اصلاحات نبود. اصلاحات آن است که ساختاری باشد و ساختار چنان اصلاح شود که دیکتاتوری را برگشتناپذیر کند! شاه در همان سال ۱۳۴۰ هم بعد از اینکه موقعیتش را نزد امریکاییها تحکیم کرد، اول کاسه کوزه اپوزیسیون لیبرال را به هم زد و آنها را به سکوتی ۱۵ ساله فرستاد و بعد هم با سرکوب شدید و خونین مردم در ۱۵ خرداد، سکوت مرگباری را بر ایران حاکم کرد. شاه با آن دستگاه امنیتی جهنمیاش، کوچکترین صدایی را در گلو خفه و با خیال راحت، هرکاری را که میخواست کرد. در حقیقت فرصت اصلاح را از دست داد.